از آن است که فرماننامه کورش که بر استوانهای گلین نگاشته شده است و هماکنون یکی از شگفتیها و سرمایههای دیرینکده فرانسوی لوور شمرده میآید، یکی از سرچشمهها و آبشخورهای پیماننامه حقوق بشر در سازمان ملل گردیده است.
چگونه «خداوند دو شاخ» آلکساندر میتواند بود؟ ماجراجویی آشفتهخوی که او را از زادبومش به خواری رانده بودهاند؛ ددمنشی خونریز و بدکنش که شهرها را به ویرانی میکشید و کتابخانهها را در آتش میسوخت و شهروندان بیگناه را بیدرنگ و دریغ، از دم تیغ میگذرانید، از دیگر سوی، با هیچ منطق زبانشناختی، نمیتوان پذیرفت که اسکندر از الکساندر برآمده باشد.
انگارهای دیگر درباره اسکندر که پایه و برهان زبانشناختی نیز میتواند داشت، آن است که اسکندر از اشکنتار برآمده است که دانشور نامدار و باریک بین ایرانی بوریحان بیرونی از او در تبارنامه اشکانیان یادآورده است، در کتاب ارزشمندش: «آثار الباقیه عنالقرون الخالیه».
این اسکندر، بر پایه انگاره پارهای از پژوهندگان، سالاری مهرپرست بوده است که با هخامنشیان مزداپرست به ستیز و رویارویی برمیخیزد و پس از نبردهایی دراز و دیریاز که به راستی نبردهایی بوده است خانگی و در میانه دو تیره از ایرانیان، آنان را برمیاندازد.
به هر روی، با مرد یونانی، در زمینههایی از این گونه دیری سخن رفت. او سرانجام پذیرفت و همداستان شد که میباید اسکندر را از نو شناخت و کوشید که گرد ستبر و انبوه فسانه و فسون از چهره او زدوده آید. اندکی پس از آن نیز، باری دیگر سخن از اسکندر در میان آمد، آن هنگام که بانویی ایرانی، زنی شاد و شنگ و شوخ که از آمریکا آمده بود، سخن از گلهایی گفت که اسکندر از یونان به ایران آورده بوده است.