همشهری آنلاین - شقایق عرفی نژاد: پوریا شکیبایی این روزها با نمایش وقتی آنقدری که باید همدیگر را زجر داده ایم به کارگردانی مجتبی جدی در خانه هنرمندان روی صحنه است. پیش از این هم با چند نمایش و تعداد کمتری فیلم و سریال، دنیای بازیگری را تجربه کرده است. او معتقد است در بازیگری راه خودش را می رود و قرار نیست ادامه پدرش باشد. در این گفت وگو او از نمایش در حال اجرایش و از زندگی با بازیگری می گوید که خودش و نقش هایش از یاد نرفتنی است:
اول در باره نمایشتان صحبت کنیم. چطور اتفاق افتاد و در این نمایش بازی کردید؟ دلیلتان برای پذیرش نقش چه بود؟
اصولا وقتی نقشی به من پیشنهاد میشود، اول به این فکر میکنم که چقدر میتوانم به آن نزدیک شوم. من یک خودآزاری دارم. این که از حس خشم و ناراحتی فرار کنید و به یک مهمانی بروید تا حالتان عوض شود، راحتتر است. ولی این که از یک اتاق تاریک به اتاق تاریک تری بروید، کار سختی است. زمانی که این نقش به من پیشنهاد شد من در یک اتاق تاریک بودم. این نقش در واقع برای من همان اتاق تاریکتر بود، ولی پذیرفتم و آن را کار کردم. برای نقش حبیب در سریال برف بی صدا میبارد. هم همین کار را کردم.
در باره شخصیتی که بازی میکنید، برایمان توضیح میدهید؟
ارباب که من نقشش را در این نمایش بازی میکنم، یک آدم تنهاست. همین
که عاشق خدمتکار خانه میشود.
بله، ولی غرورش اجازه نمیدهد این موضوع را مطرح کند. بیشتر دوست دارد بازی کند و از این عشق فرار کند. مثل این که الان که شما دارید با من گفتوگو میکنید، من ماجرا را عوض کنم و من از شما سئوال بپرسم. این تبدیل به یک بازی میشود. این شخصیت هم برای فرار از حقیقت و ضعفی که در عشق میبیند، مجبور میشود بازی کند.
شما بیشتر در تئاتر حضور دارید تا تصویر. علاقهتان به تئاتر بیشتر است یا اینطور پیش آمده است؟
خب من مدت زیادی نیست که بازیگری میکنم. چیزی حدود هفت سال. بنابراین فرصت چندانی برای انتخاب نداشتهام. بعد از سریال برف بیصدا میبارد و با وجود استقبال خوبی که از آن شد تا مدت طولانی من هیچ پیشنهاد خاصی نداشتم. یکی دو پیشنهاد داشتم که جذبم نکردند. البته برایم تعجب برانگیز نبود. چون در کار بازیگری باید صبور بود. وقتی مجتبی جدی، کارگردان نمایش، با پیشنهاد این نمایش آمد و برای من از این نقش گفت، حس کردم میتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. خیلی هم ترسناک بود. چون شرایطی که مجتبی در آن کار میکرد، شرایط خاصی بود و نمایش هم نمایش معمولی نبود. المان و وسایل زیادی دارد و با وسایل صوتی و تصویری زیادی هم سروکار داریم. چون کارگردان قصد دارد نشان دهد رسانه میتواند هرکس را بالا ببرد یا زمین بزند. بنابراین صادقانه اینطور نیست که از بین پیشنهادهای فروان آن را انتخاب کرده باشم. هرچند اگر پیشنهادهای زیادی هم داشتم، باز هم این کار را انتخاب میکردم. باز اگر به سئوال شما برگردم که خیلی آن دوست دارم، باید بگویم از بزرگترها و اول از همه از پدرم آموختهام جوهره یک بازیگر در تئاتر ساخته میشود و غیر از این نیست.
این را اصلا قبول ندارم که بازیگران تئاتر در تصویر خوب نیستند و غلوآمیز بازی میکنند. بازیگرانی این اتفاق برایشان میافتد که کارشان را بلد نیستند. تمام بایگران بزرگ جهان تئاتر کار میکنند. این را من نمیگویم. وقتی از پدرم و یا هر بزرگ دیگری میپرسیدم همین را میگفتند. آنها معتقدند در تئاتر ثروتی هست که قابل مقایسه با پول نیست. اصلا نمیتوانید به خاطر پول تئاتر کار کنید. من چندین سال در سیدنی زندگی کردهام. میدانم در آنجا پایه حقوقی تئاتر در این کشور ۶۰۰ دلار است که پول زیادی نیست. چون سیندنی شهر گرانی است. من میدانم بازیگران بزرگی مثل جفری راش و کیت بلانشت، با همین دستمزد کم در سیدنی که زادگاهشان است، تئاتر بازی میکنند. با این که در هالیوود دستمزدهای میلیون دلاری میگیرند.
استقبال از کار چطور بوده است،؟
استاد زنجانپور همیشه میگوید کاری که خوب نیست با هزار مدل تبلیغات و سلبریتی هم خوب نیست و تماشاگر جذب نمیکند. من از استقبال از این کار راضی هستم. مردم به خاطر اسم من به دیدن این تئاتر نمیآیند. هنوز به این مرحله نرسیده ام. بنابراین اگر تماشاگر برای دیدن کار میآید تصور میکنم به خاطر خود کار بوده است. من به هوش تماشاگر اعتقاد دارم. هیچوقت نباید خرد مخاطب را دست کم گرفت. اشتباره ترین کار جهان این است که کاری انجام بدهی و بگویی مردم که نمیفهمند. آدمها باهوشند و همه چیز را میفهمند.
نمیشود با شما صحبت کرد و از خسرو شکیبایی بزرگ چیزی نگفت. با توجه به این که شما فرزند چنین بازیگری هستید که برای نسل ما اسطوره بازیگری است، خیلی دیر بازیگری را شروع کردید. حتی سراغ ورزش رفته اید تا بازیگری نکنید. چرا اینطور شد؟
من ۱۵ سال پیش که به استرالیا رفتم، به دلیل علاقه ای که به ورزش داشتم، در این رشته درس خواندم و مربی شدم. سایه پدر سایه سنگینی است و مقایسه مخاطب همیشه وجود دارد. بازیگری اصولا کار ترسناک و سختی است. من تا مدتها اعتماد به نفس این کار را نداشتم. چون به دلیل افتادگی پلکم فکر میکردم قضاوت میشوم.
خیلی وقتها هم از من میپرسیدند چرا راه پدر را ادامه نمیدهی؟ من میگفتم قرار نیست راه پدر را ادامه دهم. من میتوانم بازیگر شوم به دلیل این که به این کار علاقه دارم. اینطور نیست که چون پدرم بازیگر است من هم میخواهم این کار را بکنم. به دلیل موقعیت خانوادگی من به این کار علاقه پیدا کردم. ولی همانطور که گفتم تا مدتها به خاطر چشمم شجاعتش را نداشتم. ولی از یک جایی با صورتم به آشتی رسیدم. حس کردم این صورت را خداوند به من داده و یک هدیه است. پس باید آن را بپذیرم و اگر به بازیگری علاقه دارم آن را انجام دهم.
طول هم کشید تا با این قضیه که مهم هم نیست کنار بیایید.
بله. حتی خیلیها میگویند یک جذابیت است. جالب است از وقتی که با افتادگی چشمم کنار آمدم، دیگر هیچ کس راجع به آن با من صحبت نکرد. تا قبل از آن میپرسیدند چشمت چه شده است. من کلا در زندگی آدم خدامحوری هستم. معتقدم رزق تو بر تو ز تو عاشقتر است. روزی من اگر برای من باشد، به سمت من میآید. من منتظر معجزه هم نیستم. چون معجزه برای کسی اتفاق میافتد که منتظر آن نیست. من فکر میکنم اگر قسمت و سهمی برای من هست، خودش به سمت من میآید و نیازی نیست من دنبال آن باشم. فکر میکنم به سمتم هم آمده است. مثلا این که چطور برای سریال برف بیصدا میبارد، انتخاب شدم اصلا خنده دار است.
چرا؟ چطور اتفاق افتاد؟
سامان شهامت که صدابردار است، به دفتر پوریا آذربایجانی میرود تا برای کار صدای این سریال قرارداد ببندد. پوریا آذربایجانی از او میپرسد آخرین کاری که کرده ای چه بوده است و او فیلم «سینماخر» را که با شاهد احمدلو کار کرده و من در آن بازی کرده ام، اسم میبرد. آقای آذربایجانی تیزر این فیلم را میبیند و به محض این که من را میبیند میگوید شخصیت حبیب سریال را پیدا کردم. این خودش است. بعد میگوید چهره اش چقدر آشناست و سامان شهامت توضیح میدهد که پسر خسرو شکیبایی است. پوریا آذربایجانی همیشه ابراز خوشحالی میکند که من اول تو را انتخاب کردم و بعد فهمیدم پسر چه کسی هستی. اولین قرارداد این سریال هم قرارداد من بود. میخواهم بگویم این شکلی است که چیزی که مال توست، سراغت میآید و لازم نیست برایش خودت را به آب و آتش بزنی. اگر سراغت نمیآید یعنی قرار نیست اتفاق بیفتد. به من میگویند چرا در ایسنتاگرام فعال نیستی یا چرا اینطرف و آن طرف حاضر نمیشوی. به این چیزها نیست. عملکرد من جای دیگری است. چیزی که مال شماست مال شماست. من به این معتقدم.
از این که زمانی که پدر بودند، بازیگری را شروع نکردید، ناراحت نیستید؟ فکر نمیکنید کاش زودتر این کار را کرده بودید و از او کمک میگرفتید؟
چرا. خیلی وقتها در تنهایی و زمانی که حالم خوب نیست و همه چیز تاریک است، به این فکر میکنم. زمانی که دنبال شخصیتی که قرار است بازی کنم میگردم و پیدا نمیکنم میگویم ای کاش میتوانستم از پدر کمک بگیرم. ولی خب همچین چیزی ندارم. چه کار میتوانم بکنم؟ خیلیها دارند و استفاده میکنند. البته نسل دوم یعنی فرزندان هنرمندان قدیمی باید خیلی درست از حضور پدر یا مادرشان استفاده کنند. اینطور نیست که پدر و مادر یک تقلبی برسانند و او بتواند کارش را انجام دهد. در نهایت اوست که باید جلوی دوربین یا روی صحنه کارش را انجام دهد. به هر حال من این تقلب را هم ندارم. من میتوانستم برای رسیدن به نقشی که بازی می کنم سراغ همان اسطوره ای همان بروم که شما از آن صحبت کردید و بگویم اگر تو بودی چه کار میکردی، ولی او را ندارم. حتی اگر قرار نباشد پیشنهاد او را قبول کنم.
این که دائم با پدر مقایسه میشوید و صدا و چهره تان یادآور اوست و شاید به عنوان یک بازیگر مستقل در نظر گرفته نشوید، ناراحت نمیشوید؟
چرا. ولی کاری نمیتوانم بکنم. فقط میتوانم کارم را ادامه دهم. یک بازیگر باید پی این را به تنش بمالد که توسط تماشاگر سلاخی شود و این قسمتی از سلاخی من است.
به جز صدا و چهره چه چیزی از پدر وام گرفته اید؟ چه در زندگی و چه در بازیگری
ایشان همیشه به من میگفتند سعی کن محبوب باشی و آدم درستی باشی و کارت را درست بدهی. البته من به مهربانی ایشان نیستم و اگر جایی ناراحت شوم بازگو میکنم. زبان سرخی دارم ولی سعی میکنم تعادلی بین این زبان سرخ و خویشتن داری که کمیاز پدر به ارث برده ام برقرار کنم.
نظر شما