دوشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۷
۰ نفر

همشهری دو - شیدا اعتماد: روبه‌روی کمال این خانه، معماربودن روی شانه‌هایمان سنگینی می‌کرد.

خانه عباسی ها - کاشان

اگر معمار نبوديم مي‌شد چند تايي عكس بگيريم و خانه را ترك كنيم. مي‌شد هم كمي معمولي‌تر رفتار كنيم و تصوير خانه و خودمان را به هم سنجاق كنيم. درست مثل خيلي‌هاي ديگر كه روبه‌رويمان ايستاده بودند و پشت به خانه به دوربين لبخند مي‌زدند. آنها مسافر بودند. ما يادمان رفته بود مسافريم. نشسته بوديم روي پله‌هاي سنگي. مسير نور آفتاب را دنبال مي‌كرديم. نور از روي كنگره‌ها و قاب‌هاي آجري سر مي‌خورد و با گچ كاري‌ها پايين مي‌آمد و از روي نرده‌هاي مشبك، به دست‌هايمان مي‌رسيد.

به آسمان آبي كه با خطوط مهربان خاكي، رنگ نوازش مي‌شد چشم دوخته بوديم و فكر مي‌كرديم معماري، همين جا به دنيا آمده، به كمال رسيده و شايد هم همين جا تمام‌شده باشد. حرف ديگري باقي نمانده بود. خانه، درآن كمال خاموش‌اش چيزي به زبان نمي‌آورد. وجودش بود كه حرف‌هايش را بدون گفتن، در جان‌ها جاري مي‌كرد. معماري، آنجا درست در نقطه‌ كمالش به پايان رسيده بود. بدون آن خانه، جهان حتما چيزي كم داشت.

حسرت عبور از اين تجربه‌ كامل برايمان باقي ماند. كاش ما هم مثل آدم‌هاي ديگر خودمان را به آن تصوير سنجاق مي‌كرديم. آن وقت پير كه مي‌شديم با صداي خش‌دار مي‌گفتيم كه ما هم يك روز اينجا بوديم. در خواب و بيداري به اين خانه برمي‌گرديم.

کد خبر 318004

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha