فقط وقتي از بخشيدن دوستتان صرفنظر كنيد كه بخواهيد براي هميشه از دوست بودن با او صرفنظر كنيد. چرا؟ چون هيج دكاني نيست كه در آن دوست بفروشد؛ چون اگر يك آدمي بيشتر از يكي دوسال دوست شما مانده لابد خلقياتي دارد كه باب طبع شماست و با هم هماهنگ هستيد. پس اگر يكجايي بهدليلي، خواسته يا ناخواسته كاري كرد كه رنجيديد او را ببخشيد. خيلي زود ببخشيد.
نگذاريد اصلا به يك روز بكشد. دلها همانقدر كه آماده دوستيورزيدن هستند، آماده كينهتوزي هم هستند. اصلا به دلتان مهلت رنجور ماندن را ندهيد. خب، اصلا مدتي هم رنجور ماند و نبخشيد، بعد همين دل يكهو براي دوستش تنگ ميشود و شما را مجبور به آشتي ميكند اما قبلش كمي كينه توي خودش پرورانده. وقتي قرار نيست قطع رابطه بكنيم بهترين كار بخشيدن بيچون و چراست.
البته يك وقتهايي هم هست كه ميبخشيم اما به دوستمان ميگوييم ديگر هيچكاري در رابطه با فلان مسئله با تو ندارم، همان مسئلهاي كه باعث دلخوري شده است. خب اين نشد بخشيدن. جنبه تنبيه شدن اين كار بيشتر از بخشيدن و گذشتن از ماجراست. البته از آن طرف هم هست؛ طرف عذرخواهي. دوست خاطي ميگويد معذرت ميخواهم اما ديگر هيچكاري در رابطه با فلان مسئله با تو ندارم! اين نوع بخشيدن و عذرخواهي را براي هميشه كنار بگذاريم؛ يا عذرخواهي ميكنيم و ميبخشيم يا نه. اين كارهاي شبهخوب و تنبيههاي در لباس بخشش را مثل دندان لق دور بيندازيم.