تاریخ انتشار: ۱۷ بهمن ۱۳۸۵ - ۰۵:۴۷

سعید جعفریان: توی فیلم‌های خارجی جشنواره فجر امسال کلی شخصیت‌های عجیب و غریب می‌بینید.

یک جشنواره خوب یعنی یک عالمه فیلم خوب با کلی بازیگر کار درست که سلیقه‌های مختلف را راضی نگه می‌دارد. یک جشنوارة خوب یعنی جشنواره‌ای که همه تویش حال کنند.

از داریوش مهرجویی تا همین آقا سید در برج آی‌تک خودمان! و از همه مهم‌تر یک جشنوارة خوب یعنی جایی که می‌شود یک عالم فیلم خارجی درست و حسابی دید و تا صبح دربارة آن‌ها حرف زد.

این که گیر داده‌‌ایم به فیلم‌‌های خارجی جشنواره، دلیل دارد. اول این‌که به جز چند تا از فیلم‌های ایرانی، باقی‌شان را مطمئنا در طول سال هم می‌شود دید و از دست دادنشان توی جشنواره، خیلی آدم را نمی‌سوزاند. اما دلیل دیگر این که چرا این‌طوری رفته‌ایم سراغ فیلم‌های خارجی هم این است که اسم مجله‌مان همشهری جوان است. (دلیل بیشتری می‌خواهید؟)

 این‌ها چند تا از فیلم‌‌هایی هستند که هر کدام به دلیل خاص خودشان (که توی مطلب هست) می‌توانند جذاب باشند. البته ما تمام سعی‌مان را کردیم که بهترین‌ها را سوا کنیم. اما اگر دیدید فیلمی را جا انداخته‌ایم دو تا دلیل دارد. یکی این که صفحه‌مان همین‌قدر جا داشت و دوم این‌که چشمانمان کم سو شده و فیلم‌های بهتر را ندیده‌ایم.

چه زود بزرگ شدی
همین‌طور سرسری از روی عکسی که برایتان انتخاب کردیم رد نشوید. جان من این‌دفعه با دقت نگاهش کنید. شبیه یک کسی است نه؟ ای وای نه! انگار خود همان آدم است. کی بود؟ آها! ای ول این همان سارا پولی، سارا کوچولوی توی سریال قصه‌های جزیره است.

چقدر بزرگ شده.  او الان یکی از بازیگرهای خوب سینماست. اگر می‌خواهید سارای این‌قدری را ببینید، ما می‌توانیم راهنمایی‌تان کنیم. «زندگی نهانی واژه‌ها» یک فیلم اسپانیایی با بازی سارا پولی است که اتفاقا یکی از بهترین‌های جشنوارة امسال است.

فیلمی که توی اسپانیا در حد تیم ملی ترکاند و هر چی هم جایزه توی مراسم گویا (اسکار اسپانیایی) بود، درو کرد. و این ثابت کرد فقط توی کشور ما سارا پولی محبوب نیست و این قضیه عالم‌گیر است. (استدلال را حال کردید!) قصة فیلم در یک سکوی حفاری نفتی روی می‌دهد. بعد از یک تصادف خفن، یک زن مرموز به این سکوی نفتی می‌آید.

او می‌خواهد از یکی از کارگرهای مجروح پرستاری کند. زن که تلاش می‌‌کند گذشته‌اش را فراموش کند، از مرد که یواش‌یواش دارد نابینا می‌شود، مراقبت می‌کند و کم‌کم ارتباط غریبی بین آ‌ن‌ها شکل می‌گیرد....

زوج‌ رؤیایی
یک عدة معلول‌الحال توی دانمارک، سال 95 نشستند و برای خودشان ظرف 45 دقیقه یک سری قانون درآوردند به اسم «دگما 95» که به قول خودشان با این کار،‌روند فیلمسازی را آسان‌تر کنند. قوانین‌شان به قدری عجیب و غریب بود که کله آدم سوت می‌کشد: «توی فیلم دگما موسیقی باید سرصحنه باشد.

توی این فیلم‌ها دوربین باید روی دست باشد. توی فیلم‌های دگما نورپردازی ممنوع است و...» سردستة این آدم‌ها دو تا کارگردان عجیب و غریب بودند با نام‌های «لارس فون تریه» و «توماس وینتربرگ». دگما ترکاند و یک عالم فیلم دگمایی تولید شد. اما خود آقایان سال 98 قضیه را مختومه اعلام کردند و رفتند که هر جور دوست دارند فیلم بسازند.

این‌ها را برای چی گفتیم؟ روشنفکران عزیز! ای آن‌هایی که احساس می‌کنید سرتان خیلی بیشتر از بقیه به تنتان می‌ارزد. ای آدم‌‌های دپ! توی جشنوارة امسال بروید و «وندی عزیز» را ببینید. فیلمی که فون تریه (که دیگر الان به یکی از بزرگ‌ترین فیلمسازهای زنده تبدیل شده) فیلم‌نامه‌اش را نوشته و وینتربرگ (که هفت هشت برابر فون تریه مشنگ است) آن را ساخته.

داستانش هم این‌طوری است که یک عده آدم صلح‌طلبِ خوشحال تصمیم می‌گیرند که اسلحه حمل کنند! آن‌ها می‌روند و برای این کار، یک باشگاه زیرزمینی می‌زنند و اسمش را هم می‌گذارند: «خوش‌تیپ‌ها». برای خودشان هم یک سری قانون وضع می‌کنند مثل این: «یک خوش‌تیپ هرگز توی جمع تفنگش را نمی‌کشد!»

آخ جون، توّهم!
 اگر اهل جادو جمبل و جن و جن بازی نیستید و دلتان می‌خواهد که جفت پا، توی حلق این جانور بغل متن بروید، این قسمت را نخوانید. این قسمت مال آدم‌های متوهمی است که توی زندگی‌شان به مقدار زیادی آدمیزادی فکر نمی‌کنند!

خب. خیالمان راحت شد. بدخواهان دارند آن‌ورترها را می‌خوانند! دوستان گوشتان را بیاورید جلو. یک آقای مکزیکی که به‌اش می‌گویند گیر مو  دل تورو، پا شده رفته اسپانیا و یک عدد فیلم ناقابل ساخته که راست کارتان است: «هزار توی پن» (با اسم ایرانیزه شده بی‌ربط الهة هزار توی جنگل). اول از همه بروید توی بحر قصه‌اش: توی اسپانیای زمان ژنرال فرانکو یک مامان باردار، یک دختر دارد به اسم اوفلیا.

اوفلیا یک بابا دارد که نظامی است و برای سرکوب جدایی‌طلب‌های خرده‌پایی که توی یک ده جمع شده‌اند، مأمور می‌شود و با خانواده‌اش به آن‌جا می‌رود تا دمار آن‌ها را در بیاورد. اما دختر، یک کوچولوی 12 سالة متوهم است که توی ذهنش انواع و اقسام موجودات خیالی را تجسم می‌کند و با آن‌ها دل می‌دهد و قلوه می‌گیرد.

وقتی که به ده می‌رسند، دختر، یک هزار توی عجیب و غریب را آن‌جا پیدا می‌کند (جایی که بقیه اصلا آن را نمی‌بینند) توی هزارتو می‌رود و آقایی را می بیند که اسمش  فان است و یکی از موجودات دنیای اموات. این آقای خوش‌تیپ به دختر می‌گوید که: «ای اوفلیا! تو شاهزاده گمشده مایی! سال‌هاست به دنبال توایم» و این حرف‌ها...! و دختر را راضی می‌کند به دنیای اموات برود.

خب، این از داستانش! حالا خود کارگردان را داشته باشید. جناب دل تورو یک دفترچه یادداشت معروف دارد که همة طرح‌ها و داستان‌ها و فیلم‌نامه‌هایش را از آن تو در می‌آورد. استاد چیزی نمی‌نویسد. هر چیزی که آن تو است، نقاشی است و تازه نقاشی‌هایش هم آدمیزادی نیست. همه‌اش از همین اجق وجقی‌جات‌ است!

استاد قبل از ساختن «هزار توی پن» این دفتر را توی یک واگن قطار جا می‌گذارد و آن‌قدر دپ می‌زند که می‌خواهد فیلمسازی را کنار بگذارد. ولی از شانس‌اش یکی پیدایش می‌کند و  می‌خواهد یک عالم پول بگیرد تا دفترچه را پس بدهد.

اما دل تورو تیزبازی در می‌آورد و می‌گوید که ای بنده خدا آن چیزی که الان توی دست تو است یک دفترچة جادو جمبل است که اگر دست صاحبش نباشد، احتمالا می‌ترکاندت! و این‌جوری دفترچه را پس می‌گیرد. این فیلم اولین بار توی جشنوارة کن نمایش داده شده و 22 دقیقة تمام برایش دست زدند.

فیلمی که دل تورو گفته ترکیبی است از داستان‌های بورخس (استاد توهم!) و یک سری قصة جن و پری و تابلوی معروف فرانسیسکو گویا یعنی «ساتورن بچه‌هایش را می‌بلعد». این فیلم  جزو نامزدهای اصلی جایزه اسکار فیلم خارجی است.

یک نفر و نصفی!

اگر از این فیلم‌‌های  پر از فقر و فضاحت خوشتان می‌آید، اگر علاقة عجیبی به بچه قُِنداقی‌‌های سیاه‌پوست دارید، اگر با خشونت و بکش بکش صفا می‌کنید، اگر دوز حس مادرانه‌تان خیلی بالاست و اگر خیلی به جایزه اسکار اهمیت می‌‌دهید، بیایید این‌ور بازار!

«توتسی» که در سال2005 جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی را برد توی جشنواره ما هم هست. توتسی یک خلافکار بدفرم و یک دزد و آدمکش تیر است.

 وقتی که یک ماشین مدل بالا را از یک خانم چاق ثروتمند بلند می‌کند، می‌فهمد که بچة خانومه توی ماشین جامانده و مدام نق و نوق می‌کند!

اولش می‌خواهد از شر بچه خلاص شود. اما یاد بچگی‌های پر از بدبختی خودش می‌‌افتد و تصمیم می‌گیرد که بچه را بزرگ کند.

 فیلم غیر از این‌ها تعدادی آهنگ اصیل آفریقایی دارد که خیلی خوب با تصویرها هماهنگ شده و آدم را یک جورهایی می‌کند. البته همین‌طوری همراه خانواده و خانم والده این‌ها نروید فیلم را ببینید. فیلم چند تا صحنة خیلی خشن دارد که ممکن است برای خانم‌ها مضر باشد.

زهرماری خنده‌دار
به نظرتان این آقا کی است؟ آیا یک پیرمرد است که فقط تریپش ضایع است؟ آیا یکی از شخصیت‌های ارباب حلقه‌ها است؟ آیا مسؤول قبض روح است؟ آیا تازه‌از گرمابه آمده است؟ آیا از دست ما شاکی است؟ آیا ما او را از وسط خیابان همین‌طوری پیدا کرده‌ایم؟ مطمئن باشید که او کم الکی نیست. 

 او ماریو مونیچلی است، یکی از گنده‌ترین کارگردان‌های تاریخ سینما. «ماریو مونیچلی: برآمده از سینمای اجتماعی ایتالیا» یکی از بخش‌های جنبی جشنوارة امسال است که در آن، 13فیلم از این کمدی‌ساز ایتالیایی 93 ساله نشان داده می‌شود.

مونیچلی که به عنوان بابابزرگ کمدی ایتالیا شناخته می‌شود، مثل تراکتور از خودش فیلم تولید کرده (ناقابل است،‌66تا!) که در بیشتر کارهای مهمش یکی از بزرگ‌ترین کمدین‌های تاریخ ایتالیا که با یک کامیون هم نمی‌شود اسم واقعی‌اش را کشید حضور دارد: «آنتونیو دکورتیس گالیاردی گرینو فوکاس کومنودی بیزانسو»!

برای این‌که گفتن اسمش 58 سال طول نکشد، اسمش را گذاشت «توتو» و با عمو مونیچلی، یکی از بهترین زوج‌های کمدی را تشکیل داد. کار درستی کمدی‌های مونیچلی به خاطر خشونت عجیب و نقدهای اجتماعی بی‌پروای آن‌هاست.

 در حقیقت فیلم‌های مونیچلی یک زهرماری خنده‌دار است. مطمئن باشید که فیلم‌های استاد را در هیچ ویدیو کلوپ رو زمینی یا زیرزمینی نمی‌توانید پیدا کنید. پس تا از کف‌تان نرفته حداقل این فیلم‌ها را از استاد، توی جشنواره ببینید: «پسران و پدران»، «جنگ بزرگ»، «بورژوای کوچک کوچک» و باقی فیلم‌ها!

خاک بر سرها!
ای جورج بوش بی‌ریخت. ای کسی که دوست داری به صورت همه چنگول بکشی. روی خوش نبینی با آن کراوات قرمزت. بخوری به زمین گرم. سگ گازت بگیرد الهی. حناق و جزجیگر و ذات‌الریه و قولنج را یکجا با هم بگیری الهی...

ای کچل! ای برلوسکونی مایه‌دار سوسول. فکر کردی خیلی پدرخوانده‌ای؟ فکر کردی خیلی مافیایی؟ فکر کردی نمی‌فهمیم بلدی داور بخری تا آث میلان‌ات فرت و فرت ببرد؟ فکر می‌کنی ملت گاگول‌اند و نمی‌فهمند چه جوری نخست‌وزیر شدی؟ تو هم همان چیزهای بالایی بشی الهی.

ضایع بشی به‌ات بخندیم حال کنیم! فکر کردید یک لحظه جای سرویس سینمایی و جهان عوض شده؟ نه‌خیر! ما همان سینمایی‌ها هستیم ولی چون قرار است دو تا فیلم توکاری دربارة افراد نامبرده و خالتور توی جشنواره پخش شود، ما هم از فرصت سوءاستفاده کردیم و دق دلی‌مان را  ریختیم توی صفحه! یکی از این فیلم‌ها «مرگ یک رئیس‌جمهور» است که یک قصة خیالی است دربارة ترور بوش و قرار است توی آن دبلیوخان بترکد!

فیلمی که توی آمریکا چند تا سالن محدود نمایش‌اش دادند اما با این حال کلی گرد و خاک کرد. آن یکی هم «مرد تمساحی» است که کارگردان گردن کلفت ایتالیا نانی مورتی آن را ساخته و برلوسکونی (نخست‌وزیر سابق ایتالیا) را با خاک یکسان کرده است.

اجی مجی لاترجی!
میانه‌تان با ژانگولربازی، حرکات محیرالعقول، پریدن از وسط حلقة آتش، سیرک و این جور چیزها چه جوری است؟ اصلا با این حال می‌کنید که طرف دست کند توی جیبش و یکهو یک اسب آبی چاق و چله از آن تو در بیاورد؟  اگر پایة این حرکات مشکوک هستید، مژده که یک فیلم درجة یک با موضوع شعبده‌بازی توی جشنواره هست.

«شعبده‌باز» فیلمی است محصول سال 2006 که توی بخش مسابقة بین‌‌الملل جشنواره حضور دارد: در سال‌های پایانی سدة نوزدهم، آن موقعی که هنوز مردم نمی‌دانستند بنز سوار شدن چه کیفی دارد، یک عدد شعبده‌باز خفن اتریشی، عاشق و بیچارة خانمی می‌شود که از او پولدارتر است، اما بدبختی این‌جاست که خانم قبلا  با ولیعهد اتریش نامزد کرده و دو زار هم به ژانگولر ما محل نگذاشته است.

آقای شعبده‌باز عصبانی می‌شود و با هر کلکی که توی آستینش دارد به جنگ ولیعهد می‌رود... خودتان بقیه‌اش را حدس بزنید، عجب شیر تو شیری می‌شود. همة این جذابیت‌ها به کنار، شعبده‌باز فیلم ادواردنورتون است. کسی که توی باشگاه مشتزنی، همه را دیوانة خودش کرد.

زهرماری خنده‌دار
به نظرتان این آقا کی است؟ آیا یک پیرمرد است که فقط تریپش ضایع است؟ آیا یکی از شخصیت‌های ارباب حلقه‌ها است؟ آیا مسؤول قبض روح است؟ آیا تازه‌از گرمابه آمده است؟ آیا از دست ما شاکی است؟ آیا ما او را از وسط خیابان همین‌طوری پیدا کرده‌ایم؟ مطمئن باشید که او کم الکی نیست. 

او ماریو مونیچلی است، یکی از گنده‌ترین کارگردان‌های تاریخ سینما. «ماریو مونیچلی: برآمده از سینمای اجتماعی ایتالیا» یکی از بخش‌های جنبی جشنوارة امسال است که در آن، 13فیلم از این کمدی‌ساز ایتالیایی 93 ساله نشان داده می‌شود.

مونیچلی که به عنوان بابابزرگ کمدی ایتالیا شناخته می‌شود، مثل تراکتور از خودش فیلم تولید کرده (ناقابل است،‌66تا!) که در بیشتر کارهای مهمش یکی از بزرگ‌ترین کمدین‌های تاریخ ایتالیا که با یک کامیون هم نمی‌شود اسم واقعی‌اش را کشید حضور دارد: «آنتونیو دکورتیس گالیاردی گرینو فوکاس کومنودی بیزانسو»! برای این‌که گفتن اسمش 58 سال طول نکشد، اسمش را گذاشت «توتو» و با عمو مونیچلی، یکی از بهترین زوج‌های کمدی را تشکیل داد.

کار درستی کمدی‌های مونیچلی به خاطر خشونت عجیب و نقدهای اجتماعی بی‌پروای آن‌هاست. در حقیقت فیلم‌های مونیچلی یک زهرماری خنده‌دار است. مطمئن باشید که فیلم‌های استاد را در هیچ ویدیو کلوپ رو زمینی یا زیرزمینی نمی‌توانید پیدا کنید. پس تا از کف‌تان نرفته حداقل این فیلم‌ها را از استاد، توی جشنواره ببینید: «پسران و پدران»، «جنگ بزرگ»، «بورژوای کوچک کوچک» و باقی فیلم‌ها!

جیغ بزنید
نمی‌دانیم چه سری است که یک آدم سالم با آی‌کیوی متوسط به بالا از این که عین چی بترسد حال می‌کند! تازه وقتی هم که رنگش شد عین گچ و گلویش از شدت عربده‌های کامیونی و جیغ‌های بنفش گرفت، می‌رود بقیه را هم توی همین چاه می‌اندازد. این‌‌طوری است که فیلم کینه 1 توی سینما فرهنگ این‌قدر پرفروش می‌شود.

حالا این همه وراجی برای چه بود؟ این آقا پسر که عکسش عینهو بختک افتاده روی این مطلب، پوستر فیلم کینه 2 است که توی جشنواره می‌خواهد ملت را جان به سر کند. فیلم کینه 2 از قسمت اولش چندین برابر ترسناک‌تر است و توی ژاپن و چند تا کشور دیگر، برای افراد 22 سال به بالا پخش شده.

البته این‌جا این‌قدر ماشاءالله بچه‌‌های ما تپل مپل و قوی هستند که مطمئنا این جور چیزها برای مردم ما سوسول‌بازی است و به این چیزها توجه نمی‌کنند و هر کسی را که دوست دارند، به سینما می‌برند؛ از خان جون تا برادرزادة سه ساله‌شان.

خب فایده کله‌پاچه دادن به بچه شش ماهه همین چیزهاست دیگر. دو سه هزار تومان بدهید و کینه 2 را توی جشنواره ببینید و به اندازه دو میلیون تومان بترسید و جیغ بزنید.

برچسب‌ها