میانه: هر دوی این رخدادها برای موسیقی ایران افتخاری است، هر چند توسط دو گروه و چهره از نسل تازه و نوی موسیقی ایران به دست آمده باشد.
گروه نسیم طرب برنده نخست جشواره موقام کشور آذربایجان
آنهایی که در حیطه موسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی غور و تعمقی کردهاند، تلاشهای سفت و سخت محمد معتمدی و کارهای ارزندهاش با استاد محمدرضا لطفی و برخی دیگر از کارهایش، از جمله گاهی سهگاهی به آهنگسازی پویا سرایی، موزیسین و پژوهشگر خوشفکر ،و یا اجرای او با ارکستر ملی را تعقیب کردهاند و او را از جمله چهرههای موفق در موسیقی آوازی ایران در چند سال اخیر میدانند. همچنانکه در گروه«نسیم طرب» جوانانی گرد آمدهاند که برخی از آنها چه از نظر ذوق آهنگسازی و چه در حس موسیقایی و موزیکالیته کم از بسیاری از بزرگان گذشته و حال ندارند. شخص نگارنده معتقد است، چهرهای همانند احسان ذبیحیفر،اگر در سالهای اوج موسیقی سنتی (دهه شصت و هفتاد) کارهایش را عرضه میکرد، چیزی از بسیاری از بزرگان آن دوره کم نداشت. بروید یکی از نخستین کارهای او با عنوان «سایه روشن مهتابـ» را بشنوید و یا برخی آهنگهایش در مجموعه سرخانه را ، تا به گفتههای من پی ببرید.
البته در نسل کنونی و تازه هستند نوازندگان و آهنگسازانی که چه در ذوق موسیقایی و چه از نظر دانش ادبی و ردیفی سرتر از بسیاری از نامآوران گذشته و کنونیاند. نمونه بسیار شاخصش بهداد بابایی، ردیفدان و نوازنده چیره دست سهتار است که به گمانم درک و دریافت و نگاه تطبیقی و انتقادی که او به تمامی روایتهای موجود از ردیف دارد، تقریبا در کمتر کسی میتوان سراغ کرد و یا حداقل نگارنده در کمتر کسی از اهل موسیقی دیده است که چنین نگاه مقایسهای و تطبیقی با بیان جزییات به روایتهای مختلف از ردیف را، چنین طبقه بندی شده و مرتب در ذهن داشته باشد. جدای از این که او در نوازندگی سه تار صاحب سبک و شیوهای خاص و منحصر به خود است که تقریبا تقلیدناپذیر است، بماند که دانش او در زمینه درک شعر و ادبیات نو و کهن هم قابل مقایسه با بسیاری از اهل موسیقی نیست. از این گونه جوانان کم نیستند، اما متاسفانه نسل گذشته به جای آنکه فضیلت های این افراد را ببیند و به تشویق آنها بپردازد، حتی سنگ هم جلوی آنها میاندازد. البته شاید در پسله و پستو و نشستهای محفلی چیزی بگویند اما از رسانهای کردن همان اندازه تعریف هم خودداری میکنند.
انجام: در همین مدتی که این دو اتقاق مهم در حوزه موسیقی کلاسیک ایرانی افتاد، تقریبا نگارنده در جایی نخوانده است که یک اهل موسیقی به آنها تبریکی بگوید. سایت خانه موسیقی حتی خبر این دو موفقیت را انتشار نداد، در حالی که یکی از اصول اخلاق حرفهای یک رسانه بیطرف، انعکاس اخبار است. پرسش این است که آیا این دو توفیق به اندازه برگزاری یک کنسرت درجه سه از یک هنرمند گمنام و یا درگذشت قوم و خویش یک موزیسین اهمیت ندارد که در سایت بازتاب یابد؟ اگر یک عضو موثر خانه موسیقی به چنین توفیقی دست مییافت، همین برخورد سرد و بی اعتنا با او صورت میگرفت؟
تنها استاد حسین علیزاده به آقای معتمدی تبریکی گفت. همچنانکه ایشان تنها کسی بود که وقتی استاد شهرام ناظری جایزه شوالیه را از فرانسه دریافت کرد، به او تبریک گفت. به نظر میرسد این گونه بخل ورزیدنها به توفیقهای دیگران در میان اهل موسیقی سابقهای طولانی دارد. استاد محمد موسوی برایم تعریف میکردند که وقتی برای امتحان نی به رادیو رفتم ،آقای تجویدی از من امتحان گرفتند و سپس گفتند که شما خیلی خوب نی میزنی،اما تا زمانی که کسایی زنده است ما نیازی به نیزن دیگری نداریم. یا مرحوم بدیعزاده در خاطراتش که توسط آقای میرعلینقی تنظیم و منتشر شده، ضمن نکوهش حسادت اهل موسیقی نسبت به یکدیکر مثال جالبی زد که اشاره به آن خالی از لطف نیست. ایشان میگفتند «مثلا من و آقای کسایی جایی نشستیم و هر دو از آقای بنان بدگویی میکنیم، بعد میرویم پیش بنان و هر سه تا از آقای تجویدی بد میگوییم و بعد سهتایی میرویم پیش تجویدی و هر چهار تا از آقای یاحقی بد میگوییم و الخ» از زمانی که مرحوم بدیعزاده این نکات را گفته است، بیش از 50 سال میگذرد اما، از قرار در همچنان بر همان پاشنهای میچرخد که در همان سالها میچرخید و به قول حکیم فردوسی : نه بر مرده، بر زنده باید گریست.