سيد مسعود علوي در ستون سرمقاله روزنامه رسالت با تيتر«نقد يک بيانيه»نوشت:
16 نفر از چهره هاي اصلاح طلب که شماري از آنها در فتنه 88 دستگير و محاکمه و مجازات شدند، با انتشار بيانيه اي دخالت آمريکا در امور داخلي ايران و حمايت ترامپ از آشوبگران را محکوم کردند. اين اقدام خوبي بود که حساب برخي از اصلاح طلبان از حساب منافقين و سلطنت طلب ها و ضد انقلاب در ناآرامي هاي اخير جدا شود. چه خوب بود اين جماعت که هشت ماه کشور را در سال 88 به بهانه تقلب به آشوب کشاندند، اقدام آمريکا و منافقين و سلطنت طلب ها و بهائيان را در آشوب آفريني محکوم ميکردند و اجازه نمي دادند امنيت و اقتدار ملي در آن سال به مخاطره بيفتد و دشمن به همين بهانه تحريم ها را تشديد کند.
در بخشي از بيانيه آنها آمده است: «اعتراض را حق عمومي مردم مي دانيم. ما از حق اعتراض شهروندان دفاع مي کنيم.» اينکه مردم نقدي به عملکرد دولت يا حتي اعتراض داشته باشند، چيز عجيبي نيست. حتي براي اين نقد و اعتراض، تجمع اعتراض آميز داشته باشند، آن هم عجيب نيست. اين چيزي نيست که نياز به رسميت شناختن يا نشناختن داشته باشند. مردم از اول انقلاب، اجتماعات اعتراض آميز عليه عملکرد برخي مسئولين، زياد داشته اند. حتي براي اين اجتماعات مجوزي از وزارت کشور نگرفتند. پليس و وزارت کشور هم کوچک ترين برخوردي با آنها نکرده است، نظير اجتماعات اعتراض آميز مال باختگان مؤسسات اعتباري، برخي بازنشستگان، بيکاران يا کارگراني که حقوق معوقه دارند، در مقابل مجلس، رياست جمهوري يا بانک مرکزي.
فقط در سال 95 هزار و پانصد تجمع اعتراض آميز در سراسر کشور داشتيم. در نيمه اول سال جاري هم بيش از 1387 تجمع اعتراض آميز داشتيم. مردم حرف خود را به گوش مسئولين رساندند. مسئولين هم در حد وسع و امکانات کشور، پاسخگوي مطالبات آنها بودند. اين چيزي نيست که 16 نفر بنشينند ، بيانيه بدهند که گويي حکومت اجازه اجتماع بيش از چهار نفر را به احدي نمي دهد. اما اينکه پس از اغتشاشات بيانيه مي دهند و مي گويند ما اعتراض را حق عمومي مردم مي دانيم و از آن دفاع مي کنيم، پرسش اين است؛ کدام اعتراض؟ کدام مردم؟ اگر اعتراض به عملکرد مسئولين است که عمده آنان از اصلاح طلبان مي باشند. مردم هر روز صداي اين اعتراض را به گوش آنها مي رسانند. اما اگر منظور اعتراض منافقين و سلطنت طلب ها و پياده نظام آمريکا در کف خيابان است که شعارهاي ساختارشکنانه مي دهند، اينها ربطي به مطالبه مردم از حکومت به ويژه مطالبات معيشتي ندارد. اينها مطالبه آمريکا از ملت ايران است که برويد سمت براندازي حکومت و ايران را تحويل ما بدهيد تا مثل زمان شاه، ايران را غارت کنيم.به رسميت شناختن اين حق - بخوانيد حق آمريکايي ها - چه توجيه عقلي اي در اين بيانيه دارد؟ همين حق را آمريکايي ها و اسرائيلي ها در سال 88 از اغتشاشگران مطالبه کردند و از آنها حمايت نمودند و گفتند فرياد بزنيد؛ «مرگ بر اصل ولايت فقيه»، «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است»! متأسفانه همين جماعت 16 نفره، آن زمان نه تنها عليه آمريکا و رژيم صهيونيست موضع نگرفتند بلکه برخي از آنها جزء دستگير شدگان و مجرمين آشوب هاي 88 بودند. امروز هم آشوبگران شعار مي دهند؛ گراني و تورم بهانه است، اصل نظام نشانه است! بيانيه 16نفر مي تواند يك تلاش براي جدايي اصلاح طلبان داخلي با اصلاحات آمريكايي باشد.
البته گذشته را مي شود فراموش کرد و اين بيانيه اي را که در آن آمريکا محکوم شده، با حسن ظن، نوعي توبه از عملکرد گذشته تعبير کرد. اما لازم بود در بيانيه عليه منافقين و سلطنت طلب ها و چپ هاي آمريکايي و بهائيان که در اين آشوب ها
نقش بازي کردند، موضع گيري مي شد و در اين حوادث نقش آنها کمرنگ نمي شد.بعضي ها حافظه تاريخي ملت را انکار و به شعور عمومي اهانت مي کنند. راه برون رفت از اين بيراهه، صداقت است. صداقت حکم مي کند که اصلاح طلبان که بخش عظيمي از مديريت کشور را اشغال کرده اند به مطالبات برحق مردم پاسخ دهند و به وعده هايي که دادند، عمل کنند. مردم، ادب و آداب اعتراض را خوب مي دانند و نيز مقابله با آشوب طلبان و اغتشاشگران را طي نزديک به چهل سال اخير، هم تمرين کرده و هم موفق از آن بيرون آمده اند.
جريان انقلابي و اصولگرايان پاي نظام و انقلاب و اسلام ايستاده اند و دولت را بخشي از حاکميت و نظام مي دانند و علي رغم بي مهري ها به اصولگرايان، شجاعانه و صادقانه از دولت دفاع مي کنند. هيچ گاه دولت را در وسط معرکه بدعهدي آمريکا و رذالت و شرارت ضد انقلاب به ويژه منافقين، تنها نمي گذارند و در صف اول حمايت از دولت ايستاده اند. البته سعي مي کنند با پيشنهادهاي راهگشا، اشتباهات دولت را تصحيح نموده و با نقد مشفقانه، راهي براي برون رفت از مشکلات پيدا کنند.
- در کدام موضعیم /تک یا پاتک؟!
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
سخنان روز گذشته رهبر معظم انقلاب-همچون همیشه- از جهات مختلف حائز اهمیت و قابل توجه بود آن هم در شرایطی که برخی تصور میکردند حوادث روزهای اخیر کشور را در موضع بدی قرار داده و ممکن است اتفاقات بدی بیفتد! اما نگاه رهبر معظم انقلاب،کاملا خالی از نگرانی و مالامال از امید به آینده بود و در عین تذکر درباره مشکلات مردم، فلش ماجرا را دقیقا به سوی کانون اصلی فتنه یعنی دشمنان دیرینه انقلاب بردند. اما بخشی در سخنان ایشان بود که خاص بود و کوبنده. ایشان در واکنش به رفتار احمقانه آمریکاییها در حوادث اخیر ریشه تمام دشمنیها و توطئههای ضد ملت ایران را «انقلاب اسلامی» دانستند و فرمودند: «تمام حرکات ناکام دشمن در این چهل سال، در واقع «پاتک» به انقلاب است، زیرا انقلاب حضور سیاسی دشمن را ریشهکن کرد... میگویند حکومت ایران از قدرت آمریکا هراس دارد؛ در پاسخ میگوییم اگر ما از شما هراس داشتیم، چگونه در دهه پنجاه شما را از ایران بیرون ریختیم و در دهه نود نیز شما را از کل منطقه بیرون راندیم.»
«پاتک» اقدام برای دفع یک «تک» یا حمله است. یعنی پس از آنکه فرد یا جبههای مورد حمله قرار گرفت و از دست خارج شد،برای بدست آوردن آن«پاتک» شکل میگیرد. وضعیتی که رهبر انقلاب، آمریکاییها را در آن موضع تصویر نمودند. ممکن است برخی این سخنان را رجز جنگی در آوردگاه نبرد تلقی کنند و نه تنها آن را جایز، بلکه واجب هم بدانند ولی در دلشان باوری بالاتر از رجز نقش نبندد و با خود بگویند: «ما کدام حمله را به آمریکا کردیم و کدام موضع را از آنها گرفتیم که حالا آنها در وضعیت انفعال و پاتک قرار دارند»؟ باور رجز بودن این سخنان، قطعا نادرست است و برای شرح نادرستی آن و پاسخ به سؤال مفروض، نیازمند مقدماتی هستیم. بخوانید:
۱- بهمن ماه سال قبل بود که نشریه اینترنتی آمریکایی«امریکن اینترست» در گزارشی اعلام کرد ایران هفتمین کشور قدرتمند جهان است. در این گزارش آمریکا، چین، ژاپن، روسیه، آلمان و هند در ردههای اول تا ششم قرار داشتند و ایران بعد از این کشورها در رده هفتم قدرتمندترین کشورهای جهان در سال 2017 قرار داشت. آن گزارش در بخشی از توضیح مربوط به جایگاه ایران نوشته بود: «جنگهای نیابتی میان عربستان و ایران همچنان ادامه دارد و با ورود به سال جدید میلادی(2017) ایران در مقایسه با عربستان پیشتاز است. هرچند عربستان همچنان یک قدرت به حساب میآید؛ اما در 12 سال گذشته، این ایران است که پیاپی گوی سبقت را از عربستان ربوده است.» این نشریه آمریکایی اذعان کرد: «ایران نقش بسیار سازندهای در بازپسگیری حلب از دست تروریستهای داعش داشت و در جبهه زمینی عراق نیز ایران پیروز واقعی است. نیروهای انصارالله تحت حمایت ایران نیز مقابل عربستان ایستادگی کردهاند. این مسائل نشان میدهد قدرت ایران برای تاثیرگذاری در تحولات منطقهای به بیش از هر زمان دیگری رسیده است.»
۲- یک هفته قبل بود که «مایک پمپئو» رئیس سازمان سیا در گفتوگو با شبکه «MSNBC» اعترافات جالب توجهی را به زبان آورد. او گفت: «نفوذ ایران در منطقه در مقایسه با ۷ سال گذشته (2010 میلادی/ 1389 شمسی) بسیار بیشتر شده است. امروز، این کشور نفوذ بسیار زیادی دارد، نفوذی که فراتر از نفوذ آنها در ۶ یا 7 سال گذشته است. ایران در همهجای خاورمیانه حضور دارد.»
البته این سخنان بسیار مهم- که گویای عمق نگرانی آنها از اقتدار روزافزون ایران است- نخستین بار نیست که از زبان او بیان میشود. تابستان امسال، پمپئو در اندیشکده آمریکایی «اتحاد اطلاعات و امنیت ملی» سخنرانی کرد. در آنجا بود که رئیس سیا، ایران را «چالش بلندمدت ایران» برای آمریکا دانست و صراحتا گفت: «در ایران، ما با یک دشمنی مواجه هستیم که در حال جولان دادن است. برخلاف داعش، جمهوری اسلامی ایران یک دولت ملت قدرتمند است که بزرگترین حامی دولتی تروریسم در جهان است»! رئیسسازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در همین سخنرانی به قدرت جمهوری اسلامی ایران اذعان کرد و گفت: « وقتی شما به آنچه در سوریه، یمن و عراق میگذرد نگاه میکنید، میبینید که توان و تاثیر و نفوذ(ایران) به طرز قابل ملاحظهای طی سالهای اخیر گسترش یافته است... تهران مشخصا آرزوی تبدیل شدن به قدرت هژمونیک منطقه را دارد... و این بزرگترین چالش بلندمدت ما در خاورمیانه است».
ماجرای تحقیر او و در اصل آمریکا را در نامهنگاری به سردار سلیمانی را هم که حتما به خاطر دارید. آن هنگام که او در یک سخنرانی رسمی اعلام کرد برای حفظ جان سربازان آمریکایی، به ژنرال سلیمانی نامه نوشتم اما او حتی نامه را باز نکرد!
اینها اقاریر و اعترافات صریح عالیترین مقام امنیتی آمریکاست که با وجود سوابق طولانی وی، نمیتوان در دقت و درستی آن تردید کرد، مگر آنکه وی را نقاشی بدانیم کهاشتباها سر از «سی آی ای» در آورده است!
۳- این نمونهها، و دهها نمونه عینی دیگر همچون زمینگیر کردن ماشین جنگهای نیابتی آمریکا در منطقه، موفقیت در خودکفایی و رشد علمی در موضوعات گوناگون،تبلیغ و صدور انقلاب اسلامی به عنوان نسخهای نجاتبخش و آرمانی مقدس به مستضعفان جهان و...، تنها و تنها بخشی از تصویری است که به واقع از ایران در چشم جهانیان نقش بسته و هیچکدام هم سفارش کیهان یا هیچ مجموعه دیگر حامی انقلاب اسلامی نیست. موضوع تا آن حد واضح و بدیهی و البته نگرانکننده برای دشمنانمان است که نتوانستهاند آن را به هیچ وجه سانسور یا انکار کنند. این واقعیتهای لذتبخش البته درحالی است که معضلات تلخ و قابل توجهی در زندگی مردم وجود دارد. معضلات معیشتی که رهبر انقلاب بارها و بارها برای رفع آنها به مسئولان مختلف تذکر دادهاند و متاسفانه همچنان باقی است. معنی دیگر این حرف این است که اگر به آن سخنان - مثلا در حوزه اقتصاد مقاومتی یا فاصله گرفتن از خامفروشی نفت - عمل شده بود، حالا در جایگاهی به مراتب بالاتر بودیم و میزان رضایتمندی مردم، رشد شگفتانگیزی کرده بود.
این موقعیت، دقیقا همان موضعی است که حضرت آقا روز گذشته از آن به عنوان «تک» یاد کرده، رسما آمریکا را در موضع تدافعی و انفعال معرفی کردند. موضوعی که دیگر و با این توضیحات مختصر، نه یک رجز جنگی که یک واقعیت عینی و غیر قابل انکار است. در سایه این اقتدار واقعی است که حضرت آقا وعده تلافی رفتار احمقانه ترامپ را میدهند و خود آمریکاییها بهتر از هرکس میدانند که این، وعدهای صادق است.
۴- همین واقعیت تلخ برای آمریکاییها بود که باعث شتابزدگی بچگانه آنها شد. کاخ سفید به محض روشن شدن جرقه چند ناآرامی در چند نقطه کشور، از آنها «بوی کباب» حس کرد و شعف زده بیانیه داد و بعد از آن، مقامات سیاسی یکی پس از دیگری سخنانی حاکی از حمایت از مردم ایران(!) به زبان آوردند! خود این رفتار نشان دهنده شدت تحقیرشدگی آنها از جانب ایران است تا جایی که کوچکترین حرکتی، آنها را به واکنشی رضایتمندانه و مالامال از خوشحالی هیستریک وا میدارد! این خوشحالی افراطی باعث شد آمریکاییها چشمشان همچون همیشه به حقیقت کور و بسته بماند و خروش میلیونی آحاد ملت را که حدود ده روز است در سراسر کشور ادامه دارد نبینند، اما چند سطل آشغال آتش گرفته را نماد ملت قهرمان(!) بدانند!
۵- البته آمریکاییها در این قضیه تنها نیستند و رسانههای زنجیرهای که مدام به دروغ دم از مردم میزنند و اشک تمساح میریزند، در طول راهپیماییهای میلیونی مردم حاضر نشدند حتی یک عکس از این قیام ملی در دفاع از نظام بر آمده از تودههای وفادار ایران منتشر کنند! آنها از یک سو به آمریکا پالس میدهند که ما هستیم و اینجا را روزنامه خودت بدان و همزمان برای اوباش و اراذلی که حتی برای مقدسات هم حرمت قائل نبودند، گریبان چاک میکنند و پیگیر حقوق آنها به عنوان «مردم» میشوند! شبیه رفتاری که چند نماینده مجلس دارند و به جای پاسخگویی در برابر کوتاهیهای غیر قابل بخشش آن، بهدنبال آزادی آشوبگرانند و نمیبینند مردم، آنهایی هستند که علیرغم گلهمند بودن از آنها و دولت، عاشقانه پای انقلابند، خون دل میخورند و از انقلاب دفاع میکنند.
۶- اما ممکن است این پرسش پیش بیاید که وقتی ما در چنین موضعی هستیم، این ناآرامیها چه معنایی دارد!؟ پاسخ روشن است. نخست آنکه آنچه به عنوان آشوب و بلوا در کشور شاهد بودیم، نه پژواک صدای مردم مطالبهگر که ناشی از توطئه دشمنان ایران بود و ثانیا، آشوب و بلوا زمانی ممکن شد که زمینهای برای نارضایتی وجود داشته باشد. چیزی که رهبر عزیز از آن بهعنوان «زخم» یاد کردند و برای چندمین بار مسئولان را به درمان آن امر کردند. برای از بین بردن این زخم - که در زندگی برخی از مردم عمیق هم شده- باید مسئولان کمر همت ببندند و اجازه ندهند آرزوی آمریکا در ناامیدی مردم از حل مشکلات اقتصادی تحقق پیدا کند. اینکه معاون اول رئیسجمهور بعد از گذشت حدود 1600 روز در اختیار داشتن همه ارکان اجرایی و حتی تقنینی کشور، روز گذشته در همایش نکوداشت مرحوم هاشمی رفسنجانی با اقرار به اینکه «وضع معیشت مردم بد شده و قدرت خرید مردم کاهش پیدا کرده» فرافکنانه بگوید: «اقتصاد هنوز در ته دره است»! شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت است. عمر دولت در کشور 4 سال است نه 400 سال و این چیزی نبوده که بر کسی مخفی بوده باشد. در همین 4 سال میشد خیلی کارهای مفید کرد تا حالا در سال پنجم نیازی به فرافکنی و سخن از گذشته گفتن نباشد.
آمریکا در برابر مردم ما تحقیر شده و این درس بزرگی به ملل عالم است. تحمل این وضع برای آنها بسیار دشوار است و میکوشند به هر نحو ممکن، ما را از راهی که آمدهایم بازگردانند. اگر همت مسئولان در جبران مشکلات زندگی مردم تنها اندکی بیشتر شود، آمریکاییها این آرزو را به گور خواهند برد.
- جاي گله نيست
محسن هاشمي در ستون سرمقاله اعتماد نوشت:
امروز يك سال از هجرت ابدي آيتالله هاشميرفسنجاني ميگذرد و شايد بيش از هرزمان ديگري خلأ حضور و فقدان ايشان در فضاي متلاطم جامعه ما احساس شود. امروز نه در مقام فرزند بلكه به عنوان يك ايراني دوستدار انقلاب و كسي كه سالها شاهد رنج و مرارت آيتالله هاشمي بودم بايد بگويم فقدان اين مرد بزرگ قابل جبران نيست. اما قطار انقلاب اسلامي از حركت نميايستد همانطور كه بعد از شهيدان بزرگي چون بهشتي و مطهري از حركت نايستاد و پس از هشت سال تجاوز دشمن نيز ملت بزرگ ايران به راه خويش ادامه داد. انقلاب اسلامي به بركت خون شهدا و زحمات بزرگان و رهبري داهيانه امام عظيمالشأن و رهبري بزرگوار پويا و استوار چون درختي تنومند ريشه در اعماق دل و جان ملت دارد و اين همان آرزوي ديرين آيتالله هاشميرفسنجاني بود. اگرچه باورش براي ما سخت بود اما يك سال از نبود ايشان گذشت و بحمدالله اولين كنگره بزرگداشت آيتالله هاشمي هم روز سهشنبه با حضور ياران و دوستداران ايشان به نحو مطلوبي برگزار شد.
اما موضوع عدم حضور دكتر روحاني، رياست محترم جمهوري باعث بروز برخي حواشي شد. در مورد عدم حضور رييسجمهوري در اولين كنگره بزرگداشت آيتالله هاشمي به نظر بنده دلايل و عذر ايشان موجه بود و جاي گله نيست. البته مراسم سالگرد آيتالله هاشميرفسنجاني پنجشنبه ١٠ صبح در مدرسه عالي شهيد مطهري واقع در ميدان بهارستان برگزار ميشود كه ميزبان ياران و دوستداران ايشان خواهيم بود. پايان سخن را اين ابيات لسانالغيب كه به تعبير جناب ناطقنوري، آيتالله هاشميرفسنجاني را ميتوان مصداق كامل آن دانست، قرار ميدهم:
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالودهام به بد ديدن
وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم
كه در طريقت ما كافريست رنجيدن
به پير ميكده گفتم كه چيست راه نجات
بخواست جام مي و گفت عيب پوشيدن
- پا بر گلوي شهر
احمد مسجدجامعي . عضو شوراي شهر در ستون سرمقاله شرق نوشت:
چندي قبل که نمايندگي يک خودروساز خارجي، براي گسترش ديد فروشگاه مرکزي خود در خيابان وليعصر تهران تعدادي از درختان اين خيابان را به بهانه هرس قلع و قمع کرد و آه از نهاد شهروندان برآورد، کسي گمان نميکرد برخورد جدي و قاطعي با اين دستدرازي بشود؛ چرا؟ به دليلهاي بسيار و يکي از اين دليلها اينکه عملکرد مديريت شهري عملا شهر تهران را به کارگاه و فروشگاهي بزرگ براي برندهاي خارجي تبديل کرد و عموم نقاط مرغوب شهر را در اختيار مجتمعهاي تجاري، مالها، بانکها و نمايندگيهاي کالاهاي مختلف تجاري قرار داد و ترافيک و مشکلات جاي ماشينها و دشواري رفتوآمد در خيابانها و آلودگي صوتي و غير آن را به شهروندان تحميل کرد و چنان احداث مجموعههاي فروشگاهي و دراختيارنهادن امکانات تبليغي براي اين کار شدت گرفته بود که بسياري گمان ميکردند شهر در معاهدهاي پنهاني واگذار شده و صاحبان اصلي شهر، صاحبان برندها و ثروتها و نه کارآفرينان ارجمند هستند؛ اما برخورد قاطع شهرداري و بهويژه دادستاني نشان داد دوران اهمال و ازکنارگذشتن و کنارآمدن فعلا تمام شده و شهر به شهروندان تعلق دارد نه به آنان که به قدرت اقتصادي متکي هستند.
شرکت یادشده نيز به نشاندن دو برابر تعداد درختهای قطعشده و نيز به چهار ميليارد تومان جريمه محکوم شد؛ اما اکنون نوبت به سؤال جديتري ميرسد؛ آيا چنين جريمهاي براي شرکتي با سرمايهاي هنگفت و درآمدي بالا هيچ اثر بازدارندهاي دارد؟ جريمه بايد از سويي بازدارنده و از سويي با جرم نسبتي عقلاني داشته باشد. تهران شهري است که هر روز با آلودگي هوا دستوپنجه نرم ميکند. تهران امروز ديگر شهري با فضاي مشجر و سبز انبوه و اکسيژن بسيار نيست و جاي باغهاي پيشين را برجهاي بيقاعده و بهدور از منطق برنامهريزي و شهرسازي گرفته است. آيا ازميانرفتن درختان، اثر عمدهاي بر سلامتي شهروندان نميگذارد؟ صحبت هم از نهالهاي پارساله نيست، صحبت از چنارهاي ٧٠، ٨٠ ساله زيبا و پرخاطره خيابان وليعصر است. زماني که بوذرجمهري بر مسند رياست بلديه تکيه داشت، درختان چنار اين خيابان با نظارت يکي از برجستهترين مهندسهاي کشاورزي، مرحوم کريم ساعي کاشته شد. اکنون بوستاني به نام ساعي در خيابان وليعصر به يادگار مانده است که در آن زمان به جنگل ساعي مشهور بوده و در کنار آن روستاي يوسفآباد قرار داشت. خانه مسکوني ساعي در جنوب اين بوستان جاي دارد و پيشترها در اختيار کتابخانه مرکز گفتوگوي تمدنها بود و اينک وابسته به فرهنگستان هنر جمهوري اسلامي ايران است. در تهرانگردي منطقه پنج، آقاي عشوري از ميرابهاي قديمي محله کن ميگفت اصل اين چنارها از باغهاي کن تهيه ميشد و واسط اين کار يکي از اهالي بود که از باغداران اين منطقه به جمعآوري درختان ميپرداخت و آنها را با چهارپايان به تهران ميرساند. خيابان وليعصر از کاخ مرمر آغاز ميشد و تا کاخ سعدآباد ادامه داشت. پس از احداث ايستگاه راهآهن تهران، اين خيابان از جنوب ادامه يافت و به اين ترتيب بزرگترين خيابان خاورميانه در تهران شکل گرفت. بههرحال گيرم دو برابر تعداد آن درختان تناور، نهال نوپا بنشانند؛ اين از منظري نمادين البته خوب است، اما از جنبه کارکردي اثر چنداني ندارد.
اينجاست که قاطعيت شهرداري و دادستاني محدود به حدود قانون شده است و بازنگري قوانين و اصلاح قواعد و احکام ميتواند آيندهاي روشنتر را نويد بدهد. کميسيون سلامت و محيط زيست در دوره چهارم؛ سندي را تهيه و ارائه كرد که بيشتر بهدليل آنکه از پشتيباني لازم شهرداري وقت برخوردار نبود رأي نيز نياورد. جريمه چنين جرمي بايد از بيخ و بن موضوعي باشد که با پول قابل بازگشت و خريد نباشد. آيا با جريمه اندک چهار ميليارد تومان و غرس چند نهال براي چنين شرکتي، ماجرا پايانيافته خواهد بود؟ قانون و اجراي آن بايد بهگونهاي باشد که پا را بر ناي شرکتي بگذارد که پا را بر ناي شهر ما گذاشته است. اگر منظور گسترش منظر بوده، بايد به قانوني مجهز شويم که چنين متخلفي را به ازدستدادن منظر فروشگاهي خود محکوم کند؛ چيزي که با پول و مذاکره قابل خريد نباشد. اما تا رسيدن به چنين مجوزي و براي آنکه گمان نکنيم هرچه بود گذشت، ميتوان ميزان مسئوليتپذيري اين شرکت را با فراخواندن آن به جبران فراتر از محکوميت قانوني سنجيد. شرکتهايي که پا بر مجراي تنفس شهر گذاشتهاند، حاضر هستند براي نشاندادن ميزان پشيماني خود خدمات عمومياي به شهروندان تهراني ارائه دهند؟ برای مثال با سرمايههاي هنگفت خود، بوستاني بزرگ در شهر تهران بسازند و تجهيز کنند؟ مشکل سرمايهگذاري داخلي و خارجي نيست، بلکه رعايت حقوق شهر و شهروندان است. پاسخ نشاندهنده ميزان صداقت مسئولان اين شرکتها خواهد بود، اين محکمهاي منصفانه است، چون داورانش تکتک شهروندان هستند.
نظر شما