در مجموع خوش گذشت به طوری که وقتی برای بازگشت آماده میشدیم اشک در چشمان میزبان جمع شده بود و میگفت: کلی هزینه کردم تا این ویلای کوچک را در کلاردشت بسازم، اما در مجموع و در طول سال حتی 10روز هم از آن استفاده نمیکنیم!
در روزهایی که آنجا بودم با پرسوجو از دیگر ویلاداران متوجه شدم که معدل حضورشان در آن خانههای ییلاقی، حداکثر 20روز -آن هم به طور متناوب- در سال است. اما از آنطرف این ویلاها یا در واقع سرمایههای راکد، کلی هزینه برای نگهداری و تعمیرات و... روی دست صاحبانشان میگذارند.
اروپاییها که در مجموع اقتصادیتر فکر میکنند به جای ویلاسازی و حبس نقدینگی در روستاها، به ساخت هتل، متل و میهمانپذیرهای کوچک در این مناطق روی آوردهاند چون میدانند اقامت در این مکانهای پذیرایی بهمراتب به صرفهتر از ساخت ویلاست و از آنطرف کشتزارهایشان هم محفوظ میماند. چه میشود کرد؛ چشم و همچشمی است و هزارو یک مشکلی که از پهلویش بیرون میآید! در جریان همین سفر مسافرانی را دیدم که بعد از 13تا 14ساعت درترافیکماندن و هزینه سنگین بنزین و استهلاک ماشین دلشان را به این خوش کرده بودند که با خودروی شخصی به شمال آمدهاند!
و اما جالبتر از اینها، صف کامیونهای یخچالداری بود که از تهران به کلاردشت محصولاتی مثل نان آماده، شیر، پنیر و تخممرغ میآوردند! عین این بهاصطلاح واردات نوظهور را در طالقان هم بهتازگی دیدهام. ما با شتاب خندهداری در حال تبدیلکردن زمینهای قابل کشت و حاصلخیز خودمان به ویلا و تشدید جامعه مصرفی و تعطیلی مبانی تولید در مناطق روستایی هستیم. من50ساله وقتی در روزگار 17-16سالگی همراه پدرم به کلاردشت رفته بودم از لبنیات بگیر تا انواع محصولات غذایی در آنجا به وفور یافت میشد و کشتزارهای گندم تا افقهای دوردست چشم را نوازش میدادند. حتی برخی صنایع دستی بسیار زیبای آنجا را به یاد دارم. آیا در تبدیل جوامع تولیدکننده کشور به مصرفکننده، زیادی شتاب نداریم یا در پی آن هستیم که در میان واردکنندگان محصولات کشاورزی و غذایی هم در جهان دارای رتبه بالا شویم!؟
مسافر کلاردشت