به قول یکی از هممحلیها، وقتی پله مارپیچی را طی میکنیم و در حوالی طبقه سوم ساختمان وارد بقالی کوچک میشویم، نوعی حس خوشایند تعلیق شبیه به فضانوردی به آدم دست میدهد. خوشرویی و به قول اهالی ارتباطات، روابطعمومی قوی آقامراد هم القای این حس کمیاب و آرامبخش را در مشتریان بیشتر کرده است. بقال محله ما اصولا گرانفروش نیست اما یک مشکل کوچک دارد و آن اینکه با هر نوسانی که در سطح اقتصاد کلان مملکت پیش میآید، اصطلاحات و خرده واژگانش ورد زبان او میشود. مثلا تورم از آن واژههایی است که در 12ماه سال از زبان بقال خوشمشرب محله ما نمیافتد و همه انواع ارز را ایشان بهتر از جدول ضرب میداند! آن روز که از قول یک معاون وزیر، خبر حذف ارز مرجع در رسانهها منعکس شد، من و یکی دو نفر دیگر از هممحلیها حدس زدیم که به محض ورود به بقالی کوچک آقامراد با سیلابی از عبارات آمیخته به ارز مرجع که از دهان او لاینقطع باریدن میگیرد، روبهرو خواهیم شد. از قضا رفته بودم شیر نیمچرب بگیرم که سر درددل بقال محله باز شد و چنان از تنگناهای ناشی از حذف ارز مرجع سخن گفت که من مات و متحیر ماندم.
از آن روز به بعد قسمت نشد که دوباره به بقالی کوچک سر بزنم تا رسید به شامگاه دوشنبه پیش که با هم روبهرو شدیم و دیدم آقامراد، دوباره سفره درددلش را با موضوع ارز مرجع پهن کرده است اما خداوکیلی، این دفعه خیلی خوب و مستدل بحث را مدیریت میکرد. او میگفت: «من اگر همین امشب با چهار تا سفارش جدید شیر پرچرب روبهرو بشم، حتما یادداشت میکنم و فردا در اسرع وقت پیش از برآمدن آفتاب، میرم دنبالش و دو برابر بیشتر شیرپرچرب میخرم تا مشتری من لنگ نماند. اما در تعجبم که چطور در دستگاه وسیع دولت محترم، اظهارات یک معاون وزیر اینجوری، کاسهکوزه بازار را از خرد و کلان در هم میریزه و قیمت روغن را به عرش میرساند و بعد، میفهمیم که قطع ارز مرجع اشتباه بوده و دوباره برقرار شده، اما قیمت روغن سرجایش برمیگرده؟!» آقا مراد با نگاه حیرتزده چشم در چشم من، منتظر جواب ماند. این پا و آن پا کردم اما به این نتیجه رسیدم که بالاخره باید یک جوابی بدهم لذا گفتم: «احتمالا برمیگرده آقامراد اما شما به حساب خوشخیالی من بذار»!
خوشخیال