همشهری آنلاین_بهاره خسروی : با همراهی «پرستو رحیمی»، دانشآموخته رشته تاریخ ایران بعد از اسلام و تاریخپژوه، آیینهای عزاداری دهه نخست ماه محرم در تهران قدیم را در آثار جهانگردان اروپایی روایت میکنیم. با شروع ماه محرم، حال و هوای شهرها و حتی نوع پوشش اهالی یکباره تغییر میکند و مردم با نصب پرچمهای سیاه بر در و دیوار شهر و پوشیدن لباسهای سیاه به استقبال مراسم عزاداری برای امام حسین(ع) و ۷۲ تن از یاران با وفایش میروند. این عزاداری میان شیعیان ایرانی و غیرایرانی یک فرهنگ و ارزش تلقی میشود. «پرستو رحیمی» تاریخ پژوه، از قول جهانگردان اروپایی که در دوران ناصرالدینشاه، همزمان با دهه اول ماه محرم، در ایران حضور داشتهاند، درباره اهمیت محرم و عزاداری ایرانیان چنین نقل میکند: «در ایام دهه اول ماه محرم، شاه و رعایایش لباس عزا به تن میکنند. رنگهای سیاه نماد سوگواری شناخته میشود، ولی بسیاری از مردم کمربندهایی به همین رنگ با نقشهای نارنجی دور کمر میبندند. مردان طبقات پایین بهعنوان علامت عزا، دامن پیراهن خود را بیرون گذاشته و دکمه یقه آن را باز میکنند.»
عزاداری محرم و هفته مقدس مسیحیان
مادام «کارلا سرنا» نخستین زن جهانگردی است که در نوامبر ۱۸۷۷ میلادی (۱۲۵۶ خورشیدی) در سیامین سال سلطنت ناصرالدینشاه از راه دریای خزر به ایران آمد. او مشاهدات و تجربیات خود را در قالب سفرنامهای تدوین کرد که این با عنوان «سفرنامه مادام کارلا سرنا» یا «آدمها و آیینها» در ایران به چاپ رسیده است. به گفته رحیمی، این کتاب در احوال، خلقوخو و آداب و رسوم ایرانیان نوشته شده است و این بانوی جهانگرد که در محرم سال ۱۲۹۵ قمری، برابر با ۱۲۵۷ شمسی، در مراسم تعزیه و شبیهخوانی تکیه دولت حضور داشت، درباره مشاهداتش مینویسد: «سالگرد وفات خاندان حضرت علی(ع)، با مراسم مذهبی خاصی برگزار میشود. برای شیعیان، ماه محرم شبیه هفته مقدس مسیحیان است؛ تعزیههایی در این ماه برگزار میشود که در آنها مصیبت اولاد و یاران امام را به معرض نمایش میگذارند.»
ماجرای ساخت تکیه دولت
سفرهای خارجی ناصرالدینشاه برای ایرانیها و پایتختنشینان بیسوغاتی و هزینه نبود. ماجرای ساخت تکیه دولت هم در بیش از یک قرن پیش، که ساختمان آن الهامگرفته از سالن اپرای لندن بود. ساخت این تکیه، بزرگترین تماشاخانه تهران، سال ۱۲۴۸ شمسی، برابر با ۱۲۸۴ قمری، به دستور ناصرالدینشاه و با مشورت و همراهی دوستعلیخان معیرالممالک، با سرمایهای ۳۰۰ هزار تومانی، در کنار عمارت بادگیر کاخ گلستان آغاز میشود و تا سال ۱۲۵۳ شمسی، برابر با ۱۲۹۰ قمری، طول میکشد.
به گفته رحیمی، در دستنوشتههای جهانگردان درباره ماجرای ساخت تکیه دولت در عمارت کاخ گلستان نوشته شده است: «پیش از آنکه چنین تکیهای به دستور ناصرالدینشاه ساخته شود، تعزیه و نوحهخوانی در چادرهای عظیمی که برپا میکردهاند، اجرا میشده است. در محرم سال ۱۲۴۲ شمسی، طوفانی شدید چادرها را واژگون میکند و پس از آن، فکر ایجاد تکیهای متصل به ساختمان اصلی کاخ شکل میگیرد.»
همچنین این بانوی جهانگرد ایتالیایی «مادام کارلاسرنا» در بخش دیگر مشاهداتش به مشکلات و مصائب زمان ساخت و تزیینات داخلی تکیه دولت اشاره میکند: «نحوه تزیین و آرایش تکیه در اوقات برگزاری تعزیه، در نوع خود تماشایی است. از قالیها، پارچههای منقش دیواری، منسوجات، گلهای مصنوعی، آیینهها، شمعدانهای چندشاخه و چلچراغها برای زیباتر جلوه دادن آن استفاده میشود. دیوارها با نقاشیهایی به سبک عجیب و غریب و با رنگهای مختلف تزیین میگردد. در وسط تکیه نیز جایگاه بلندتری به نام سکو قرار دارد که آنجا را با فرشهایی پوشاندهاند که صحنه نمایش است و به بازیگرها اختصاص دارد. جایگاههایی برای نشستن افراد خاص، مانند شاه و زنان حرمسرایش، در تکیه تدارک دیده شده و تماشاچیها در صحن تکیه، در قسمت در ورودی عمومی آن، روی زمین مینشینند. یک طرف تالار برای مردها و یک طرف دیگر آن برای زنهاست.»
توزیع آب توسط کودکان در میان مردم از بخشهای مورد توجه این جهانگرد است: «تعداد زیادی بچه هم برای تماشا به آنجا میآیند. سقاها سبو به دوش و کاسه به دست به یاد تشنهلبان خاندان علی(ع) میان مردم آب قسمت میکنند.»
ثواب مشارکت در تعزیه
از گذشته تا امروز اجرا و تماشای مراسم تعزیه در میان ما ایرانیان، قداست و جایگاه فرهنگی ویژهای دارد. به گفته این تاریخپژوه، خارجیها از اینکه در میان این سقاهای مراسم تعزیه، نوجوانانی نیز از طبقات بالای جامعه و خانوادههای بزرگ هستند، ابراز حیرت میکنند: «ایرانیان انجام هرگونه عملی در تکیه را نوعی فریضه دینی تلقی میکنند. از این رو، انجام این کار توسط بزرگان عیب شمرده نمیشود.»
همچنین این جهانگرد ایتالیایی درباره مشخصات تکیههای پایتخت نوشته است: «در جایی که تکیه وجود ندارد، مراسم تعزیه در میدانهای عمومی، در رواق مسجدها، در حیاط خانهها و در هر جای وسیعی که برای چنین نمایشهایی که مردم از همهجا برای تماشایش هجوم میآورند، برگزار میشود. اغلب تکیهها به قدری وسعت دارند که در آنها شترها و اسبها و قاطرها که جزئی از لوازم اینگونه نمایشهای مذهبی هستند، بتوانند روی صحنه جولان دهند. گاهی برای این منظور از حیوانات کاروانی که برحسب تصادف از آن شهر میگذرد، استفاده میکنند. چون شرکت در این مراسم و کمک به برگزاری هرچه باشکوهتر تعزیه ثواب بزرگی تلقی میشود، شتربانان و قاطرچیها برای نیل به چنین فیض عظیمی، با شتاب تمام، بار حیوانها را خالی و آنها را به وضع آبرومندی تزیین میکنند و در اختیار تعزیهگردانها میگذارند.»
مشارکت ستایشانگیز متمولان و فقیران
مشارکت همه طبقات اجتماعی ایرانیان برای تأمین هزینههای برپایی مراسم تعزیه و برپایی تکیه در محلهها از سنتهای نیکو و حسنهای است که کارلا سرنا از آن یاد میکند. او در اینباره مینویسد: «مسلماً به دلیل هزینههای چنین مراسمی، اکثر مخارج را بزرگان و درباریان متحمل میشدند. تعداد زیادی از این نمایشها کهبانی آنها درباریان، مقامات بلندپایه، مالکان عمده و تاجران پولدار هستند، در محلهها مختلفترتیب داده میشوند.
اشخاصی که ثروت کافی برای تحمل هزینههای راهانداختن «تکیه» ای را ندارند، به سهم خود مبلغی تقبل میکنند. این کار که برای ثوابش بهشدت مورد توجه قرار میگیرد، به اشکال مختلفی نمود مییابد تا بتواند بخشی از امور را اداره کند.» به تعریف این سیاح فرنگی، بانیان تکیهها گاهی بهطور دستهجمعی، زمینی میخرند و یا برای ماه محرم آن را اجاره میکنند. وقف پول یا اهدای هدیههایی از قبیل پارچه، فرش و چیزهای دیگر به تکیه، عمل بسیار ستایشانگیزی است.
حضور عموم به تکیه شاه
جالبترین بخش برپایی مراسم تعزیه و تکیههای عزاداری ماه محرم، ورود آزاد همه اقشار جامعه، فارغ از داشتن هرگونه مقام و منصب دولتی و غیردولتی، بوده است. «پرستو رحیمی» با بیان این مطلب میگوید: «تکیه شاه فقط برای بزرگان و درباریان و یا زنان حرمسرا نبوده، بلکه مثل هر تکیه دیگری همه میتوانستهاند در آن شرکت کنند و بهعنوان تماشاگر حضور داشته باشد، مانند تکیه شاه (دولت)، ورود به تکیههای دیگر نیز برای عموم آزاد است، چون هرچه بیشتر جمعیت در آنها حضور به هم رسانند، دلیل مقبولیت برنامههای آن است.»
البته در تهران تکیههای زیادی بوده که این جهانگردان از آنها نامی نمیبرند و فقط به بزرگی و کوچکی آن اکتفا میکنند: «فضای چند تکیه تهران برای پذیرفتن هزاران تماشاچی وسعت دارد، ولی تکیههای دیگر فقط برای چندصد نفر ظرفیت دارند. در بسیاری از آنها شب و روز مراسم دایر است. به حاضران چایی و قهوه میدهند و میان مستمندان برنج و لواش قسمت میکنند. در تکایای مختلف علاوه بر گروه تعزیهخوان، مداحانی نیز برای برگزاری نوحهخوانی حضور داشتهاند. تعداد زیادی «سید» و «روضهخوان» برای خواندن روضههای مناسب روز به تکیه دعوت میشوند. اگرچه بعضی از این گروههای مذهبی را روحانیون شخصاً قبول ندارند، ولی آنان سخت مورد علاقه و تکریم مردم هستند. مهارت و نفوذ بیانشان، مانند بازیگران هنرمند نمایشنامههای غمانگیز، اشک از چشم حاضران جاری میکند.»
چگونگی شروع شدن تعزیه
این بانوی ایتالیایی بعد از تشریح نحوه برگزاری و راهاندازی تکیه و مراسم عزاداری در تهران و آمادهسازی فضا برای اجرای مراسم تعزیه و عزاداری از ماجرای شروع شدن و چند و چون اجرای تعزیه در کتابش مینویسد: «یکدفعه صدای رعبانگیز شیپورها در فضا میپیچد. نوای پیشدرآمد باآلات موسیقی عجیب و غریب و بسیار بزرگ نواخته میشود. آنگاه صفیر زیر سرناها با صداهای دیگر در هم میآمیزد.
ترنم این آهنگ نشانه آغاز نمایش است. صدای پرطنین شیپورها از بالای دیوارهای تکیه تا فاصلههای دور به بیرون میرود، و در گوشه و کنار شهر طنینانداز میشود و به همه مؤمنان اعلام میکند که تعزیه در شرف شروع شدن است.» مادام سرنا همچنین درباره بازیگران تعزیه و نقشهای مذهبی نمایش تعزیه توضیح میدهد: «تعزیهگردانان و بازیگران نقشهای مذهبی همه مرد هستند، نوجوانان و کودکان نقش زنان را ایفا میکنند.
بعضی از آنها دارای هنر خاصی نیز هستند و بعضی دیگر تنها آواز بسیار خوشی دارند و مرتباً از تکیهای به تکیه دیگر میروند. علاوه بر بازیگران حرفهای که نقشهای اصلی را ایفا میکنند، کسانی هم هستند که حقالزحمهای دریافت نمیکنند، ولی ظاهر شدن در تکیه از نظر آنان شرکت در یک امر خیر است. اینها در واقع نقش سیاهیلشکر را دارند و تعداد زیادی از کودکان را خوب لباس پوشانیده و در نقش فرشتگان یا پسران و دختران امام از وجودشان در صحنه استفاده میکنند. از نظر پدر و مادرها، ایفای چنین نقشی کافی است که لطف و رحمتاللهرا شامل حال آنان گرداند.»
تأثیر واقعه کربلا بر ایرانیان
«لیدی مری شیل»، همسر «جستن شیل»، وزیر مختار انگلیس در ایران در زمان ناصرالدینشاه، بود. این بانوی انگلیسی در ۲۹ اکتبر ۱۸۴۹ میلادی، برابر با ۱۲۲۷ شمسی، به همراه همسرش و چهار خدمه به ایران وارد شد. سفر این گروه سه سال و ۱۰ ماه به طول انجامید. این مدت، فرصت خوبی برای ثبت خاطرات سفر و اتفاقات ایران برای خانم «شیل» شد، خاطراتی که در نهایت بهعنوان «جلوههایی از زندگی و آداب و رسوم ایران» در سال ۱۸۵۶ میلادی، برابر با ۱۲۳۴ شمسی، به چاپ رسید.
او که همزمان با ماه محرم در تهران حضور داشت، درباره نحوه برگزاری مراسم عزاداری شیعیان مینویسد: «ماه دسامبر امسال مصادف با ماه محرم بود. در این ماه، شیعیان مراسمی بهعنوان یادبود و ذکر مصیبت امام حسین(ع) و خانواده ایشان در صحرای کربلا برگزار میکنند.
این واقعه بهقدری ایرانیها را تحت تأثیر قرار داده است که جریان آن را بهصورت یک برنامه نمایشی درآوردهاند. باید صحنههایی را که برای یادآوری این واقعهترتیب داده شده و حرکات ایرانیها را دید تا بتوان وضع را کاملاً تصور نمود. از هر گوشهای صدای مداوم ناله وزاری همراه با نثار نفرین و دشنام به مرتکبین این جنایت درباره نوه پیغمبر و خانواده او شنیده میشود. گاهی هیجان و احساسات مردم به جایی میرسد که ایفاکننده نقش شمر هدف ناسزای مردم قرار میگیرد و بهزحمت میتواند خود را از شر نگاههای غضبآلود در امان نگهدارد.»
این بانو از اینکه نتوانسته تمام برنامههای دهه اول محرم را ببیند احساس شرمساری میکند: «این برنامه معمولاً ۱۰ روز ادامه دارد که هر روز بهمدت چند ساعت اجرا میشود. و باید با کمال شرمساری اعتراف کنم که صبر و حوصله و کنجکاوی من آنقدر نبود که بتوانم طاقت تماشای آن برنامهها را داشته باشم و تنها به مشاهده چند برنامه آن اکتفا نمودم.»
نمایش ایلچی فرنگ
یکی از داستانهای معروف تعزیه که حتماً باید در یکی از ۱۰ شب اول ماه محرم در تکیه اجرا میشد، نمایش «ایلچی فرنگ» بود. مضمون این نمایش ماجرای حضور یکی از سفرای اروپایی در دربار یزید و شهادت او برای دفاع از مظلومیت خاندان پیامبر(ص) بود. نمایشی که نیاز به کلاه وزیر مختار انگلیس داشت.
شیل در کتابش با اشاره به این موضوع مینویسد: «یکی از برنامههای این ۱۰ روز، نمایش «ایلچی فرنگ» است که بهعنوان سفیر خیالی یکی از کشورهای اروپایی (محتملاً یونان) در بارگاه یزید، به هنگامی که سر بریده امام حسین(ع) را به بارگاهش میبرند، حضور داشته و با دیدن این منظره به این کشتار وحشیانه اعتراض میکند و سرانجام به همین سبب، به افتخار شهادت نایل میگردد. معمولاً اشتیاق فراوانی وجود دارد که مدل لباس این سفیر حتماً بهصورت اروپایی باشد و بالاتر از همه کجکلاه پرداری هم به سر نهاده باشد. چند سال پیش نیز نمایندگانی به سراغ شوهرم آمدند تا لباس و کلاه او را برای استفاده «ایلچی فرنگ» قرض کنند.»
این بانو که بسیار تحت تأثیر نمایشها و داستانهای غمانگیز تعزیه قرار گرفته، در بخش دیگر کتابش نوشته است: «حضور در چنین مجلسی که چندین هزار نفر در ماتم و اندوه عمیقی فرو رفتهاند برای من بسیار غریب بود. چون اصولاً ایرانیها در گریه وزاری خصوصیات ویژهای دارند. موقعی که یکی از آنها شروع به گریه کرد بقیه هم به او تاسی میکنند و ناگهان همه را گریه فرا میگیرد. گاهی از اوقات من هم حس میکردم بر اثر شنیدن این همه آه و ناله، اشکم آماده سرازیر شدن است و با زنهای ایرانی اطراف خودم در عزاداری شرکت میکردم که البته این موضوع خیلی باعث خوشایند آنها میشد، ولی باید اذعان نمایم که بعضی از قسمتهای این برنامه آنقدر عمیق و پراحساس اجرا میگردید که فوقالعاده متأثرکننده بود.»