یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۸ - ۱۰:۳۵
۰ نفر

سارا فرجی: ترکیب فلسفه و ادبیات در کنار هم در فرهنگ ما ترکیب غریب و قریبی است

قریب از این منظر که ما در بسیاری از اوقات، این‌دو حوزه را در کنار هم می‌بینیم؛ چه در فضای دانشگاهی‌مان و برگه‌دان کتابخانه‌هایمان و چه در فضایی عمومی‌تر و در افواه مردم تا جایی که مجله‌هایی با همین عنوان فلسفه و ادبیات نیز تا همین چند سال پیش چاپ می‌کردیم.

اما غریبی این ترکیب از آنجاست که مفهوم فلسفه ادبیات را به عنوان گرایشی نو در مطالعات فلسفی به هیچ عنوان جدی نگرفته، چه‌بسا از وجود منابع و تاملات روزآمد پیرامون آن غافلیم و گواه آن یک جست‌وجوی ساده است در میان منابعی که فکر می‌کنیم مرتبط با این موضوع می‌تواند باشد.

دکتر سایه میثمی که بیشتر با ترجمه‌های خوب‌‌‌اش در حوزه فلسفه کلاسیک مسیحی معرف حضور اهالی اندیشه است در سخنرانی‌ای که به همت مؤسسه معرفت و پژوهش در صبح پنجشنبه گذشته برگزار شد با طرح پاسخ به چیستی فلسفه ادبیات، این‌گونه این بحث را مطرح کرد که «فلسفه ادبیات، همان فلسفه در ادبیات و فلسفه و ادبیات نیست.»وی ضمن اینکه فلسفه ادبیات را جزو فلسفه‌های تحلیلی برشمرد در این سخنرانی موقعیت فلسفه ادبیات را در کنار دیگر فلسفه‌های مضاف، موقعیت پیچیده‌تری دانست و آن را زاییده خصلت ذاتی پیچیده ادبیات دانست. نوشتار زیر گزارشی است از آنچه در سخنرانی دکتر سایه میثمی درباره فلسفه ادبیات گفته شد.

شاید تصور برگزاری یک نشست فلسفی در صبح پنجشنبه، ‌آن هم در حال و‌هوای فعلی حوزه اندیشه و رکود نسبی آن، کمی ناخوشایند به‌نظر برسد اما میثمی در طول سخنرانی خود که بیش از یک ساعت طول کشید، نشان داد که نوع بیان و لحن سخنران چه تاثیری در مشتاق‌کردن مخاطبان حتی به حوزه نسبتاً دشواری مثل فلسفه دارد. بر خلاف همیشه، این صاحب سخن بود که مستمع را بر سر ذوق آورد!

  میثمی ابتدای سخنانش به این مسئله اشاره کرد که مبنای اصلی صحبتش بر پایه دو کتاب «فلسفه ادبیات» نوشته لامارک و «درباره فلسفه ادبیات» نوشته پیتر کیوی است.وی دلیل انتخاب این موضوع را علاوه بر علاقه شخصی‌اش به ادبیات، تازه‌بودن بحث فلسفه ادبیات معرفی کرد و گفت: بحث «فلسفه ادبیات» جزو حوزه‌های نو و جوان فلسفه است و در ایران هم تا به حال ترجمه‌ای در این حوزه نداشته‌ایم؛ لذا فکر می‌کنم در کنار شاخه‌های متعدد فلسفی مثل فلسفه ذهن، فلسفه علم و... آشنایی با این موضوع بی‌فایده نباشد.میثمی گفت: اصلی‌ترین نکته‌ای که من در خلال بحثم به آن می‌پردازم، بررسی مسئله «صدق» یا حقیقت فلسفی در بخش فلسفه ادبیات است که افرادی چون پیتر کیوی، لامارک و اولسن هم به این موضوع پرداخته‌اند.

وی در ادامه بر لزوم تفکیک «فلسفه در ادبیات» و «فلسفه و ادبیات» از «فلسفه ادبیات» تاکید کرد و گفت: فلسفه در ادبیات بیشتر به ‌وجود تم‌های فلسفی در بسیاری از آثار ادبی جهان مربوط می‌شود؛ مثل کارهای ویلیام جیمز و ژان پل سارتر. فلسفه و ادبیات هم درباره آثار فیلسوفان جهان درباره هنر و ادبیات است و بنده در این رابطه می‌توانم به‌جرات بگویم که در غرب، ما فیلسوفی نداریم که دستی در ادبیات نداشته باشد.

به یاد بیاورید آثار کانت، هگل و نیچه را که به هنر توجه داشته‌اند. حتی ممکن است صراحتاً به ادبیات نپرداخته باشند اما از آثارشان می‌توان این نتیجه‌گیری را کرد؛ مثل کواین. اما فلسفه ادبیات هیچ‌یک از اینها نیست و فیلسوفان ادبیات بر این موضوع تاکید دارند که فلسفه ادبیات را با این دو موضوع خلط نکنید.

 شاید بتوان آشنایی با فن شعر ارسطو را گامی در جهت آغاز فلسفه ادبیات دانست- چنان‌که فیلسوفان ادبیات هم به این موضوع اقرار می‌کنند- اما پس از ارسطو، باز دوری از فلسفه ادبیات به‌وجود می‌آید و آثاری که درباره ادبیات و شعر نوشته می‌شوند، از شعر استفاده ابزاری می‌کنند و معتقدند که شعر در خدمت کل نظام فلسفی است. مثلاً هگل شعر را می‌ستاید اما آن را ابزاری برای خدمت به نظام فلسفی‌ا‌ش می‌داند.

نویسنده «معنا و معرفت در فلسفه کواین» در تعریف فلسفه ادبیات گفت: مهم‌ترین ویژگی فلسفه ادبیات رویکرد تحلیلی در این فلسفه است؛ از نظر فیلسوفان ادبیات، کار فیلسوف این است که به مثابه فیلسوف به ادبیات نگاه کند و مفاهیم آن را تحلیل و مرزهای آن را از حوزه‌های دیگر جدا کند؛ به عبارتی به ادبیات به‌عنوان یک عرصه مستقل نگاه می‌کنند.
میثمی با بیان این نظر که فلسفه ادبیات در کنار دیگر فلسفه‌های مضاف، موقعیت پیچیده‌تری دارد گفت: علت این پیچیدگی شاید به خاطر خصلت ذاتی پیچیده ادبیات است، اما غیر از این دلیل، 2علت عمده ‌دیگر برای این پیچیدگی وجود دارد.

وی در توضیح 2دلیل پیچیدگی فلسفه ادبیات گفت: اول اینکه اکثریت فیلسوفان، فلسفه ادبیات را زیر شاخه فلسفه هنر قرار می‌دهند و دوم اینکه تشخیص تفاوت نظریه و دیدگاه‌های ادبیات با فلسفه ادبیات کار مشکلی است، چراکه با رشد نظریه‌پردازی‌های ادبی، ادبیات و فلسفه ادبیات افول کرد. علت آن هم این است که این نظریه‌ها اجازه رشد ادبیات را به مثابه امر مستقل ندادند.

 سایه میثمی که در کارنامه خود ترجمه «تسلای فلسفه» از بوئتیوس را نیز دارد درباره تقلیل‌گرایی، این چنین توضیح داد: دغدغه فیلسوف ادبیات حفظ استقلال ادبیات و دوری از هرگونه تقلیل‌گرایی است. فرانک سیبلی جزو فیلسوفانی است که بر دوری از تقلیل‌گرایی تاکید می‌کند و معتقد است برای اجتناب از تقلیل‌گرایی باید از شهود، فرمالیسم محض و‌ تلقی ادبیات به مثابه امری مستقل از فلسفه، اخلاق و هرمنوتیک دوری کنیم.

وی در ادامه بحث خود به مفاهیم فلسفه ادبیات اشاره کرد و این مفاهیم را این‌گونه بر شمرد: مفاهیمی از قبیل «مؤلف کیست؟»، «خواننده کیست؟» ‌ادراک هنری در برابر فهم معنا، ادراک هنری در برابر تجربه لذت خواننده و بررسی کیفیت داستانی و تخیلی ادبیات از مهم‌ترین مفاهیم فلسفه ادبیات است. در واقع فیلسوف در این حوزه فکر می‌کند که چگونه درباره امور ناموجود و خیالی حرف بزند و واکنش احساسی خواننده نسبت به شخصیت‌های ناموجود از کجا سرچشمه می‌گیرد.

این مدرس فلسفه علم، پس از بیان مباحث کلی خود درباره فلسفه ادبیات به مبحث اصلی بحثش، یعنی مفهوم «صدق» پرداخت و گفت: به‌نظرم فلسفی‌ترین بخش فلسفه ادبیات پرداختن به موضوع «صدق» یا همان truth است و اینکه «صدق یا کذب یک اثر هنری در تعیین ملاک ارزش ادبی مؤثر است یا خیر؟»

میثمی با تفکیک 2دسته فیلسوف در تعریف مفهوم صدق افزود: دسته اول معتقدند مفهوم صدق در فلسفه ادبیات با صدق در سایر حوزه‌ها متفاوت است، مثل ریچاردز و هاسبرس اما دسته دوم معتقدند صدق، یک مفهوم واحد دارد و آن هم تطابق یک موضوع با عالم خارج است.

به این دیدگاه، دیدگاه گزاره‌ای هم می‌گویند. دیدگاه گزاره‌ای خود به دو دسته ناظر به واقع و کلی تقسیم می‌شود؛ در دسته اول منظور این است که وقتی داستانی را می‌خوانیم، آن را با واقعیت بیرونی مقایسه می‌کنیم؛ مثلاً رمان قرن18 را می‌خوانیم و بعد فضای آن را در ذهنمان با واقعیت قرن18 مقایسه می‌کنیم. اما در دیدگاه کلی که خود به دو شاخه صریح و ضمنی تقسیم می‌شود، گزاره‌های کلی به عرصه‌های بشری ارائه می‌شود.

مترجم «اعترافات قدیس آگوستین» و«تشبه به مسیح» اکمپیس، با تاکید بر اینکه اساس بحثش بر پایه نظرات گروه دوم است، گفت: مبحث اصلی این دسته از افراد این است که «صدق در یک اثر با ارزش ادبی نسبت دارد یا خیر، یعنی اینکه با صادق بودن یا کاذب بودن یک اثر، ارزش آن کم و زیاد می‌شود؟»

مثلاً اگر نویسنده‌ای رمان تاریخی مربوط به قرن18 بنویسد، اما در فضاسازی و ادبیاتش از ادبیات قرن20 استفاده کند، ما این اثر را تکذیب می‌کنیم و این کذب، از ارزش ادبی اثر می‌کاهد. پیتر کیوی معتقد است که صدق و کذب اثر، با ارزش آن اثر نسبت دارد و درونمایه، زبان و محتوای اثر در این صدق و کذب مؤثر است. مثالی که این موضوع را به‌خوبی نشان می‌دهد، فیلم «پیروزی اراده» است. در این فیلم بر این مسئله تاکید شده که بهترین نژاد، نژاد آلمان و نازیسم است و حال آنکه چنین چیزی در عالم واقعیت صحیح نیست اما چون محتوا و درونمایه فیلم جذاب و خوب است، از ارزش فیلم نکاسته و همیشه به‌عنوان یک فیلم خوب و ماندگار می‌ماند.

وی در بخش پایانی بحثش به فرضیه‌های زنده و مرده اشاره کرد و اینگونه بحث خود را خاتمه داد: ویلیام جیمز در کتاب «اراده معطوف به باور» این مسئله را مطرح می‌کند که یکی از مهم‌ترین ارزش‌های ادبی، ارائه فرضیه‌های زنده است، به معنای فرضیه‌هایی که ایجاد دغدغه می‌کنند و ما می‌توانیم آن را تصدیق یا تکذیب کنیم؛ به عبارتی ما از یک اثر، توقع پیداکردن حقیقت و جستار را داریم و این جستار را نمی‌توان حذف کرد.

میثمی همچنین در پایان، کتاب‌شناسی‌ای از سخنراش ارائه داد و گفت: برای این سخنرانی از منابعی چون «فلسفه ادبیات» نوشته پیتر لامارک، «فلسفه ادبیات» کریستوفر نیو، «فلسفه هنر» پیتر کیوی و «تجربه خواندن» که آخرین اثر منتشر‌شده از همین نویسنده است، استفاده کردم اما امیدوارم متخصصان این حوزه وارد این عرصه بشوند و روی این موضوع کار کنند، چون موضوعی است وسیع و تازه که جای کار دارد.

کد خبر 88440

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز