دوشنبه ۴ آبان ۱۳۸۸ - ۱۲:۵۸
۰ نفر

لیلی شیرازی: اگر خداوند خیال را نمی­آفرید، این مطلب نوشته نمی­شد.

او  به من یک­عالمه خیال­های عجیب و غریب داده است که می­توانم با کمک آنها شب‌ها با رؤیاپردازی بخوابم و روزها برای خانه­ فیروزه­ای مطلب بنویسم.

راستی شما فکر می­کنید خانه­ فیروزه‌ای کجاست؟ یک صفحه دردوچرخه؟ این­که راحت­ترین و ساده‌ترین جوابی است که به کله­ آدم می­آید. نخیر، باید از همان قوه­ تخیل مربوطه کمک بگیرید که گفتم اگر خداوند نمی­آفرید...!

* * *
خانه­ فیروزه­ای خانه­ کوچکی در آسمان هفتم است که تازه فرشته­ها دوردوزی پرده­های امسالش را تمام کرده­اند و همین دیروز عصر آنها را به پنجره­ها آویختند. جالب است بدانید که جنس این پرده­ها خیلی عجیب است. این پرده­ها از جنس ابر هستند. ابرهایی که در دو فصل بهار و پاییز از آنها باران می­بارد و زمستان­ها برف! برای همین هوای خانه­ فیروزه­ای متغیر است و کسانی که در آن خانه زندگی می­کنند، متناسب با آب و هوای خانه
تغییر لباس می­دهند.

پنجره­های این خانه تا فرسنگ‌ها دور و دورتر را هم نشان می­دهند. انگار یک جور دوربین باشند. رنگ شیشه­ پنجره‌ها با اتفاق­هایی که این­جا، بر روی زمین می­افتد عوض می­شود؛ مثلاً اگر شاعری شعر خوبی بگوید پنجره‌ها آبی هستند. اگر نوجوانی به زیارت برود، یا در طبیعت بدود و یا به دریا سنگ‌های آرزو بیندازد، رنگ پنجره­ها سبز می‌شود. اگر کسی به دیگری مهربانی کند، مثلاً نامه­ خوبی به کسی بنویسد، یا در کار سختی به دیگری کمک کند، یا کیک بپزد و جمعه غروب که دل همه گرفته است دیگران را به مهمانی خانه‌شان دعوت کند، رنگ شیشه­ها صورتی می­شود. وقتی نوجوان­ها از هر جای دنیا، برای چیزی یا کسی دعا می‌کنند، پنجره­ها رنگین­کمان می‌شوند.

می­توانید همین الآن این را امتحان کنید. دعای ساده­ای بخوانید. نه خیلی کوتاه، نه خیلی طولانی. نه خیلی آهسته، نه آن­قدرها بلند. دعایی مثل این:

خدایا!
تو که خوبی را آفریده‌ای
و به هر کس قلبی بخشیده­ای که خانه­ خوبی­ها باشد
تو که خودت خوبی
مثل علف­های شبنم خورده­ صبح‌های بهاری که خوب‌اند
و مادران که خوب‌اند
و نیلوفرهایی که به مرداب خوبی می­آورند...

خدایا!
تو که صندوقچه­ای از خوبی­ها داری
و آن را روی زمین فرستاده­ای
جایی که ما همه آن را ببینیم
و دستمان به آن برسد
لطفاً کلید آن صندوقچه را به ما بده
و رمزش را به ما بگو
و کمکمان کن که درش را باز کنیم
و خوبی را در دنیا منتشر کنیم
همان طور که هوا هست... و خاک هست... و نور آفتاب!

حالا پنجره­های خانه­ فیروزه­ای رنگین کمانی شده و همه­ ساکنان خانه آمده­اند دم پنجره و دارند به دعای شما گوش می‌دهند و آمین می­گویند. شما دست‌هایتان را به سمت آسمان بلند کرده­اید و حس می­کنید که شفاف و شفاف­تر می­شوید. آن قدر که دیگر دیده نمی­شوید.

حالا شما به شفافیت هوا هستید. با هوا قاطی شده­اید. تنها چیزی که بودن شما را ثابت می­کند عطری است که در فضا پیچیده است. عطری که تا آسمان هفتم بالا می­رود و همه­ ساکنان خانه آن را می­شنوند. آنها پنجره را باز می­کنند.

حالا شما مهمان خانه­ فیروزه­ای هستید. شما دارید ساکنان خانه را می‌بینید. آنها دعاهای دیگران هستند. دعاهایی عجیب، تند، کوتاه، شعاری، جدی، شوخی و البته گاه اجابت‌شده.
خانه­ فیروزه­ای محل زندگی همه­ دعاهای همه­ بچه­های دنیاست . یعنی دعاها به آسمان رفته‌اند، فرشته‌ها آنها را به گوش پروردگار رسانده‌اند، پروردگار آنها را شنیده و خواسته که برآورده شوندیا براساس حکمتی اتفاق دیگری بیفتد که ما شاید هیچ وقت نفهمیم چرا خواسته مان انجام نشده اما مطمئنیم که خدا آن سوی همه چیز را می بیند و بهترین را برای ما انتخاب می کند.
آن وقت همه­ اینها جمع شده­اند توی خانه­ فیروزه­ای. جایی که در آن یک زندگی بهشتی جریان دارد. یک زندگی کاملاً سفید و پر هیجان. چرا که هر دعایی که بالا می­رود و در خانه­ فیروزه­ای جای می­گیرد، دعایی است که قصه­ای به همراه دارد. قصه‌ای که گاهی بسیار طولانی است. 
و آن قصه، داستان زندگی نوجوانی است که چنان دعایی کرده است. 
دعاها وقتی به خانه می­رسند، اول کمی استراحت می­کنند، بعد  دور آتش می­نشینند و  داستان زندگی خودشان را تعریف می­کنند. داستان آنها همیشه شنیدنی است. همه­ به دعاها گوش می‌کنند. دعای تازه وارد اسم صاحبش را می­گوید و دیگر همه او را می­شناسند.

کد خبر 92666

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز