رضا معتقد است که در این آلبوم خیلی سعی کرده ذائقة مخاطبان عام را هم درنظر بگیرد. او حتی آهنگ عاشقانه هم خوانده و چقدر این ترانه عالی از کار درآمده. استقبال از ترانههای نوستالژیک و عاشقانة رضا یزدانی شاید باعث شود او در آلبوم بعدی بیشتر به این سمت گرایش پیدا کند.
اسم آلبوم جدید را «هیس» گذاشتید. قبلا قرار بود نام آلبوم «والیوم ده» باشد.
آهنگ «والیوم ده» مجوز نگرفت و ما نتوانستیم از این نام استفاده کنیم. بعدا هم که در صحبت با بچهها، تصمیم گرفتیم نام آلبوم را «هیس» بگذاریم.
ولی ظاهرا قرار بود بعد از حذف آهنگ «والیوم ده»، نام آلبوم را «دنیای وارونه» بگذارید.
این یکی از گزینهها بود، اما نهایتا تصمیم گرفتیم که اسم آلبوم را از اسم آهنگها انتخاب نکنیم.
- حالا چطور به «هیس» رسیدید؟
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
- یعنی اینکه مانع حرفزدنتان شدند؟
نه. درواقع یک کلمه اعتراضی است. شاید بتوان گفت این کار، یک هیس است به کارهای ضعیفی که به بازار میآید.
- منهای آهنگ «والیومده»، آهنگ دیگری هم حذف شد؟
نه، فقط اصلاحیههای کوچکی در حد یک جمله.
- مثلا میگویند در این ترانه، این کلمه را عوض کنید.
خب، بله. گاهی پیش میآید.
- بههرحال ترانههای شما هم اجتماعی است و بعضیوقتها حساسیتزا میشود، اما آیا نسبت به موسیقی راک هم که کار میکنید حساسیتی وجود دارد؟
یکخرده گرفتن مجوز، کار بیشتری میبرد. کسانی که در شورای موسیقیاند، خودشان موزیسین هستند و نسبت به کار آگاهی دارند. اما خب، به نوع خواندن من، بعضیوقتها ایراد گرفتهاند. اما این سبک من است. همه که نباید مثل محمدنوری بخوانند. محمد نوری برای سالهای سال کار کرده و عالی بوده. اما خب، باید صداهای دیگر را هم امتحان کرد. اگر کار کسی خوب نباشد، خودش طرد میشود. مردم کارش را نمیخرند. نسبت به کار نو یک مقاومتی وجود دارد؛ نسبت به شیطنتهایی که انجام میشود در کار.
- شما خودتان آگاهانه به سمت این شیطنت در اجرا و موسیقی رفتهاید؟
بله خب. اگر این شیطنت نباشد، من هم می شوم مثل بقیه، دیگر. بههرحال من سعی کردم امضای خودم را در کار داشته باشم. از «پرنده بیپرنده» به اینور این تلاش، خودش را نشان داد. در آلبوم «شهر دل» اینطوری نبود.
- کی به این صدای متفاوت رسیدی؟
من شاید با آلبوم «هیس» یکجورهایی خودم را پیدا کردهام. خواندن من در «شهر دل»، «پرنده بیپرنده» و «هیس» باهم متفاوت است.
- تا حالا نشده تهیهکنندهها، ازت بخواهند که مدل موهایت را عوض کنی یا جور دیگری لباس بپوشی؟
من زیر بار این صحبتها نمیروم. خود خودم هستم. عکس آلبومم را هم خودم گرفتم. اما خب یک چیزها و یک سفارشهایی هست که باید مراعات کرد.
- درباره قطعه «شمال» صحبت کنیم. اولینبار است که در یکی از قطعاتت از ویولن استفاده کردهای.
در همین چند روز محدود، خیلیها را دیدهام که گفتهاند با این آلبوم، گریه کردهاند. کار را برای خانم سودابه شمس بردم. وقتی کار را شنید، گریه کرد. میگفت: «این کار، مال نسل ماست.» معمولا دوست دارم یک قطعه نوستالژیک در آلبومها بگذارم. در آلبوم قبلی هم «کافه نادری» و «لالهزار» را داشتم.
به همین دلیل نباید آهنگ، خیلی اکشن میشد. باید ملایمتر کار میکردیم. فضای شعر هم این موضوع را میطلبد. من به ویولن نرسیده بودم. از گیتار و کنترباس استفاده کردم. در استودیو بابک شهرکی، کار را ضبط میکردم که خودش ویولنیست است.
یکهو به ذهنم آمد که به بابک پیشنهاد کنم در این قطعه، ویولن بزند و ویولن را هم امتحان کنیم. اما ویولنی که بابک نواخت، فضای ایرانی داشت. گفتم: نه، میخواهم فاصلهها بیشتر باشد، خیلی ایرانی نباشد. دوباره که زد، دیدیم چقدر خوب شد.
- پس قصد داری که به این سمت هم بروی؛ پاپتر.
بله، حتما. در کار بعدی، حتما دو کار در این حال و هوا خواهم داشت. چون در این چند وقت خیلی از این کار استقبال دیدم.
- ترانههایی که استفاده میکنی، حس یغما گلرویی است یا حس تو هم در آنها دخیل است؟
یغما یکسری ترانه میگوید و به من میگوید این ترانهها جدید است. کتابهای شعرش را هم که همیشه میخوانم. آنهایی را که به دلم مینشیند و با فضای کاری من همخوان است، انتخاب میکنم. بعضی ترانهها هم هستند که ایدهاش را من میدهم و از او میخواهم که در اینباره ترانه بگوید.
- مثلا در کدام ترانه، این اتفاق افتاده؟
یکبار گفتم میخواهم ترانهای بگویی که دربارة گیتار باشه. گفت برو صفحه فلان کتاب فلانم را بخوان. رفتم دیدم دو خطش درباره گیتار است. اما گفتم، نه میخواهم خیلی گیتاری باشه؛ همه سیمها را دوست دارم تعریف کنی و این ترانه به دنیا آمد.
- در «هیس» یک ترانه هم هست به اسم کارتون که خیلی نوستالژیک است، البته برای نسل ما جوانها.
«کارتون» بهنظر من یکی از ترانههایی است که اگر ایدهاش را به پنجاه ترانهسرای کشور بدهی، نتوانند اینقدر خوب آن را از کار دربیاورند. خیلیها دنبال ترانه «کارتون» بودند. در استودیو بودم که یکی از همکاران به من گفت این ترانه را یک میلیون تومان از تو میخرم.
فقط تو بگو من این ترانه را نمیخواهم. حق و حقوق یغما گلرویی را هم میدهم. اما من ترانه را دوست داشتم. واقعا ترانه خوبی از کار درآمده. مخصوصا آن قسمت که «فلرتیشیا» به قافیه یک بیت تبدیل میشود. فکرش را بکنید. کار سختی است و ترجیعبند بسیار خوبی هم دارد.
- خودت، کدام آهنگ این آلبوم را بیشتر دوست داری؟
آهنگهای «مش رمضون» و «دنیای وارونه» را خیلی دوست دارم و «کارتون» را.
- چرا مایههای عاشقانه آهنگهایت کمتر است و بیشتر به آهنگهای اجتماعی علاقه داری؟
آهنگ عاشقانه را که همه میخوانند، حالا یکی هم بیاید آهنگ اجتماعی بخواند.
- نوع موسیقیات چقدر در این انتخاب مؤثر است؟
رسالت موسیقی راک، اساسا اعتراض است. ما وارد فضاهای سیاسی نمیشویم، اما درباره مسائل اجتماعی صحبت میکنیم. ترانههای اجتماعی، خیلی جای کار دارد، اما نمیدانم چرا کسی به این سمت نمیرود.
- شاید برای شنونده، این حرفها سنگین باشد و او حوصله فکر کردن به ترانه را نداشته باشد.
اینجا در کشور ما اینجوری است. با این حال ما سعی کردیم در آلبوم «هیس»، مایههای عاشقانه را بیشتر کنیم، مثل ترانه «زندگینامه».
- اما خب وزن مایههای اجتماعی و عاشقانه آلبوم با هم قابل قیاس نیستند.
درست است، اما سعی کردیم کار متعادل باشد.
- آهنگ «جردن» باعث شد تا نامت مطرح شود.
در همین مسیری که از جهان کودک به جردن(همشهریجوان) آمدم و 40دقیقه در ترافیک جردن ماندم، با خودم گفتم چه خوب شد این ترانه را خواندم. واقعا جردن،خیابان دراز و بدقوارهای است که تمام نمیشود. واقعا سردرد گرفتم در این مسیر. شاید یک سال است که اصلا به جردن نیامدهام. البته من کلا کمتر از منزل خارج میشوم.
- منزلتان کجاست؟
سمت تجریش.
- از آهنگ «جردن» راضی بودی؟
میدانستیم این آهنگ باعث فروش «پرنده بیپرنده» میشود. اما سلیقه شخصی من این آهنگ نیست. ترانه جردن، «شعارگونه» است و من از شعار خوشم نمیآید. ولی خب، فروش «پرنده بیپرنده» را تضمین میکرد.
- یعنی نسبت به کار، موضع داشتید.
نه، خودم کار را ساخته بودم، ولی دو دل بودم. تردید داشتم که این کار به فضای سنگین «پرنده بیپرنده» میخورد یا نه.
- مخاطبانت چه کسانیاند؟
آنهایی که موسیقی راک را دوست دارند و به دنبال موزیک خاصتر و شعر نابتر هستند؛ قشر تحصیلکرده و دانشجو بیشتر.
- اینجور مخاطبان در ایران زیادند؟
خیلی نه، اما بگذارید مسألهای را باز کنم. الان فروش ده هزار نسخهای یک آلبوم، خوب است. دستاندرکاران میگویند آلبوم نابود نشده، اما «پرنده بیپرنده»، بیشتر از صد هزار نسخه فروخت.
یک قسمت ماجرا هم، معرفی کار است. ولی «پرنده بیپرنده» خوب معرفی نشده بود.
پوستر «پرنده بیپرنده» هیچ جای تهران نبود. خیلی اتفاقی میشد جایی، پوستر آلبوم را دید. اما آلبوم «هیس»، جور دیگری شروع کرده. آلبوم «هیس» البته برای مخاطب عامتر تولید شده و قشر بیشتری از شنوندگان موسیقی را در بر میگیرد.
- به تلویزیون فکر نمیکنی؟
تلویزیون که سراغ راک نمیآید.
- شاید هم به شخصیت خودت برگردد که اهل مذاکره نیستی.
بله، درست است. این هم هست.
- چرا مثل رضا صادقی، کلیپها را با آلبوم منتشر نکردید؟
به این مسأله هم فکر کردیم، اما گرفتن مجوز انتشار سیدی کلیپها، وقت میگرفت و ما نمیخواستیم فصل را از دست بدهیم.
- یک آهنگ هم به نام «ایران من» در زمان جام جهانی از شما، کامران عطا و مجتبی کبیری پخش شد. صدای شما و کبیری اصلا به هم نمیخورد.
اتفاقی بود که افتاد. کامران عطا خیلی زحمت کشید برای کار. صحبت بود فریدون آسرایی هم در کار باشد که مدیر شرکتشان اجازه نداد. با این حال، این کار یکی از بهترین کارهای مربوط به جام جهانی بود.
- راستی از کی به سمت موسیقی راک آمدی؟
در «شهر دل» به واسطه اشعار مولانا، چندان وارد این فاز نشدیم. اما بعد از آن کاملا به راک پرداختم.
- از کی موسیقی را شروع کردی؟
از هجده سالگی.
- الان چند سالت است؟
33 سال. اما از بچگی به موسیقی راک علاقه داشتم. کارهای پینک فلوید و کمل را خیلی دوست داشتم. بعدا آیرون میدن را هم گوش میکردم. از سال70 هم خواندن را شروع کردم. اوایل، کارم کمی تقلیدی بود.
- دوست داشتی شبیه چه کسی بخوانی؟
جیم موریسون از گروه دورز را خیلی دوست داشتم. در فیلم حکم هم یک آهنگ از گروه دورز را اجرا کردم.
- در جشن دنیای تصویر هم تندیس حافظ گرفتی برای اجرای ترانههای فیلم حکم. بعد از این جایزه، پیشنهاداتت بیشتر نشد؟
چرا. پیشنهاداتی شد که اغلب آنها را رد کردم، اما برای یک فیلم کوتاه، موسیقی متن ساختم و خواندم.
- در جشن دنیای تصویر، جهانگیر الماسی، کلی از صدا و موسیقیات تعریف کرد و تو را با فرهاد و فریدون فروغی مقایسه کرد.
مقایسه نکردند ایشان. حسشان را گفتند. گفتند یاد لالهزار و سینما و کیمیایی و فرهاد افتادم و فریدون فروغی.
- کس دیگری هم گفته شبیه آنها هستی؟
به خاطر باریتون بودن و حجم بالای صداست که این شباهتها به نظر میآید وگرنه جنس خواندن من با آنها فرق دارد. بعضیها میگویند شبیه فرهاد میخوانی.
- و آینده؟
چند آهنگ آلبوم بعدی آماده است. یک آهنگ هم ساخته بودم که یکی از خوانندگان آنور آبی، بدون اجازه شعر آن را با یک ملودی دیگر خواند و همه...
- کدام آهنگ؟
آهنگ قهر. وقت رفتن هر چی خواستی از اتاق من ببر. من آهنگ را راک خواندهام، ولی ایشان، هم شعر را عوض کردند و هم آهنگ را.
- و آهنگ، خیلی هم طنز شده و به smsهای خندهدار هم راه پیدا کرده!
نمیشد این کار را در آلبوم بگذاریم. مردم اگر کار را بشنوند، میگویند کار فلانی را خواندی. در صورتی که من کار را دو سال قبل ساختهام.
- مسعود کیمیایی، چگونه سراغ تو آمد؟
آقای کیمیایی، آلبوم «پرنده بیپرنده» را شنیده بودند. از دفتر آقای کیمیایی تماس گرفتند و گفتند بیا برای بازی در نقش یکی از سربازان فیلم «سربازهای جمعه»، که البته اتفاق نیفتاد.
چرا فکر کرد تو میتوانی فیلم بازی کنی؟ فقط با شنیدن صدایت؟
دستیارشان زنگ زدند که آقای کیمیایی میخواهد تو را ببیند. با خودم فکر کردم خب لابد برای خواندن ترانه فیلم است. رفتم دفترشان. و بعد از کمی صحبت گفتند: «دوست داری در فیلم من بخوانی.» گفتم: «چرا که نه. کی از شما بهتر؟» جلسه اول اصلا نگفتند که میخواهند در فیلمشان بازی کنم.
شاید میخواستند واکنشهای مرا زیرنظر بگیرند. فردایش به من گفتند که میخواهم نقش یکی از سربازها را بازی کنی. جا خوردم. تصور اینکه بخواهم بازی کنم را نداشتم. گفتند: «دوست داری؟» گفتم: «دوست دارم، اما نمیدانم از عهدهاش بر میآیم یا نه». قرار شد این اتفاق بیفتد، اما نیفتاد.
- و ارتباطتان با کیمیایی قطع شد؟
نه. چند بار تماس گرفتند و گفتند بیا سر لوکیشن.
- ناراحت شدی از این که این فرصت را از دست دادی؟
یک بار آقای کیمیایی به من گفتند از اینکه این اتفاق نیفتاده ناراحت شدی؟ گفتم: والله من دو روز خوشحال بودم که قرار است هنرپیشه بشوم و دو روز هم ناراحت که نشدم.
- نظرت نسبت به فیلم چه بود؟
نتوانستم فیلم را ببینم. یک دافعهای برایم ایجاد شده بود (باخنده). پوسترهای فیلم را میدیدم که چهار تا سرباز ایستادهاند و من باید یکی از آنها میبودم و نبودم. یکجوری میشدم.
یک روز قبل از اینکه آقای کیمیایی من را برای همکاری در حکم دعوت کند، میدان توپخانه بودم. کلی، مغازه CDفروشی بود. فیلم را دیدم و خواستم بخرم که یکی زودتر از من CD را برداشت.
گفتم آقا «CD سربازهای جمعه» را میخواهم. گفت: «آخریش بود.» تمام آن راسته را گشتم. اما CD را پیدا نکردم. برگشتم منزل، از دفتر آقای کیمیایی تماس گرفتند و گفتند بیا سر لوکیشن فیلم «حکم» در رستوران اسفندیار.
آقای کیمیایی پرسیدند: «سربازهای جمعه» را دیدی؟ گفتم دیروز میخواستم ببینم و نشد. ماجرا را تعریف کردم و کلی خندیدند.
- و بعد پیشنهاد «رئیس».
ارتباطات بیشتر شده بود. آقای کیمیایی ترانهای میخواستند که درباره خود فیلم باشد.
توی کوچه قد کشیدم / توی گرد و دود و سوزن / با شب و دشنه گره خورد / همة زندگی من» جریان پسری است که درگیر مواد مخدر است.
- در فکر این نیستی که کاری برای مسعود کیمیایی بسازی؟
خانم المیرا مقدم در حال ساخت فیلم مستندی از مسعود کیمیایی است. یک کار برای تیتراژ آخر این فیلم میسازم.
بیسبیل هم قبول!
«رضا یزدانی» را به عنوان یک خواننده متفاوت پذیرفتهایم. مجموع خصوصیتهای این هنرمند جوان، از او کاراکتری ساخته که با تکیه بر آن میشود گفت در سالهای اخیر جای چنین خوانندهای در دایرة گل و گشاد موزیک این مملکت، سخت خالی بوده. اگر بتسازان و اسطورهپردازان دشنامم ندهند، بگویم کسی از تبار فرهاد و فریدون.
اما اگر کمی از هیجانزدگی اولیه فاصله بگیریم، این سؤال پیش میآید که آیا میشود به او امید بست و آیا رضا خواهد توانست جای خالی آن موزیسینهای معترض سبیلو را برای ما پر کند یا نه؟
دربارة مثلثهای طلایی «صدا ـ کلام ـ موزیک» افسانهها شنیدهایم؛ یعنی همان خوانندهها که ذکر خیرشان رفت، با یک ترانهسرای خوب به علاوه یک آهنگساز درجة یک پشتیبانی میشدند. آنها وقتی به اوج صدا رسیدند که جزئی از یک تیم بودند؛ تیمی از بهترینهای وقت، بلکه بهترینهای تاریخ موسیقی ما.
حالا آیا رضا یزدانی هم چنین تیمی را در خدمت دارد؟ واضح این که الزامی برای کار تیمی نیست؛ همانطور که میبینیم رضا در ساخت موزیک آلبومهایش خودکفاست! اما آنجا که کار را به دیگری سپرده چطور؟ آیا در ترانه هم خوب پشتیبانی میشود؟
ترانههای دو آلبوم اخیر یزدانی تماما از سرودههای «یغما گلرویی» هستند؛ شاعری که جدا از شهرت، از نظر درک شعر و قدرت خیال هم در میان همقطارانش برتری خاصی دارد. ولی واقعیت اینکه وقتی یغما ترانه میگوید، سرودههایش سخت به زبان جاری میشوند. یعنی فاقد اولین خصوصیت یک ترانه خوب که شاید عدم پیچیدگی و سرعت حفظ شدناش توسط مخاطب باشد، است.
شما را نمیدانم، ولی شخصا آرزو به دلم ماند یک بار آن ترانه «شمال» ـ که چقدر دوستش دارم ـ را درست تا تهاش بخوانم!
شاید اگر یزدانی در انتخاب ترانه برای آلبومهایش وسواس بیشتری به خرج بدهد، هم او به نتایج بهتری برسد و هم ما آن گم کردهمان را زودتر پیدا کنیم؛ بیسبیل هم قبول، اما کمی دلنشینتر و همچنان باشور.