چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۴ - ۰۸:۲۴
۰ نفر

همشهری دو - کورش علیانی: رفتیم لاهیجان. از تهران به کرج و بعد قزوین و بعد سمت رشت و نرسیده به رشت رفتیم سمت سنگر و بعد رسیدیم به لاهیجان.

جنگل

شهر دور تحفه‌اي مي‌گردد كه كاشف‌السلطنه آورده است؛ «چاي». همه جا چاي دم‌كرده در دسترس است و چاي كيسه‌اي معنايي ندارد. مردم، آرام و نجيب و مهربان و كم‌توقع‌اند. تهران نيست كه وقت راه رفتن به تو تنه بزنند يا چپ‌چپ نگاهت كنند يا سرشان را بكنند توي گوشي‌ات كه بخوانند چه پيامكي به كه مي‌زني. در برابر سرعت و پيچيدگي و سرگشتگي تهران، لاهيجان يك جور شهر آرام آرماني است. هوا و روابط خيلي از تهران صاف‌تر است. غبار نمي‌بيني.يك نمونه‌اش اينكه جايي نشستيم و غذايي سفارش داديم و گفتيم البته دنبال چيز ديگري مي‌گشتيم كه نيافتيم. پرسيد چه؟ گفتيم آش. آدرس آش‌فروشي را به ما داد و با چشم‌هايش پرسيد مي‌مانيد يا مي‌رويد؟ به همين سادگي و صميميت.

صبح زديم به جنگل‌هاي سياهكل. از جاده‌ اصلي پيچيديم توي فرعي‌اي كه نمي‌شناختيم و اولش اسم يك روستا و خوشامدگويي داشت. رفتيم و به روستا رسيديم و ازش گذشتيم و باز جاده را ادامه داديم تا رسيديم به روستاي بعدي در آن دورهاي دل جنگل. روستايي بود كه بسياري از كوچه‌هايش يك خانه داشتند. و بسياري از كوچه‌هايش به نام شهيدي بودند؛ پدري يا برادري يا فرزندي كه رفته بود و دفاع كرده بود و جنگيده بود و ديگر برنگشته بود. مردم البته برخلاف مردم لاهيجان مردم بي‌توقعي نبودند. جدي توقع داشتند به خانه‌شان بروي و مهمانشان شوي.

اين ايران بزرگ است و از اين گوشه‌ها زياد دارد؛ بعضي در دل جنگل‌هاي بخشنده‌ شمال و بعضي در كمركش كوه‌ها و بعضي زير آسمان به زمين چسبيده‌ كوير. از اين گوشه‌ها زياد است و ما نديده‌ايم و نمي‌بينيمشان. احتمالا البته اين عيب اين گوشه‌هاست كه نمي‌آيند به ديدار ما. وگر نه ما كه عيبي نداريم كه نمي‌بينيمشان.

گاهي چرخي زدن و بزرگي اين ايران و مردم گوشه‌هاي ديگرش را ديدن كمك مي‌كند آدم سرحال بيايد، زنده بماند، زندگي را حس كند، درد و غمش كم شود و شادماني‌اش زياد. خصوصا ديدن خانه‌هايي كه بي‌صدا در دل جنگل نشسته‌اند و هر كدام نام شهيدي بر خود دارند.

کد خبر 318302

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار محیط زیست

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha