تاریخ انتشار: ۸ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۰۶:۰۱

همشهری آنلاین: آموزش همدلی به کودک از همان ابتدای زندگی بر رفتار او در آینده اثر می‌گذارد

قلدری و زورگویی یک مشکل رفتاری شایع کودکان و نوجوانان است که ممکن است به آسیب دیدن خود آنها و دیگران منتهی شود. سوالی که در موارد زورگویی کودکان مطرح می‌شود این است که چگونه می‌توان از ایجاد این مشکل در آنها پیشگیری کرد؟

در حال حاضر به طور فزاینده‌ای متخصصان علوم اعصاب، روانشناسان، و متخصصان تعلیم و تربیت اعتقاد دارند که زورگویی و سایر انواع خشونت در با تشویق کودک در سنین پایین با همدلی کردن با دیگران کاهش می‌یابد.

 پژوهش‌ها در طول دهه گذشته در مورد "همدلی" (empathy) - به معنای توانایی گذاشتن خود به جای دیگران - نشان داده است این خصوصیت نقش مهمی در این زمینه دارد و شاید بر همه موارد روابط اجتماعی و اخلاقیات انسانی تاثیرگذار باشد.

در نبود همدلی، جامعه‌ای تجزیه‌شده خواهیم داشت که در آن بی‌اعتمادی حاکم است، و دلیلی برای پرهیز از کشتن و فریب دادن دیگران، دزیدن از آنها یا دروغ گفتن به آنها وجود ندارد. تصور بر این است که این توانایی که فرد خود را جای دیگران بگذارد، ذاتی اغلب انسان‌ها باشد، و حتی در برخی از انسان‌نماها مانند شمپانزه‌ها هم دیده می‌‌شود.

شمپانزه‌ها نسبت به رفتار غیرعادلانه نسبت به دیگران اعتراض می‌کنند، از پذیرفتن پاداشی که به حق بدست آورده است، در صورتی که شمپانزه دیگری با انجام دادن همین کار همین پاداش را نگیرد، اجتناب می‌کند.

اولین نشانه‌های همدلی بادیگران به طور شاخص در دوران نوزادی، نوزادان هنگامی که گریه نوزاد دیگری را می‌شنوند، گریه می‌کنند، و بررسی‌ها نشان داده است، کودکان حتی در سنین پایینی در حد 14 ماهگی به طور مشخصی به بزرگسالانی ترجیح نشان می‌دهند که به دیگران کمک می‌کنند تا آنهایی که مانع دیگران می‌شوند.

 اما رشد این گرایش ذاتی، مانند رشد زبان، ممکن است تحت تاثیر تجربیات اولیه فرد قرار گیرد. به عنوان نمونه به نحوه بزرگ کردن بچه‌ها در دو جامعه باستان آتن و اسپارت توجه کنید. اسپارت‌ها که تقریبا تنها به طور انحصاری به عنوان جنگجو ستوده شده‌اند، پسرهای طبقه حاکم‌شان را در محیطی از سبعیت سازش‌ناپذیر تربیت می‌کردند، آنها را از 7 سالگی به اردوگاه جنگی می‌فرستادند، و آنها را گرسنگی می‌داندند تا به قدری موزی و ناقلا شوند که تا به نوبه خود با مهارت نسل‌های دیگری از قاتلان بیرحم را پرورش دهند.

در آتن رهبران آینده به صورتی صلح‌آمیزتر و حمایتگرانه‌تر ورد خانه با مادران و پرستاران‌شان بزرگ می‌شدند و از 6 سالگی تعلیم شعر و موسیقی می‌دیدند. آتنی‌ها به پیشگام دموکراسی، هنر، تئاتر و فرهنگ بدل شدند.

درست همانطور که می‌توانیم افراد را برای قاتل‌شدن تعلیم دهیم، می‌توانیم آنها را با همدلی کردن با دیگران بار بیاوریم.

  آنچه را یونانیان باستان به طور شهپدی انجام می‌دادند، امروزه پژوهش‌ها هم آن را ثابت می‌کنند. در سال 2007 پژوهشگران اولین بررسی تصادفی‌شده و کنترل شده در مورد بزرگ شدن در یتیم‌خانه را منتشر کردند؛ این بررسی و پژوهش بعدی روی همین نمونه کودکان یتیم رومانیایی نشان داد که در مقایسه با نوزادانی که خانواده‌هایی آنها را به فرزندی پذیرفته‌ بودند، افرادی که در یتیم‌خانه بزرگ شده بودند، ضریب هوشی کمتر، رشد جسمی کمتر، اشکال در ایجاد دلبستگی انسانی، و تفاوت در کارکرد بخش‌هایی از مغز داشتند که به رشد عاطفی مربوط بود.

کودکانی که در یتیم‌خانه بزرگ شده بودند، تجربه قرار گرفتن در کانون توجه محبت آمیز یک خانواده را نداشتند؛ درعوض آنها بوسیله کارمندان که در شیفت‌های چرخشی کار می‌کردند، و بنا به طبیعت این نحوه کار آنها را نادیده می‌گرفتند، مورد مراقبت می‌گرفتند. چنین کودکانی یکی از شدیدترین دلبستگی‌های یک به یک با مظهر پدر که نوزادان در مرحله حساس سنی به آن نیاز دارند، محروم می‌شدند.

بدون این تجربه آنها به زودی می‌آموختند که که دنیایی جایی سرد، ناامن و بی‌ارزش است. نیازهای عاطفی آنها برآورده نمی‌شد، و آنها اغلب در درک یا تحسین احساسات دیگران ناتوان بودند.

 حدود 90 درصد رشد مغز در اولین پنج سال زندگی رخ می‌دهد، و اذهان کودکان کمسنی که نادیده گرفته می‌شوند یا آسیب می‌‌بینند، اغلب نمی‌تواند رابطه‌ای میان افراد و لذت برقرار کند. این نقصان ممکن است باعث شود که این افراد بعدها در طول زندگی‌شان نتوانند عشق را بروز دهند.

والدین می‌توانند با نحوه رفتار خود با کودکان‌شان احساس همدلی را در آنها برانگیزند، یا اینکه ایجاد محیط خشن و تنبیهی این احساس را در آنها از بین ببرند.


انضباط بلی ولی تنبیه نه؟

 محیط سرد یتیم‌خانه را می‌توان در یک سر طیفی از تنبیه قرار داد، که در طرف دیگر آن ایجاد ساده انضباط قرار می‌گیرد- موضوعی که گاهی حتی در ذهن متوجه‌ترین والدین گاهی با هم مخلوط می‌شود. چگونه باید به کودک  تفاوت درست و نادرست را تعلیم داد، بدون اینکه بیش از حد سخت‌گیر بود، یا به حد آزار کودک رسید؟ چه کسی در میان ما هست که صدایش هنگام ٱموزش انضباط به فرزندش بالا نبرده باشد، یا بهتر بگوییم بر سر او فریاد نکشیده باشد.

اما  پژوهشگران می‌گویند فریاد زدن بر سر کودک یا زدن او  به جای اینکه باعث شود کودک بفهمد برای چه تنبیه می‌شود، تنها باعث ترسیدن او می‌شود. در درازمدت کاربرد معمول تنبیه جسمی، نه تنها نمی‌تواند باعث تغییر رفتار کودک در جهت بهتر شود، بلکه نشان داده شده است که پرخاشگری کودکان را افزایش می‌دهد.

به جای شروع کردن از این فرض که مجبورید تا کودک را بزنید تا کارهای بدش را کنار بگذارد، باید به تعلیم همدلی و دلبستگی به او بپردازید.

به عبارت دیگر با آموختن به کودک برای رفتارها و احساسات خودش را درک کند، شروع کنید، این کار ابزاری اساسی برای درک رفتار و احساسات دیگران در اختیار او قرار می‌دهد.

برای مثال در برخورد با کودکی که به شخص دیگری صدمه زده است، به او کمک کنید تا یاد بگیرد در آن لحظه خودش چه احساسی داشته است. ما همیشه فکر می‌کنیم که باید به کودک بگویم : "می‌دانی فلانی و بهمانی چه احساس ناراحتی بهشان دست داد." اما موفق‌تر خواهیم بود اگر با این جمله شروع کنیم،" تو باید خیلی احساس پریشانی کرده باشی." این شگرد به کودکان کمک می‌کند تا چگونگی احساسات‌شان را توصیف کنند، و بنابراین دفعه دیگر که باز هم چنین اتفاقی افتاد، زبان لازم برای توصیف آن را داشته باشند. دفعه بعد آنها می‌توانند بگویند: "احساسم مثل آن دفعه‌ای بود که فلانی را زدم."

 در عین حال باید توجه داشت که آموختن درک رنج دیگران لزوما به معنای آموختن همدلی نیست. و برای همین است که کودکانی برای مثال در خانه آزار می‌بینند، با احتمال بیشتری ممکن است در محیط بیرون به فردی زورگو بدل شوند. مسئله این نیست که آنها نمی‌دانند که صدمه دیدن چه احساسی را ایجاد می‌کند، مسئله این است که آنها خشونت را به عنوان شیوه‌ای برای بیان خشم یا ابراز قدرت آموخته‌اند.

مری گوردون، بنیانگذار یک برنامه مستقر در مدرسه، به نام "ریشه‌های همدلی" که برای آموزش همدلی و دلبستگی به کودکان طراحی شده است و اکنون د ر 3000 کودکستان و مدرسه ابتدایی و راهنمایی در کانادا، و 40 مدرسه در سیاتل در آمریکا در حال اجراست، سعی دارد این مشکل را حل کند.

 در این برنامه دانش‌آموزان ماهی یک بار به دیدار تعامل یک والد و نوزاد در کلاس درس می‌روند و ساخته شدن بنیادهای همدلی را مشاهده می‌کنند. هنگامی که نوزاد گریه می‌کند، مربی به مادر و دانش‌آموزان کمک می‌کند، در باره چیزی که نوزاد را می‌‌‌آزارد و اینکه چگونه می‌توان حال او را بهتر کرد، فکر کنند.

به دانش‌‌آموزان یاد داده می‌شود که بچه‌ای که گریه می‌کند، بچه بدی نیست، بلکه بچه‌ای است که مشکلی دارد. دانش‌آموزان با تلاش برای فهمیدن این که نوزد چه مشکلی دارد، می‌‌آموزند که دنیا را از دریچه چشمان نوزاد ببینند، و بفهمند او چه نیازهایی ممکن است داشته باشد، که نمی‌تواند به طور آشکار بیان کند.

توانایی شخصی کودک برای همدالی را می‌توان با تشویق والدین به اینکه خودشان را به الگوی برای رفتار همدلانه تبدیل کنند، تشویق کرد. هنگامی والدین با افراد دیگر با محبت و دلبستگی، بدون خودخواهی و قضاوت کردن برخورد می‌کنند، کودکان رفتارهای آنها را تقلید می‌کنند.

 به قول گوردون: “همدلی را نمی‌شود تعلیم داد، اما می‌توان آن را فراگرفت.”

در واقع پژوهش‌ها نشان می‌دهند که قرارگیری ساده در معرض سایر انواع افراد در شرایطی دوستانه می‌تواند همدلی شما را نسبت به آنها افزایش دهد. هر چند که با برخی از جانیان و مجرمان روانی ممکن است نتوان همدلی کرد، در مورد اغلب افراد چنین کاری ممکن است.

Time.com

برچسب‌ها