چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۴
۰ نفر

همشهری دو - سیداحسان عمادی: دخترک دیوار را خط‌خطی کرده و مادرش مچش را گرفته.

parent

تقصير را گردن «پيشي» مي‌اندازد كه آمده روي ديوار خط كشيده. مادر مي‌پرسد پيشي را دعوا كرده يا نه؟ دختر با دستش انگار كه گوشي تلفن باشد، با پيشي‌ خيالي حرف مي‌زند و دعوايش مي‌كند و مي‌گويد پيشي قول داده ديگر اين كار را نكند.

شايد اين روزها، شما هم اين ويدئوي معروف را در شبكه‌هاي اجتماعي ديده باشيد. ديدم كه در بعضي گروه‌ها، بعضي‌ها در نقد رفتار مادر حرف زده‌اند كه «دروغ و مسئوليت‌‌ناپذيري» دخترش را به رويش نمي‌آورد و به جاي اينكه از او بخواهد صداقت داشته باشد و مسئوليت خطايش را بپذيرد و آن را به شخص ثالثي نسبت ندهد، دل به بازي‌اش داده و با او همراه شده. راستش نمي‌دانم بچه‌اي به آن سن، اصولا مي‌داند كه گربه توان انجام چنين كاري را ندارد يا نه. اين را هم نمي‌دانم كه وقتي قصه‌اش را براي مادر تعريف مي‌كند، مي‌داند كه او هم مي‌فهمد اين فقط يك بازي است و با تكيه بر «شيرين‌زباني» اش مي‌خواهد خود را از تنبيه برهاند يا فكر مي‌كند مادر حرفش را مي‌پذيرد و با «دروغ» مي‌خواهد از مخمصه خلاص شود. اينجا فرض كرده‌ام حرف منتقدان رفتار مادر درست باشد؛ يعني بچه عمدا تقصيرش را گردن يكي ديگر مي‌اندازد و مادر به جاي عتاب او، بازي‌اش را به رسميت مي‌شناسد و ادامه مي‌دهد.

بعد فكر كردم كه خب اين درست ولي دخترك كه نگفته اين كار برادرش يا دختر‌همسايه است. با همه‌ هوش و ملاحت و رندي‌اش، تخيل و خلاقيتي به خرج داده و براي خودش داستاني ساخته و خطايش را متوجه شخصيت خيالي داستانش دانسته. حيف نيست مادر با سردي و صراحت و زمختي واقعيت، شيريني اين تخيل و خلاقيت را تلخ كند؟ بله، مي‌دانم. همه‌ ما در تربيت و شخصيت‌مان، به دوزي از واقع‌گرايي (در كنار مسئوليت‌پذيري كامل) احتياج داريم اما خب، از تخيل و خلاقيت هم كه بي‌نياز نيستيم. جرقه‌ اوليه خيلي از كارهاي بزرگ در هنر و علم و فلسفه تاريخ بشر، با همين خيال‌پردازي‌ها و داستان‌سرايي‌ها و تخيل‌ها و خلاقيت‌ها خورده است. واقعا چطور مي‌توان كودك را جوري تربيت كرد كه مرز بين اين دو را به درستي تشخيص دهد؟ ياد بگيرد كي «حق دارد» خيال‌پردازي كند و سراغ داستانش برود، كي «وظيفه دارد» واقعيت را بگويد و مسئوليت را بپذيرد؟

پيدا كردن اين مرز، مثل باقي مرزها در زندگي آدميزاد هيچ‌وقت ساده نيست. اصلا خيلي وقت‌ها، خيلي از مشكلات و تنش‌ها و درگيري‌ها و دلخوري‌ها و گسست‌ها در رابطه‌ها، به‌خاطر همين گم كردن و قاتي شدن مرزها به‌وجود مي‌آيد. صفتي كه به آن «خجالتي بودن» مي‌گوييم؛ يك‌سرش «حجب و حيا»ي مثبت است، آن سرش «ترس و اطاعت»ِ منفي. «جسارت»، سر خوبش به «شهامت و شجاعت» مي‌رسد و سر بدش به «حماقت و وقاحت». خوش‌مشربي، حسابگري، آسان‌گيري، رقابت‌جويي، جاه‌طلبي و... همه‌شان تا نقطه‌اي خوبند و از آن به بعد، آزارنده صاحب‌شان يا ديگري مي‌شوند. طيف‌شان هم هميشه پيوسته است؛ يعني مثل مرز جغرافيايي بين كشورها نيست كه بگويي تا اين كوه يا رود يا دره يا سيم خاردار، تو آدم «با اعتماد به نفس» هستي، از آن‌ورش «مغرور» شده‌اي. به قول آن شعر «چنگ مين»، اينجا حقيقت مثل كودكي نمي‌شود كه به گاهِ خوشحالي مي‌خندد و به وقت غم، مي‌گريد تا به سادگي متوجهش شويم. مرزها را پيدا نمي‌كنيم و به سادگي رفتار هم را زير سؤال مي‌بريم.

کد خبر 324675

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha