تاریخ انتشار: ۲۸ فروردین ۱۳۸۶ - ۱۲:۰۰

ابوالقاسم مختاریان: ایرانیان و مردم شبه قاره هند در اصل از یک نژاد به نام «آریا» (هند و اروپایی) بوده و از آن منشعب شده‌اند.

در حقیقت مردم هند و اروپایی به دو تیره بزرگ غربی و شرقی تقسیم می‌شوند:اقوام شرقی، اقوام هند و اروپایی شرقی در درجه اول شامل قوم بزرگ و پرجمعیت هند و سپس مردم ایران و ارمنستان می‌شوند...

آریاییها که به آسیا آمدند در فلات پامیر سکونت کردند. هندی‌ها و ایرانیان برادران آسیایی هستند که قرنهای دراز در یک ناحیه، در کنار هم زندگی می‌کردند و کم کم بر اثر کثرت جمعیت و تنگی جا، ناچار به جدایی از هم شدند و هر یک به سویی مهاجرت کردند.
نژاد مشترک زمینه‌ساز تاریخ مشترک و در نهایت علائق مشترک بوده و خواهد بود. دو ملت ایران و هند پس از داشتن نژاد مشترک که داشتن باورهای مشترک را اجتناب‌ناپذیر می‌سازد، در طول تاریخ با یکدیگر به صورتهای مختلف طی طریق کرده‌اند و گاهی به صورت دشمنانی مشترک در حال جنگ رودرروی یکدیگر قرار داشته‌اند.

گاه ایران مأمن هندیان شده و گاه (اغلب) هند پناهگاه ایرانیان مجبور به جلای وطن بوده است. روابط بین این دو کشور علاوه بر موارد پیشین در مسائل سیاسی و نظامی  به صورت غالب و مغلوب نیز دیده می‌شود، از جمله، حمله نادر به هندوستان و فتح دهلی و یورشهای محمود غزنوی.

نقش متقابل ایرانیان و هندیان در سیر فرهنگ و تمدن نه تنها شایان توجه است بلکه ایفای این نقش تغییرات مهمی را در فرهنگ جهانی به ویژه در این ناحیه از کره زمین ایجاد کرده است. هر دو کشور از سابقه دیرین فرهنگی برخوردارند و همواره نیز این دو فرهنگ به اشکال گوناگون در تماس با یکدیگر بوده‌اند و با وجود تفاوتهای فرهنگی ظاهری، دو ملت از همگنی خاصی بهره‌مند هستند. از آن جمله در بخش زبان و ادبیات و هنر، این همگنی به خوبی خود را نشان می‌دهد.

ایران و هند تا آنجا که به گذشته‌های تاریخی آنها برمی‌گردد، دست کم حدود سه هزار سال روابط مبتنی بر حسن همجواری و دوستی داشته‌اند. جهات متعدد این پیوند دیرینه با ورود اسلام از طریق ایرانیان و به وسیله زبان  فارسی دو چندان شده به طوری که این ارتباط در زمینه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی و عقیدتی گسترش و وسعت یافته و در نتیجه، میراث مشترک فرهنگی دوران اسلامی هند جلوه‌گر گردید. این میراث هزاران اثر نفیس هنری،‌ ادبی و عرفانی و علمی و صدها ابنیه و آثار باستانی باشکوه مانند؛ تاج محل، مسجد جامع دهلی، قلعه‌های سرخ آگرا و دهلی و نظایر آن را  بوجود آورد. آشکار است که همه این میراث ارزنده، تحت تأثیر فرهنگ و تمدن ایرانی جلوه‌گر شده است.

یکی از عناصر مهم این میراث گرانبها، زبان فارسی است که در هزار سال گذشته در بین مردمان این منطقه چون آب روانی جاری بود و هزاران شاعر، عارف و نویسنده از آن جرعه‌ها برگرفته و کتابها و آثار فوق‌العاده مهمی پدید آوردند که بسیاری از آنها حقیقتاً‌ جاودانه شده‌اند. زبان فارسی قریب به هزار سال زبان دین و زبان رایج در دادگاه‌ها و دربارهای آن بوده است. ورود و حضور فارسی در سرزمین هند سبب گردید تا شاعران، نویسندگان و عارفان بزرگ هندی، این زبان را برای بیان افکار و احساسات خویش برگزینند و هزاران اثر گرانبها و ارزشمند در زمینه‌های ادبیات، عرفان، فلسفه، کلام، زبان‌شناسی، تفسیر و تاریخ به وجود آورند.

در حال حاضر هزاران جلد کتاب به زبان فارسی در باب عرفان، ادبیات، کلام، تفسیر، فرهنگ نویسی، تذکره نویسی و تاریخ در کتابخانه‌ها و مراکز فرهنگی و علمی و دانشگاه‌ها و جای جای این سرزمین‌ پهناور از سرگذشت و تاریخ مشترک ایران و هند سخن می گوید و طبیعی است که تاریخ و حوادث دو سده اخیر نمی‌‌تواند و نباید سابقه کهن دو ملت را به یک سو افکند.

با اقتدار حکومتهای مسلمان و گسترش روابط با ایران و مهاجرت ایرانیان به هند زبان فارسی رفته رفته رونق یافت و تا بدانجا پیش رفت که زبان علم و سیاست شبه قاره گردید. حضور همه جانبه زبان و فرهنگ فارسی تا آمدن انگلیسی‌ها در قرن هفدهم ادامه داشت. اما از این تاریخ به بعد، این حضور اندک اندک کم رنگ شد و حتی آرام آرام زبانهای محلی و انگلیسی جای آن را گرفتند به طوری که از اواسط قرن نوزدهم، زبان و ادبیات فارسی به‌تدریج ضعیف و ضعیف‌تر شد و  ستاره درخشان آن رو به افول نهاد.

با برچیده شدن بساط استعمارگران انگلیسی در سال 1947، فارسی به دوران تازه‌ای قدم نهاد و صدها دانشگاه، مدرسه علوم دینی و فارسی آموز و فارسی‌دان به فارسی توجه نشان دادند. در همان حال برخی جریانهای سیاسی و فکری و مذهبی سعی کردند تا زبان فارسی را بی‌اعتبار و از کار افتاده جلوه دهند.

«استاد عطاکریم برق» رئیس پیشین بخش فارسی و عربی دانشگاه کلکته در یکی از مقالات خود تحت عنوان «نظری به پیشرفت زبان سانسکریت و خویشاوندی آن با زبان فارسی» می‌نویسد: قوم ایرانی و هندی اصلاً‌ از یک نژاد بودند، زبانهای سانسکریت و اوستا از یک ریشه اصلی سرچشمه گرفته‌اند. هر دو زبان «اوستا» و «ودا» یا «وداس» در بسیاری از جنبه‌ها به هم شباهت و نزدیکی دارند بدین صورت که می‌توان به وسیله زبان اوستا بسیاری از واژه‌های «ودا» را شناخت و ریشه آنها را معلوم کرد. همچنین مطالعه سانسکریت برای فهم اوستا و تفسیر آن لازم به نظر می‌رسد.

بدین ترتیب معلوم می‌شود که روابط لسانی و ادبی بین دو کشور ایران و هند از زمان قدیم رواج داشته است. در زمانی که زبان پهلوی زبان رسمی ایران بوده بعضی  از کتابهای سانسکریت بدین زبان ترجمه شده است و در زمانی که فارسی جدید در ایران به ظهور رسید در هندوستان نیز مقبول خاطرها افتاد. فارسی جدید در ترقی و پیشرفت زبانهای اردو، پنجابی، مراتی و بنگالی که اصل آنها سانسکریت و پراکریت هستند نقش مهمی را ایفا کرد. در قرن سیزدهم میلادی که مسلمانان در هند قدرتمند شدند زبان فارسی نیز در آن سرزمین رونق کامل یافت. زبان جدید که زاییده زبان پهلوی و پراکریت که زاییده زبان سانسکریت بود، پس از جدایی بیش از دو هزار سال دو مرتبه به یکدیگر نزدیک شدند و این خود سبب پیشرفت زبانهای مختلف هند شد.

اگر چه روابط دیرین فرهنگی ایران و هند در رواج زبان فارسی در شبه قاره هند مؤثر بوده است لیکن اعتقاد دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که حاکی از آن است که عامل اصلی نفوذ سریع و همه جانبه زبان فارسی در هند حضور اسلام و مسلمانان در آن سرزمین است. با ظهور اسلام، ارتباط و روابط فرهنگی بین ایران و هند نه تنها سست و گسسته نشد بلکه رو به گسترش و تزاید نهاد، اما این گسترش به نحو دیگری چهره بست و در روش، ابعاد و محتوا به شکل دیگری وسعت پیدا کرد که البته با دوران پیش از اسلام تفاوتی ماهوی داشت. در دوران اسلامی، میراث فرهنگی نخستین دچار تحول شد و میراث فرهنگی مشترک دیگری با دو عنصر اسلام و زبان فارسی شکل گرفت.

این میراث فرهنگی جدید که با ابتنای بر زبان فارسی و آئین مقدس اسلام موجودیت یافت در دوران حکمرانی سی و دو سلسله مسلمانان روز به روز تقویت شد و در بستر زمان، همدلی و همبستگی بیشتر ایرانیان و مردمان شبه قاره را دو چندان کرد. این میراث فرهنگی هم اکنون به صورتهای موسیقی، نقاشی، آثار باستانی، کتب و صحف در جای جای سرزمین هند جلوه افروز است. همین میراث فرهنگی همواره مایه افتخار و سربلندی هندیان به ویژه مسلمانان آن سرزمین گشته و مهمترین عامل حفظ شخصیت ملی مسلمانان هند بوده و هست. از این رو، نقش ایرانیان در تشکیل دولتهای مسلمان و نیز تأسیس میراث فرهنگی شبه قاره هند بسیار مهم و اساسی است.

در دوره‌های اسلامی که دوران طلایی و اوج شکوفایی زبان فارسی به شمار می‌آید، گسترش فرهنگ و تمدن و زبان ایرانی- اسلامی با آغاز جنگهای محمود غزنوی شروع شد و در طی دوران طولانی خود تقریباً‌ تا دوره تسلط انگلیسیان بر شبه قاره که موجبات تضعیف زبان فارسی را فراهم آوردند، این زبان از سال 369 تا 1275 هـ.ق زبان رسمی و درباری و زبان محکمه‌ها و دفتر محاسبات و مالیات و زبان شعر و ادب و نشانه بزرگی و افتخار بود و کارگزاران آن، دستاوردهای علمی، فرهنگی، ادبی، تاریخی و دینی بسیاری به وجود آوردند. شخصیتهای ایرانی بسیاری به هند رفته باعث رشد و شکوفایی فرهنگ ایرانی- اسلامی شدند. همچنین هندیان دانشمندی که تحت تأثیر فرهنگ اسلامی و ایرانی بودند، موجبات ارتقای زبان فارسی و فرهنگ و تمدن و هنر اسلامی- ایرانی را فراهم آوردند.

اما همانطور که اشاره شد سرزمین پهناور هند گذشته از ارتباط دوران باستانی بیش از هشتصد سال یکی از مراکز مهم زبان فارسی و فرهنگ اسلامی بود ولی بعد به علل چندی این رشد و بالندگی رو به کاهش و زوال گذاشت که اهم این عوامل که از اواخر سده یازدهم شروع شده بود عبارتند از: تسلط دولت استعماری انگلیس و ترویج زبان انگلیسی
در سال 1600 میلادی، یک شرکت  انگلیسی به منظور تجارت با هند در لندن تأسیس شد. در سال 1613 انگلیسی‌ها با توافق جهانگیر، پادشاه مغولی هند شرکتی در بندر «سورت» تأسیس کردند.

در سال 1688 یعنی در اواخر دوره «اورنگ زیب» این شرکت در بندرهای کلکته، مدراس و بمبئی به نام کمپانی هند شرقی شروع به فعالیت کرد. هنگامی که انگلیسی‌ها در جنوب هند کمپانی مذکور را اداره می‌کردند دریافتند که زبان فارسی در هند ریشه عمیقی دارد و بدون فراگیری آن نمی‌توانند کاری از پیش ببرند لذا غالب مأموران اعزامی به هند موظف به فراگیری زبان فارسی شدند. چنان که برای تسهیل در امر آموزش فارسی در سال 1800 میلادی کالجی در کلکته و سپس مشابه آن را در «مدراس» تأسیس کردند، اما هر قدر نفوذ و قدرت انگلیسی‌ها در آن منطقه زیادتر می‌شد، موضوع جایگزینی زبان اردو به جای زبان فارسی را در جامعه بیشتر مطرح می‌کردند.

سرانجام در سال 1836 اولین توطئه انگلیسی‌ها بر علیه زبان فارسی عملی شد و زبانی که قریب هشتصد سال در دستگاه اداری و حکومتی هند مورد استفاده قرار می‌گرفت کنار زده شد و به جای آن زبان اردو که تلفیقی از زبان هندی و فارسی بود زبان اداری و حکومتی هند گردید. در سال 1857 با انقراض حکومت گورکانیان هند زبان اردو نیز از صحنه خارج شد و زبان انگلیسی زبان رسمی حکومت هندوستان گردید. از این تاریخ است که زبان فارسی از پویایی و حرکتی که داشت باز ایستاد.

از دیگر عوامل ضعف و انحطاط زبان فارسی در هند می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: تقویت و کاربرد زبان اردو و جایگزین کردن آن به جای زبان فارسی، بروز عوامل دیگر از جمله رواج صنعت چاپ، ترقی کردن و قدرت یافتن زبانهای محلی، کاهش اعتبار ایران در منطقه، منظور ننمودن زبان فارسی در ردیف‌زبانهای رسمی هند، عدم تأمین شغلی فارغ‌التحصیلان، بی‌توجهی و عدم سیاستگذاری صحیح درباره زبان فارسی در منطقه، تیرگی روابط ایران و هند پس از شکست گورکانیان از ارتش صفوی در قندهار،  توقف رفت و آمد بین ایرانیان و هندیان، تأسیس کالج ویلیام فورت و چاپخانه آن در کلکته برای چاپ کتابهای اردو، نشر روزنامه به زبان اردو، حمله نادرشاه و بسیاری از عوامل دیگر که فعلاً‌ جای طرح آن در اینجا نیست.

اگر چه فارسی‌زدایی در دوران استعمار به طور پیگیر در هند ادامه داشت، اما تا قبل از جدایی هند و پاکستان هنوز زبان فارسی برای مسلمانان زبان درجه اول اسلامی و ادبی و نشانه نجابت و کمال بود. پس از استقلال هند و پاکستان، دولتهای هندو و برخی دولتهای مسلمان با زبان فارسی به مخالفت برخاسته و نخستین کاری که کردند حذف آن از برنامه‌های درسی دبیرستانها و کالجها بود.در دانشگاههای شبه قاره فارسی در ردیف زبانهای کلاسیک همچون سریانی، یونانی و عبری قدیم قرار گرفت... . از این رو است که زبان و ادبیات فارسی در شبه قاره با اینکه در بالغ بر صد دانشگاه هنوز تا سطوح فوق لیسانس و دکترا تدریس می‌شود و استادان برجسته‌ای هم وجود دارند که برخی با جان و دل و شوق و ذوق به امر آموزش و تحقیق مشغولند، متأسفانه به علل ذکر شده و عوامل دیگر از رونق زبان فارسی و عصر اعتلاء و شکوه آن بسیار کاسته شده و جای دارد بسیجی همگانی در راه احیاء و ترقی مجدد آن و بازآوردن آب رفته به جوی بشود.

برچسب‌ها