تا آنجا که من به خاطر دارم، سابق براین، هر میوه در فصل مربوط به خودش رونمایی می‌شد و اینطور نبود که مثلا زمستان در میان سرما و یخبندان، انگور خارجی پشت ویترین میوه‌فروشی به پولدارها چشمک بزند یا در 12ماه سال مردم توقع داشته باشند گوجه‌فرنگی دم دستشان باشد.

هر میوه‌ای یک نوبرانه داشت و خواه‌ناخواه گران هم بود. اما به محض اینکه دوره نوبرانه تمام می‌شد قیمت میوه هم می‌آمد سرجای خودش. اما حالا که می‌بینم به عنوان مثال جلسه عید‌دیدنی همسایگان در مجتمع مسکونی ما، در نوبر بهار به نشست ویژه گوجه‌فرنگی تبدیل می‌شود، دچار حیرت می‌شوم! در این روزها کم‌کم باید چغاله بادام و گوجه‌سبز و ازگیل ژاپنی پیدایشان بشود تا برسد به آخرهای بهار و فصل گرمک و انگور یاقوتی و امثالهم... اما گرانی گوجه‌فرنگی که یک میوه تابستانی است، آن هم در اول بهار، هم حیرت‌انگیز است و هم عبرت‌انگیز. بیخود نیست که هیچ میوه‌ای دیگر طعم طبیعی سابق را ندارد و ذائقه ما به خوردن میوه‌ها و صیفی‌جات گلخانه‌ای عادت کرده است و کم‌کم خودمان هم داریم به آدم‌های گلخانه‌ای تبدیل می‌شویم.

زیاد حاشیه نمی‌روم و اشاره می‌کنم به نشست همسایگان و جلسه عیددیدنی ما در محوطه پارکینگ مجتمع که بیشتر به بحث و تبادل‌نظر درباره گرانی گوجه‌فرنگی گذشت. اما در حاشیه جلسه، همین پرسش‌هایی که من مطرح کردم هم پیش آمد که واقعا چرا باید در ماه فروردین، این همه تقاضا برای گوجه‌فرنگی باشد که دلال‌های منتظرفرصت و بعضی دارندگان نقدینگی سرگردان را به این فکر وادارد که به تجارت پرسود گوجه‌فرنگی روی بیاورند؟! از قدیم گفته‌اند سزای گرانفروشی نخریدن است. وقتی در خبرها خواندم که فروش آجیل در شب عید سال91 حدود 60 درصد کاهش داشته، تازه متوجه شدم زمزمه‌ای را که مردم برای نخریدن آجیل در خانه و در و همسایه و فضای مجازی شروع کرده بودند، چقدر تاثیر داشته است.

سوای این بحث‌ها یکی از همسایگان ما می‌گفت شانس آوردیم روز 13فروردین قیمت گوجه‌فرنگی هنوز همان 500 یا حد اکثر 600 تومان بود و به شش تا هفت‌هزار تومان نرسیده بود و توانستیم فارغ‌البال کباب گوجه و سالاد خیار و گوجه‌فرنگی هم میل کنیم و یک هفته بعد حسرتش را نخوریم.

خوش‌خیال