حرف از نوروز که می‌شود گل از گل رسول نجفیان می‌شکفد. می‌گویم قرار است گفت‌وگویی نوروزی با هم داشته باشیم. وقتی این را می‌شنود لبخند کش‌داری روی لب‌هایش می‌نشیند و می‌گوید: «چی بهتر از این؟‌» درست مثل شهرزاد قصه‌گو بدون اینکه حکایتی از قبل آماده در چنته داشته باشد سرنخ روایت را به دست می‌گیرد.

نجفیان

به گزارش همشهری آنلاین، «رسول نجفیان»بازیگر، نویسنده و موسیقی‌دان در سال ۱۳۳۸ به دنیا آمد. اصالت او به ایل بختیاری برمی‌گردد اما دوران کودکی و نوجوانی‌اش را در محله‌های معینیه و قاسم‌آباد در تهران سپری کرد. او در همان سال‌ها نواختن‌ ساز دوتار و فراگیری موسیقی را آغاز کرد. سال ۴۸ نخستین نمایش خود را بازی کرد و سال ۶۳ به سینما راه یافت. در کارنامه هنری او دستیاری کارگردان و تألیف کتاب و انتشار آلبوم موسیقی هم دیده می‌شود. به همین دلیل وقتی از حرف از عید و نوروز می شود، در یک چشم به هم زدن ما را می‌برد به روزهایی که به قول خودش همه رسم و رسوم‌ها مو به مو اجرا می‌شد: «آن سال‌ها زمستان‌های سختی داشتیم. وقتی بچه بودم بهار برای همین برایم اتفاق خیلی بزرگی بود. چله کوچک و چله بزرگ زمستان که از سر می‌گذشت انگار قلب‌مان به تاپ تاپ می‌افتاد، از انتظار برای بهار.»

خواندنی های بیشتر را اینجا دنبال کنید

گپ عیدانه با رسول نجفیان | یاد آن سبزه‌نشانی‌ها بخیر! | گل‌ریزان و آشتی‌کنان نوروزی کجاست؟ نوروزی

خاطرات کودکی و نوروز

نجفیان دستش را ستون چانه‌اش می‌کند و به توصیف حال و هوای نوروز روزهای کودکی ادامه می‌دهد: «بیشتر از هر چیز دیگر این رفتار بزرگ‌ترها بود که بهار را در چشم ما بزرگ می‌کرد. آنها بدون اینکه مستقیم حرفی به ما بزنند شروع به انجام دادن کارهایی می‌کردند که در نظرشان برای آمدن بهار واجب بود. همین که برف‌ها آب می‌شد و خبر سرزدن سبزه‌ها می‌آمد زن‌های هر خانه به کسی که مژده آب شدن برف‌ها و سرزدن سبزه‌ها را آورده بود مژدگانی می‌دادند. بعد نوبت خیس کردن دانه‌ها برای سبزه نشانی می‌رسید. شعر می‌خواندند. دانه‌ها را برای برکت بیشتر با قرآن متبرک می‌کردند و در بشقاب خیس می‌کردند. تا روز نوروز سبزه‌های زیبایی در سفره هفت‌سین می‌نشست.»

قالی‌تکانی کار مردها بود خانه‌تکانی لطف زن‌ها

نجفیان خوب به یاد دارد که در روزهای پایانی سال همه اهل خانه برای غبارروبی و خانه‌تکانی به کمک خانم خانه می‌آمدند: «آن سال‌ها زندگی جمعی رواج داشت. عروس‌ها در خانه و در نزدیکی مادر شوهرشان زندگی می‌کردند. خاله‌ها و دایی‌ها و عموها به هم نزدیک‌تر بودند. گاهی خانه‌تکانی هر خانه نوبتی انجام می‌شد. همه با هم کار یک خانه را انجام می‌دادند و بعد سراغ خانه دیگر می‌رفتند. یادم می‌آید مردها قالی‌های سنگین دستباف را می‌تکاندند و زن‌ها تمام اتاق‌ها و پستوها و اسباب و اثاثیه را تمیز می‌کردند. سال که تحویل می‌شد خانه‌ها از تمیزی برق می‌زد.»

این سراینده ترانه و متل‌های قدیمی می‌گوید کاش همه آن رسم‌ها باقی می‌ماند: «آن موقع رسم‌های خوبی قبل از آمدن بهار داشتیم. زن‌های خانه همه خاکروبه و کثیفی‌ها را در یک خمره می‌ریختند. بعد آن را از پشت‌بام به کوچه می‌انداختند و این شعر را می‌خواندند: دردم بشه کلوچه /بریزه توی کوچه. بعد به کوچه می‌رفتند و آنجا را هم تمیز می‌کردند. آن موقع همه با همین غبارروبی به دنبال این بودند که دل‌های‌شان را هم از کینه پاک‌کنند.»

دل را خانه دوست کنیم

نجفیان از اتفاق‌های خوب و شیرین نوروز برای‌مان می‌گوید: «در نوروز رسم‌هایی مثل گل‌ریزان و آشتی‌کنان زنده می‌شد. یاد می‌آید وقتی کسی از گرفتاری همسایه یا فامیلی با خبر می‌شد برایش بدون اطلاع آن فرد گلریزان می‌گرفتند.  حتی خود همان فرد را هم دعوت می‌کردند. خوبی مراسم گلریزان این بود که یک پارچه یا طبق را جلو افراد می‌گرفتند و هر کس در حد توان خود مقداری پول داخل دستمالی می‌پیچید که به سرش گلی می‌بستند و آن را داخل پارچه یا سینی و طبق می‌انداخت. یک رسم دیگر نوروز آشتی‌کنان بود. مثلاً اگر نانوای محله با کاسب کدورتی بین هم داشتند معتمدهای محله دور هم جمع می‌شدند آنها را دعوت می‌کردند و هر طور شده آشتی‌شان می‌دادند.»

کد خبر 748609

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha