شنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۵ - ۱۵:۵۳
۰ نفر

دکتر محمد کیاسالار: عصر جمعه، بلافاصله بعد از اینکه سوت پایان بازی به صدا درآمد، دوربین‌‌های تلویزیونی شروع کردند به شکار صحنه‌‌ها.

درست در همان دقایقی که جایگاهِ قرمزها داشت زیر پایکوبی تماشاگران می‌لرزید، روی سکوهای آبی‌نشینِ استادیوم چهره‌هایی شکار شدند که انگار غم دنیا توی دلشان خانه داشت؛ گریان، افسرده، مات و مبهوت.

صبح همان روز نیز در یکی از برنامه‌‌های ورزشی تلویزیون، گفتگوی گزارشگر برنامه با نوجوانان و جوانانی پخش شد که از شهرستان‌های دور و نزدیک به تهران آمده بودند تا بازی را توی استادیوم از نزدیک ببینند؛ نوجوانان و جوانانی که ‌خیلی‌هایشان می‌گفتند برای تشویق تیم مورد علاقه‌شان دو سه روز پشت درهای بسته استادیوم مانده‌‌اند. فکر می‌کنید آنها برای فراموشی برد و باخت تیم محبوب‌شان چقدر زمان می‌خواهند؟

چندی پیش، یکی از مربیان مطرح و موفق می‌گفت رمز موفقیتش این است که به بازیکنانش یاد داده شادی و اندوه ناشی از برد و باخت را حداکثر 24 ساعت با خود حمل ‌کنند. تجربه اما نشان داده است که جامعه ما، زمانی به مراتب بیشتر از 24 ساعت نیاز دارد تا از سرخوشی برد بیرون بیاید و سرخوردگی شکست را فراموش کند.

اگر نقش رسانه‌ها را نادیده بگیریم، به نظر می‌رسد هیجان فوتبال در ساده‌ترین شکل ممکن از کادر رهبری به بازیکنان تیم منتقل می‌شود و از بازیکنان نیز به هواداران و تماشاگران.

شادی و غم، پاسخی است درونی که باید متناسب با محرک‌های بیرونی ابراز شود و بخش عمده‌ای از این فرآیند نیز قابل کنترل است. روانپزشکان و روانشناسان همیشه به هواداران تیم‌های ورزشی هشدار می‌دهند که هیجانات‌شان را کنترل کنند، وگرنه این هیجانات افسارگسیخته می‌تواند صدمات جسمی و روحی شدید و بعضا غیرقابل جبرانی به بار آورد، کما اینکه داربی شصت‌ویکم نیز به گزارش اورژانس تهران 16 مصدوم داشت که کار 5 نفرشان به بستری شدن کشید.

برای مهار این هیجانات، علاوه بر آموزش مکانیسم‌های فردی کنترل هیجانی، ساماندهی رفتار رسانه‌ای نیز ضروری است. اما عامل سومی هم هست که معمولا کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد؛ کادر رهبری تیم‌های ورزشی. به نظر می‌رسد اظهار نظرها و عکس‌العمل‌های کادر رهبری یک تیم نه تنها باید کنترل شده و متناسب با بزرگی و کوچکی اتفاقات داخل زمین باشد، بلکه پیش‌تر و بیشتر از این، مربیان وظیفه دارند مهارت‌های کنترل هیجانی را به اعضای جوان تحت رهبری خود بیاموزند.

اگر بپذیریم که بازیکنان فوتبال را عمدتا طیف جوان تشکیل می‌دهند، می‌توانیم واکنش‌های هیجانی نامعقول آنها را تا اندازه‌ای موجه و قابل گذشت بدانیم اما از کادر رهبری تیم‌های ورزشی که معمولا متشکل از آدم‌های جاافتاده و سرد و گرم چشیده است، انتظار می‌رود هیجانات‌شان را به صورت کنترل شده و معقول بروز دهند.

بخصوص که چشم بازیکنان جوان داخل میدان به عکس‌العمل‌های بزرگانشان در کنار زمین دوخته شده است و به شکل خودآگاه یا ناخودآگاه از رفتار آنان تاثیر می‌گیرد. سوال اصلی این است که اگر متولیان یک تیم به هر دلیلی، قادر به کنترل معقول هیجاناتشان نیستند و طبیعتا از عهده آموزش کنترل هیجانی نیز برنمی‌آیند، آیا حضور یک روانشناس یا روانپزشک در کنار تیم‌های ورزشی یک «باید» مهم و حرفه‌ای نیست؟ 

شلیک به تماشاگران

22 ژوئن 1996، جام ملت‌های اروپا؛ هلند دارد با فرانسه بازی می‌کند. بازی به پنالتی می‌کشد. فرانسوی‌ها می‌برند. هلندی‌ها می‌بازند و حذف می‌شوند. بازی تمام می‌شود اما بازی دیگری در حال شروع شدن است: سکته قلبی و سکته مغزی در هلند شایع می‌شود! این آمار را پزشکان هلندی به صراحت اعلام می‌کنند و می‌گویند درست در روز آن بازی لعنتی و حتی تا سه روز بعد از آن، تعداد سکته‌های قلبی و مغزی از تعداد این سکته‌ها در روزهای پیشین به مراتب بیشتر بوده است؛ و علت این افزایش چه می‌توانست باشد جز تماشای پخش مستقیم یک مسابقه هیجان‌انگیز که به حذف هلندی‌ها از جام ملت‌های اروپا ختم شد؟

محققان هلندی، میزان مرگ و میر در روز آن بازی را با میزان مرگ و میر روزانه طی پنج سال قبل و پنج سال بعد از آن بازی مقایسه کردند و به نتایج جالبی رسیدند. آنها دریافتند که میزان مرگ در اثر سکته‌های قلبی و مغزی در مردان، در همان روز، بسیار بیشتر از میزان مرگ و میر به دلیل سکته در روزهای دیگر طی پنج سال قبل و پنج سال بعد از آن بازی بوده است. در واقع، به میزان مرگ و میر روزانه مردان به دلیل سکته‌های قلبی و مغزی، 14درصد اضافه شده بود؛ در حالی که چنین افزایش قابل ملاحظه‌ای در جامعه زنان به چشم نمی‌خورد.

قصه اما، فقط قصه باختن و حذف شدن نیست. اصل قضیه، هیجان و استرس است؛ کما اینکه دو جوان 25 ساله و 27 ساله کره‌ای نیز که در جام جهانی 2002 ، از پیروزی تیم ملی کشورشان بر تیم ملی ایتالیا شگفت‌زده شده بودند، به مرگ ناگهانی دچار شدند. 

دکتر جین لاندن، متخصص بیماری‌های قلبی عروقی که در زمینه تاثیر هیجانات ناشی از تماشای مسابقات ورزشی بر بروز مشکلات قلبی تحقیقاتی داشته است، می‌گوید: «تحقیقات نشان می‌دهد که مسابقات سرنوشت‌ساز فوتبال به ویژه در مواردی که یک تیم، متعاقب باختش از دور مسابقات حذف می‌شود و خصوصا در مواردی که کار به ضربات پنالتی می‌کشد، با افزایش میزان حملات قلبی و افزایش میزان مرگ و میر همراه است.»

استرس‌، سیگار، الکل، افراط در غذا خوردن و به ویژه افراط در خوردن غذاهای چرب و شیرین، همگی از عوامل خطرساز بیماری‌های قلبی محسوب می‌شوند و پزشکان بر این نکته تاکید می‌کنند که تماشای زنده یک مسابقه فوتبال، چه در داخل استادیوم و چه در منزل و پای گیرنده‌ها، معمولا چندین مورد از این موارد خطرساز را با هم ترکیب می‌کند و چنین ترکیب نامبارکی چه بسا به یک حمله قلبی یا سکته مغزی ختم شود.  

فوتبال، تمرین مرگ و زندگی

بیل شنکلی، مربی اسکاتلندی باشگاه لیورپول، می‌گفت: «برای بعضی‌ها فوتبال یعنی مرگ و زندگی. در حالی که فوتبال، چیزی فراتر از مرگ و زندگی است.!» حتی اگر این حرف شنکلی را اغراق‌آمیز بدانیم، باز هم نمی‌توانیم انکار کنیم که بازی فوتبال مجالی است برای تمرین مرگ و زندگی. برای اثبات این مدعا کافی است اوضاع خیابان‌های شهر را در 8 آذر 76 (روز بازی ایران و استرالیا و صعود ایران به جام جهانی 98) با یک روز دیگر، مثلا روز باخت ایران به بحرین و بازماندن از جام جهانی 2002 مقایسه کنیم.

شکی نیست که تماشای مسابقات ورزشی (خاصه فوتبال) به تماشاگر و هوادار این امکان را می‌دهد تا از زندگی روزانه‌اش فاصله بگیرد، بگریزد و شکل دیگری از زندگی را تجربه کند. تماشاگر در طول یک مسابقه، بارها و بارها این فرصت را به دست می‌آورد تا هیجانات و احساساتش را- که شاید غیر عادی و سخیف به نظر برسد- به شکلی بی‌خطر و با صرف کمترین هزینه‌ای تخلیه و پالایش کند. 

طبیعی است که دامنه این هیجانات با بزرگ‌تر شدن و حساس‌تر شدن بازی، شدیدتر و وسیع‌تر هم می‌شود و در بین تمامی ورزش‌ها، فوتبال با توجه به ویژگی‌های منحصر به فردش بیش از پیش به این حساسیت‌ها دامن می‌زند. البته هوادارانی که از یک وضعیت پایدار عاطفی برخوردارند، ظرفیت فردی لازم برای تجربه لذت‌های جمعی اینچنینی را دارند.

هر چند که برخورداری از ثبات عاطفی، پیش‌فرض لازم برای تفریح کردن نیست اما به گمان بسیاری از روانشناسان، خیلی‌ها برای تفریح کردن به آن نیاز دارند. وقتی تیمی می‌بازد، طبیعتا باید انتظار درجاتی از سرخوردگی و ناراحتی را در جمع طرفداران آن تیم داشته باشیم اما اگر این ناراحتی باعث بروز احساساتی شود که زندگی و کار روزانه‌مان تحت تاثیر قرار بگیرد به این معناست که ما سرخوردگی‌های زندگی‌مان را نیز به واکنش‌های خودمان اضافه کرده‌ایم و این همان عاملی است که باعث بروز رفتارهای عجیب و غریب بعضی از هواداران پس از باخت تیم مورد علاقه‌شان می‌شود.

آن دسته از تماشاگرانی که خودشان این فرصت را داشته‌اند تا فوتبال را به طور مستمر و تفریحی بازی کنند، در برابر نتایج تیم مورد نظرشان بسیار منطقی‌تر و مسلط‌تر واکنش نشان می‌دهند. آنها این هیجانات را در قالب بازیکن و در مقیاسی کوچکتر بارها و بارها تجربه کرده‌اند.

اما مسئله این است که اصلا امکانات ورزشی موجود در کشور تا چه اندازه به خیل مشتاقان فوتبال و به خصوص جوانان، امکان می‌دهد تا چنین هیجاناتی را در مقام بازیکن تجربه کنند؟ رشد روزافزون جراید ورزشی و اطلاع‌رسانی اغراق‌آمیز بسیاری از آنها تا چه میزانی زیر ذره‌بین کارشناسی مسئولان امر قرار دارد؟ در تهیه انواع و اقسام جنگ‌های ورزشی رادیو تلویزیونی، چه میزان نظر روانشناسان ورزشی مورد توجه قرار گرفته است؟

جا دارد به موازات تمام تلاش‌هایی که برای حرفه‌ای کردن فوتبال در کشورمان انجام گرفته، اقداماتی هم صورت گیرد تا به تماشاگر و هوادار کمک کند با ذهنیتی حرفه‌ای، مسابقه را پیگیری کند. به عبارت ساده‌تر، فوتبال حرفه‌ای به تماشاگر حرفه‌ای نیاز دارد؛ تماشاگری که یاد گرفته است فوتبال مرگ و زندگی نیست بلکه مجالی است برای تمرین مرگ و زندگی.

کد خبر 7318

پر بیننده‌ترین اخبار فوتبال ايران

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز