پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۷ - ۰۶:۰۴
۰ نفر

نلی محجوب: «آتوسا صالحی» یکی از شاعران و نویسندگان فعال است.

او سال 1351 متولد شد و فعالیت ادبی خود را با سروش نوجوان از سال 69 آغاز کرد و به مدت 10 سال سردبیری «مجله در مجله» این نشریه را بر عهده داشت.

صالحی، فعالیت حرفه‌ای روزنامه‌نگاری خود را در هفته‌نامه آفتابگردان آغاز کرد و مسئولیت صفحه شعر و آثار بچه‌ها را بر عهده داشت. یکی از تازه‌ترین آثار او «مثل همه، اما مثل هیچ‌کس» دو جایزه به همراه داشته است: جایزه مجله سلام بچه‌ها و جایزه بانوی فرهنگ.

 البته پیش از این  هم ، او جایزه‌های متعددی برای آثار مختلفی که داشته، از جمله بازنویسی‌های شاهنامه گرفته است. آتوسا صالحی، هم مترجم است و هم نویسنده. البته از شعرهایش هم نباید غافل شد. او بیشتر از نوشتن داستان به سرودن شعر علاقه‌مند است؛ بنابراین او پیش از نویسنده بودن یک شاعر است.

   چطور شد که به نوشتن روی آوردید؟

   شاید خیلی ارادی نبود. در حقیقت به عنوان یک مسیر هیجان‌انگیز مرا جذب کرد و شروع به نوشتن کردم. البته در دبیرستان بیشتر می‌خواندم و کتاب‌خوان حرفه‌ای بودم. البته به شعر کلاسیک و شعرهای حافظ، سعدی و رمان‌های روسی مانند آثار داستایفسکی و تولستوی علاقه داشتم، ولی اهل نوشتن نبودم .در حقیقت برادرم شعر می‌گفت، ولی مادر و برادرم هر دو کتاب‌خوان بودند . این محیط بی‌تاثیر نبود و باعث گرایش بیشتر من به ادبیات شد.

  •     برای سرودن شعر شرایط خاصی را تجربه کرده‌اید و ‌یا باید در موقعیت حسی خاصی قرار بگیرید؟

   نه. اولین بار یادم است که داشتم توی آشپزخانه کار می‌کردم که احساس کردم باید آنچه به ذهنم رسیده بنویسم و این حس به سراغم آمد. در هر موقعیتی هم این حس ممکن است به سراغم بیاید؛ توی مسافرت؛ توی ماشین. گاهی وقت‌ها کاملاً برایم مزاحمت ایجاد می‌کند و آزارم می‌دهد. مثلاَ وقتی درس می‌خواندم، درست موقع امتحان، یا وقتی که داشتم معادلات و ریاضیات می‌خواندم، این حس به سراغم می‌آمد. حتی گاهی وقت‌ها سوژه‌هایم را از خواب‌هایم کش می‌روم.

  •    یعنی از این عادت‌های خاصی که بعضی از نویسنده‌ها و شاعرها دارند، ندارید؟

   نه اصلاً . کلاً ژست گرفتن را دوست ندارم. گاهی دلم می‌خواهد کارهای جدی را به مسخره بگیرم. البته باید بگویم که موقع نوشتن به تنها چیزی که احتیاج دارم تمرکز است.

عکس از جواد گلزار

  •    اشاره‌ای داشتید به شعرهای حافظ و سعدی. خواندن این شعرها به‌طور مستقیم چقدر بر کارتان تاثیر داشته است؟

   بسیار اثرگذار و مهم بود. اصلاً مهم نیست که نویسنده یا شاعر باشید تا به سراغ ادبیات کلاسیک بروید؛ مهم این است که با خواندن شعرهایی مثل شعر مولانا می‌توانیم بفهمیم که انسان‌ها چقدر روح وسیعی دارند و همین باعث افتخار می‌شود و ما را در یافتن هویتمان کمک می‌کند.

   وقتی شعرهای عطار را می‌خوانیم می‌توانیم به تصویر عمیقی که او از وجود انسان در منطق‌الطیر ترسیم می‌کند پی ببریم. یا همین‌طور وسعت نظر را در گلستان سعدی ببینیم و یا با مطالعه تاریخ بیهقی در داستان حسنک وزیر، روابط انسانی را مشاهده کنیم که  در داستان حسنک روحیه حقیقت‌جویی را به تصویر می‌کشد.

  •    همه اینها درست است، اما فکر می‌کنید چه اتفاقی افتاده که بچه‌ها به این منابع جذب نمی‌شوند؟

   فکر می‌کنم در کتاب‌های درسی‌مان شعرهای مناسبی انتخاب نشده است  و همین باعث می‌شود که تقریباً بچه‌ها دلزده شوند و فقط مجبور باشند یکسری لغت را حفظ کنند. یادم است که یکی از دلیل های جذب شدن من به شعر، شرکت در کلاس های مشاعره مدرسه بود. همین باعث شده بود تا بچه‌ها دفتر شعر داشته باشند و مدام به بیت‌های این دفتر اضافه کنند. اما در کتاب‌های درسی حتی در انتخاب شعرهای حافظ، فقط اشعاری را می‌بینیم که حافظ معلم است ؛ ولی از نگاه طنز و سرخوشانه‌اش  و  حتی از حرف‌های چند پهلویی که می‌زند اثری دیده نمی‌شود.

  •    چه چیزی در ادبیات کلاسیک برایتان جذابیت بیشتری دارد؟

   وقتی اثری ادبی می‌خوانیم سعی می‌کنیم زندگی‌مان را مثل ادبیات کنیم. وقتی ادبیات مبتذل می‌شود شبیه زندگی عادی می‌شود. اما در ادبیات کلاسیک این‌طور نیست.

  •    پس حالا معلوم شد که چرا به سراغ بازنویسی شاهنامه رفتید.

   علاقه‌ای که به شاهنامه دارم یکی از انگیزه‌های اصلی این کار بود و از طرفی علاقه‌مند بودم که نوجوان‌ها با شاهنامه بیشتر آشنا شوند؛ چون به نظر من شاهنامه هویت ملی ماست، هرچه بیشتر آن را بشناسیم بیشتر به خودمان نزدیک می‌شویم و نوجوان‌های ما می‌توانند الگوپذیری مناسب‌تری داشته باشند.

   از طرفی شاهنامه مجموعه کاملی است که همه‌چیز را در خود دارد و بزرگ‌ترین اثر ماندگاری است که تمام ارزش‌های انسانی مانند پهلوانی، تراژدی، عشق و.. را در کنار هم دارد. و یکی از آثار مهم و دراماتیک به شمار می آید که به عنوان میراث ماندگار دائره‌المعارف  فرهنگ‌ها باید به آن توجه ‌شود و نباید به سادگی از کنار آن گذشت.

  • در این کار به چه ویژگی‌هایی بیشتر توجه شده تا بتواند مخاطب نوجوان را جذب کند؟

   شاید لازم باشد به پیشینه این کار اشاره کنم. ابتدا این کارها به صورت دنباله‌دار در آفتابگردان منتشر می‌شد که با استقبال خوبی هم روبه‌رو شده بود. در آن زمان بچه‌ها به این کارها  رأی می‌دادند و همین نشان‌دهنده این بود که بچه‌ها کار را می‌خوانند. از طرفی شاهنامه‌های چاپ شده هم فروش خوبی داشت و سری اول آن به چاپ دهم رسید. البته باید اشاره کنم که نگاه من صرفاً نگاه بازنویسی نبوده است. سعی کردم با نگاه امروزی به داستان‌ها نگاه کنم و حتی از نگاه شخصیت‌های فرعی به موضوع بپردازم. مثلاً در داستان ضحاک، آشپزهای او« ارمایل» و «کرمایل»، داستان را روایت می‌کنند. در واقع سعی کرده‌ام  از دید روان‌شناسانه روی شخصیت‌ها کار کنم و بتوانم آنها را از نگاه مطلق‌گرای سیاه و سفید خارج کنم و به یک نگاه خاکستری برسم.

  •    به نظر می‌رسد در باره زبان هم تلاش‌هایی کردید تا به یک زبان پارسی یک‌دست برسید؟

   بله، مسئله زبان هم برایم مهم بود و سعی کردم از واژه های غیرفارسی استفاده نکنم . از طرفی زبان شاهنامه، زبان قدیمی بود که باید آن را امروزی می‌کردم؛ البته با حفظ فضای حماسی و انتقال آن به مخاطب. بنابراین برای به‌دست آوردن این زبان زیاد کار کردم و جا دارد از زنده‌یاد قیصر امین‌پور یادکنم که در این کار به گردن من حق دارند. چون ایشان کارهای اولی‌ام را می‌خواندند و بارها نظر دادند و منابع مختلفی را به من معرفی کردند.

  •    در باره «مثل همه، اما مثل هیچ‌کس» بگویید چطور شد که به سراغ بچه‌هایی که بیماری خاص دارند رفتید؟

   این مسئله دغدغه همیشگی من بود. وقتی وحشت و بی‌پناهی مادرها ر ا هنگام بیماری بچه‌هایشان  می‌دیدم، تاثیر عجیبی رویم می‌گذاشت. مدتی هم به  موسسه محک می‌رفتم؛ اما دیدن همین صحنه‌ها اذیتم می‌کرد  و نقاشی‌های بچه‌ها تاثیر عمیقی رویم می‌گذاشت.

حتی تا مدت‌ها خواب آنها را می‌دیدم. وقتی از طرف  کانون این کار پیشنهاد شد، با اینکه هیچ اطلاعی در باره بیماری تالاسمی  نداشتم، پذیرفتم و از خانم دکتر مقصودلو خیلی کمک گرفتم و به بیمارستان طبی کودکان معرفی شدم. آنجا بود که متوجه شدم این بچه‌ها با وجود درد عمیقی که دارند تا چه حد توانمند هستند و نگاه عمیقی به زندگی دارند. البته انتخاب این شخصیت هم به خاطر این بود که از کلیشه دور شوم.

 برای دور شدن از این کلیشه‌ها کار دیگری هم کردید. مثل انتخاب یک مادر نویسنده.
 درست است. ورود این مادر یک امکان جدید بود. دلم می‌خواهد وقتی داستان می‌نویسم  بیشتر از اینکه به مخاطبم فکر کنم از آن موقعیت لذت ببرم تا کارم برای خودم هم هیجان‌انگیز باشد.

برای نوشتن این کار به مدل‌های مختلف فکر می‌کردم که هیچ‌کدام مرا راضی نمی‌کرد، تا اینکه به مادر نویسنده رسیدم و درگیری‌هایش با بچه‌اش؛ به نوعی شخصیت متفاوتی بود. به نظرم محتوا و فرم داستان هر کدام ارزش خودشان را دارند . نباید نوجوان ها را دست کم گرفت و گفت ساختار داستان مهم نیست ، بلکه فرم مهم است. هر دو اهمیت دارند. یعنی اگر اتفاق های داستان برای نوجوان ها ملموس نباشد و شبیه
 اتفاق های مورد علاقه شان نباشد ، جذبشان نمی کند.

  •    آیا تجربه مادر شدنتان روی نگاه و ارتباطتان با بچه‌ها تاثیر گذاشته است؟

   خودم فکر نمی‌کردم که تاثیر گذاشته باشد؛ اما دیگرانی که کتاب‌هایم را می‌خواندند،  می‌گفتند این کارها متفاوت است. خودم هم فکر می‌کنم این اتفاق افتاده است و نگاهم به این نوع ارتباط تغییر کرده است. قبلا همیشه پدر‌ها و مادرها را در مقام قدرت می‌دیدم، اما بعد متوجه شدم آنها وقتی در مقابل بچه‌شان قرار می‌گیرند ضعیف هستند و مدام می‌ترسند که اتفاقی برای آنها نیفتد. دایم نگران آینده ‌آنها هستند.

  •  از آنجایی که خیلی از نویسنده‌ها می‌گویند داستان‌هایمان مثل بچه برایمان عزیز است؛ پسرتان ارشیا برایتان مهم‌تر است یا داستان‌هایتان؛ آیا می‌توانید بین آنها اولویت قائل شوید؟

   هر دو یک‌جورهایی برایم عزیز هستند. اما خیلی وقت‌ها موقع نوشتن این کار را می‌کنم و به ارشیا می‌گویم ساکت باشد. به نظرم نویسنده‌ها شاید نباید بچه‌دار شوند؛ چون خودم وقتی دارم کار می‌کنم یک جورهایی خودخواه هستم و جنگ بین این حس مادری، که باید از خود گذشته باشد و از طرفی به عنوان خالق اثری که خودخواهی‌هایی دارد، در تضاد هستند و من هنوز نتوانستم این مشکل را حل کنم.

  •    پس پسرتان در جایزه‌ای که برده‌اید سهم دارد؟

   بله، اما قبل از ارشیا، آدم‌های دیگری هم هستند؛ بخصوص بچه‌هایی که در آن بیمارستان بودند و از آنها ایده گرفتم. خیلی از ماجراهای آن کتاب واقعی هستند و زندگی آنها عمق خاصی به من داد. بچه‌هایی که مجبورند هر روز نگران باشند و آمپول بزنند. هر روز نگران دلواپسی مادرشان باشند. فکر کردم چقدر بعضی از نوجوان‌های ما به خاطر برخی تجربه‌هایشان عمیق‌تر از بقیه هستند. مثل بچه‌هایی که مجبور هستند کار کنند، یا در شرایط مالی خوبی نیستند.

کد خبر 53146

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز