اگر از خیابان سمیه وارد خیابان خاقانی شوید، همان سر تقاطع، تابلویی می‌بینید که شما را به سمت ستاد سمن‌های شورای‌شهر هدایت می‌کند.

همشهری آنلاین_شقایق عرفی‌نژاد: به سمت این ستاد که بروید و آن را که پیدا کنید، مقابل یکی از خانه‌های تاریخی زیبای تهران ایستاده‌اید: خانه «امیرخسرو افشار». این خانه امروز در اختیار شورای‌شهر است و از آن به‌عنوان مرکز سمن‌ها استفاده می‌کند. در یک روز سرد زمستانی اواسط آذر با «رضا موسوی» کارشناس مرمت آثار تاریخی و تهران‌شناس، که سال‌ها در سازمان میراث فرهنگی هم فعالیت کرده است، به دیدن این خانه می‌رویم. وارد شدن به آن البته مجاز نیست، چون کاربری اداری دارد و ورود برای همه آزاد نیست.  

 اجازه پیدا می‌کنیم و وارد می‌شویم. روبه‌رویمان حیاط بزرگی است با یک حوض مستطیلی بزرگ و درختانی در این سو آن سوی حیاط. در اتاق ریاست، «فرهاد صالحی» مسئول حوزه ریاست ستاد سمن‌های شورای شهر، برایمان توضیح می‌دهد که این خانه یکی از زیرمجموعه‌های شورا و کارش حمایت از سازمان‌های مردم‌نهاد مثل محک، ان‌ای، یا انجمن کوتاه قامت‌هاست.

او می‌گوید: «بسیاری از بناهای تاریخی در اختیار نهادهای مختلف هستند. اینجا هم کاربری فرهنگی‌ـ اجتماعی دارد و از آن استفاده اداری نمی‌شود.» او این توضیح را هم می‌دهد که ملک متعلق به شهرداری منطقه ۷ است و سال گذشته آن را بازسازی کرده است. طبق گفته او، این ساختمان سال ۸۰ به‌طور کامل توسط شهرداری تخریب می‌شود و بعد خود شهرداری آن را بازسازی می‌کند.

بازسازی سال گذشته هم فقط در حد مرمت بوده است. خانه ۲ طبقه دارد. در طبقه بالا چند اتاق اداری است که حالا کسی در آنها حضور ندارد. وقتی به حیاط برمی‌گردیم در انتهای حیاط کافه را می‌بینیم و بعد سالن کنفرانس و گالری را که در اختیار سمن‌هاست و به رایگان از آنها استفاده می‌کنند. در گوشه همین حیاط است که می‌نشینیم و رضا موسوی که در واقع کشف‌کننده و احیاکننده این خانه است، از حکایت بازسازی می‌گوید: «سال ۷۷ با «محمد متوسلانی» کارگردان، که خانه‌اش ۲ کوچه پایین‌تر از اینجاست، قرار داشتم. در راه برگشت، وقتی پیاده می‌آمدم، چشمم به دیوار ریخته این خانه افتاد؛ خانه‌ای متروکه که در و پنجره داشت، اما یک شیشه سالم نداشت.

داخل را نگاه کردم و با تلی از زباله و سوزن و سرنگ مواجه شدم که نشان می‌داد اینجا پاتوق معتادان است. به خانه رفتم و با دوربین برگشتم و چند عکس گرفتم. با دوستانم در میراث فرهنگی درباره خانه تحقیق کردیم و فهمیدیم ملک متعلق به شهرداری است. اجازه نقشه‌برداری گرفتیم و شروع به این کار کردیم. این کار را هم با دقت بسیار زیادی انجام دادیم. در ۳ یا ۴ روز اندازه‌گیری‌ها طول کشید و همین قدر هم به پیاده کردن اندازه‌گیری‌ها گذشت. همزمان عکاسی هم می‌کردیم. بعد از انجام این کارها موفق شدیم ملک را در فهرست آثار ملی به ثبت برسانیم. نامه هم به شهرداری فرستادیم که این خانه ثبت شده و حق تخریب ندارند.»

  • کارگران مشغول تخریبند

داستان پایان خوشی ندارد. آنچه بر این خانه رفت نشان می‌دهد خانه‌ای می‌تواند ثبت هم شده باشد و باز از گزند در امان نماند. موسوی ماجرای تلخ خانه را توضیح می‌دهد: «کمتر از یک سال بعد، یک روز از نزدیک این خانه رد می‌شدم. از دور متوجه نورافکن شدم. داریم راجع به ۹ سال بعد از جنگ صحبت می‌کنیم. در آن زمان تصوری از اینکه یک بنا ثبت ملی شده و قوانین سختگیرانه‌ای برای این خانه‌ها وجود دارد، در کار نبود.

آن شب، وقتی آن نور و عجیب و غریب را دیدم، جلو رفتم و دیدم پروژکتور روشن کرده‌اند و کارگران مشغول تخریبند. مسئول آنها را پیدا کردم. خودش را از عوامل شهرداری معرفی کرد. گفتم به‌عنوان کارشناس میراث فرهنگی می‌گویم باید همین الان کار را متوقف کنید که البته نکردند. تا ۹ صبح فردا که دوباره برگشتم ساختمان کاملاً تخریب شده بود.» اما این انتهای ماجرا نیست.

با توجه به نامه‌ای که به شهرداری مبنی بر اجازه نداشتن برای تخریب خانه داده شده بوده، میراث فرهنگی از طریق قانونی اقدام می‌کند: «یک روز بعد از اقدام قانونی، از پنجره اتاقم در میراث فرهنگی، شهردار وقت منطقه، را دیدم که وارد حیاط شد. بر اساس قوانین، او یا باید بازداشت می‌شد یا مکلف می‌شد ملک را بازسازی کند. راه دوم را انتخاب کرد. ما نقشه‌های دقیق از خانه داشتیم و او هم پذیرفت دقیقاً مطابق با آنها خانه را بازسازی کند و واقعاً هم این کار را کرد. این خانه بهترین نمونه از این بازسازی‌هاست»  

  • اهمیت معماری خانه

موسوی یکی از دلایل اهمیت این خانه را معماری آن می‌داند: «این خانه مربوط به دوران‌گذار معماری از معماری قاجار به دوره پیش از مدرن است. در اینجا یکسری المان‌ها حفظ شده و تغییرات ساختاری در پلان و نما اتفاق افتاده است. معماری اواسط پهلوی دوم مدرن‌تر از قاجار است و ترکیبات در و پنجره و شکل و تناسباتشان عوض می‌شود. همین‌طور مصالح. استفاده از سنگ در نما مد می‌شود. تا قبل از این، در دوره قاجار، چوب و خشت و آجر بوده با پنجره‌های چوبی رنگی. این بنا یکی از شاخص‌های مهم این دوره و نمونه تبدیل معماری قاجار به پهلوی است. پلان مدرنی دارد و همین الان هم می‌شود در آن زندگی کرد.

در خیلی از خانه‌های دوره قاجار الان نمی‌توانید زندگی کنید. چون سخت است، اما این خانه پارکینگ هم دارد که در دل معماری ساختارمند آن گنجانده شده است.»او درباره خصوصیات این خانه می‌گوید: «خانه چندان تجملاتی نیست. خیلی مینیمال‌شده معماری‌های پس و پیش از خودش است. اگر معماری قاجار بود، بزرگ‌تر بود با سقف‌های بلند و زیرزمین و ایوان. اینجا به‌عنوان ثبت یک نقطه‌ای از تهران که معماری خاصی دارد و صاحبش منصبی در زمان خودش داشته است و وزیر امور خارجه بوده است، حائز اهمیت است.»

امیرخسرو افشار کیست؟  


«امیرخسرو افشار قاسملو» در سال ۱۲۹۸ در شمیرانات تهران به دنیا آمد. او وزیر امور خارجه ایران در دولت جعفر شریف‌امامی بود و پیش از آن سمت سفیر ایران در کشورهای انگلیس، فرانسه و آلمان‌ غربی را برعهده داشت.  
او فرزند سردار «سیف‌السلطنه افشار» و مادرش از خانواده مستوفی‌ها بود. امیرخسرو افشار دوران متوسطه را در کالج البرز گذراند و بعد از تحصیل در آلمان و سوربن فرانسه، لیسانس خود را از دانشگاه ژنو دریافت کرد. در وزارت خارجه کار خود را از اندیکاتوری شروع کرد. او در سال ۱۳۷۸ در لندن درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد.  

  • دقت در جزئیات

او می‌گوید اضافات به این ساختمان، مثل گالری و سالن کنفرانس، درست انجام شده، چون پایین ساخته شده است و در روبنا دیده نمی‌شود. هرچند نقدهایی هم به بازسازی ساختمان دارد. او از حوضی که در وسط حیاط و در بازسازی سر و کله‌اش پیدا شده، راضی نیست: «یک المان از حوض و سنگ‌های لبه پاشویه در ساختمان وجود ندارد.

هر کسی از در وارد شود متوجه اضافه بودن آن می‌شود. اگر می‌خواهیم چیزی به بنا اضافه کنیم باید با کل آن‌ هارمونی داشته باشد. ضمن اینکه با کل حیاط هم تناسب ندارد. یا همین نیمکت‌های فلزی و سطل‌های زباله که با بافت قدیمی ‌ساختمان هیچ هارمونی ندارد. نرده‌های چوبی و پله‌های ورودی به ساختمان هم بد طراحی شده و خراطی‌شده و بدرنگ است. پنجره‌ها همه چوبی بود. ولی الان رنگ روغن بد روی آن زده‌اند. چراغ‌های فلزی هم که برای نورپردازی در محوطه گذاشته شده، تناسبی با یک خانه ایرانی ندارد. حس یک ساختمان در دوره گوتیک اروپا را می‌دهد. اگر در کشورهای دیگر با نمونه‌های موفق بازسازی روبه‌رو می‌شویم، دلیلش رعایت همین جزئیات است.»

رضا موسوی به مشکلاتی پیرامون این بنا هم اشاره می‌کند: «ما یک مرکز آموزشی مهم یعنی دانشگاه خوارزمی ‌را در نزدیک‌ترین وضعیت به این بنا داریم. یک مرکز آموزشی مهم، یعنی تربیت معلم، را هم در غربش داریم. دانشگاهی است که دوره ساختش مربوط به زمانی است که هنوز رعایت حریم بنا و مسائلی از این دست مطرح نشده بود. معمار تربیت معلم می‌توانست در آنجا یک ساختمان ۵ طبقه بسازد، ولی این کار را نکرده است تا از این ساختمان بالاتر نرود.

ضمن اینکه بنای زیبایی هم ساخته است. ترکیب درستی از پنجره‌ها، دیوارها و موادی که استفاده شده را می‌توان در آن دید. ولی در مورد ساختمان دانشگاه خوارزمی‌ این اتفاق نیفتاده است. معمار فقط آجر روی هم چیده و بی‌توجه به این ساختمان بالا رفته است.» او به مسأله حریم حفاظتی بناهای تاریخی هم اشاره می‌کند که تنها در یک‌دهم از بناهای تاریخی تهران رعایت شده است.