تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۳۸۸ - ۰۸:۰۰

دوچرخه: نوشته‌های نوجوانان.

نباید حاشیه بروی

برنامه« عصر به خیر بچه‌ها»، از آن برنامه‌های پرطرفدار است و هر روز نوجوان‌های زیادی را سرگرم می‌کند. فرصتی پیش آمد تا با سه مجری این برنامه گفت‌وگو کنیم. گفت‌وگوی مرا با سهیل محزون، فرشاد حسن‌پور و حسین اکبری بخوانید.

  • کمی از خودتان بگویید، چند‌ سالتان است و تحصیلاتتان چیست؟

سهیل محزون: متولد سال 63 هستم و دانشجوی تئاتر. چند تجربه هنری هم دارم.

فرشاد حسن‌پور: سال 67 به دنیا آمدم. رشته تحصیلی‌ام در هنرستان و دانشگاه، الکترونیک است. اما تئاتر را از کلاس‌های آزاد شروع کردم.

فرشاد حسن پور ، سهیل محزون و حسین اکبری، مجری های برنامه «عصر به خیر بچه ها» /عکس : شبکه دو سیما

حسین اکبری: من هم متولد سال 67 هستم. از هنرستان بازیگری دیپلم گرفتم و تا به حال در چند کار بازی کرده‌ام.

  • چی شد که مجری شبکه کودک شدید و برای کودک و نوجوان برنامه اجرا می‌کنید؟

محزون: من با محسن افشانی (مجری و بازیگر) تئاتر کار می‌کردم و اگر پیشنهاد کاری به ما می‌شد، به هم خبر می‌دادیم. او به من خبر داد و من تست دادم و قبول شدم. این اتفاق خیلی خوبی در زندگی‌ام بود و از این بابت خدا را شاکر هستم.

حسن‌پور: من هم تقریباً همین‌طوری از این کار خبر‌دار شدم. اول برای نمایش‌های تک نفره انتخاب شدم. بعد از دو ماه، تهیه کننده گفت که می‌توانم به عنوان مجری هم فعالیت کنم.

من هم سعی کردم کارم را قوی‌تر کنم؛ چون به نظرم، مجری باید سبک جدیدی داشته باشد و تقلید نکند.

اکبری: من قرار نبود تست بدهم. با دوستم آمده بودم که او تست بدهد.

تهیه کننده به من گفت حالا بیا تو هم تست بده. من هم تست دادم و قبول شدم.

  • به نظر شما مجری‌گری کار سختی است؟

محزون: آن‌قدر تجربه ندارم که بتوانم از میزان سختی کار بگویم، فقط می‌توانم بگویم مجری اول باید به بیان خودش برسد، بعد هم باید بتواند متن را طوری اجرا کند که بیننده باور کند؛ چون بیننده خیلی باهوش است و وقتی شما حرف می‌زنید، می‌فهمد از روی متن می‌خوانید یا از حفظ می‌گویید.

حسن‌پور: به نظر من، مجری‌گری کار سختی است. باید در زمینه‌های مختلف معلومات عمومی داشته باشی، هنگام کار تمرکز داشته باشی، بیان و بدنت خوب باشد و خلاقیت داشته باشی.

اکبری: مجری‌گری کاری است بین سینما و تئاتر، اصلاً کار راحتی نیست. اگر در اجرا، حاشیه بروی، موفق نمی‌شوی؛ چون کار بازی دارد؛ مثل تئاتر و تصویربرداری دارد مثل سینما.

فاطمه موذنی، خبرنگار افتخاری از شهرقدس

داستان عموزاده‌ها

- چی؟ بچه‌های نویسنده؟ شاعر؟

- آره به خدا! باورت نمی‌شه؟ حالا می‌آرم ببینی! می‌دونی یعنی چی؟ یعنی اگه یکی از این بچه‌ها، در آینده نویسنده یا شاعر بزرگی بشه، می‌تونه بگه اولین کتابم وقتی کلاس نوجوون بودم چاپ شد!

«دفترهای ادبی» عنوان مجموعه‌ای است که مرکز آفرینش‌های ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از گزیده آثار ادبی اعضای کانون در سراسر کشور منتشر می‌کند.

شاید تنها ایرادی که می‌توان به این مجموعه گرفت نبود تصویرگری برای آثار است.

کارهای بچه‌ها در این کتاب‌ها ویرایش نشده‌اند. یعنی مخاطب چیزی را می‌خواند که یک راست از قلم نوجوان و کودک بر کاغذ جاری شده، بدون اینکه از فیلتر ویرایش‌های فنی گذشته باشد یا عقیده‌ای در آنها لحاظ شده باشد. متن خالص آثار!

در کارگاه‌های ادبی کانون، وقتی برای نوشتن به بچه‌ها موضوعی می‌دهند، بسیاری از بچه‌ها- به ویژه گروه‌های سنی پایین‌تر- چیزی می‌نویسند که با آن دوستانشان را بخندانند و توجه‌شان را جلب کنند.

آنها ناخودآگاه طنز می‌نویسند! طنزی که قصد توهین ندارد و وابسته به جایی، کسی، چیزی نیست. طنزی ساخته خلاقیت و برگرفته از شوخی‌ها و شیطنت‌های خود آنها. «دختر عمو، پسرعمو» برگزیده‌ای از این طنز‌هاست. طنزهایی که گاهی داستانند، گاهی خاطره و... اما نقطه مشترک آنها خلاقیت است.

توجه به روابط میان آدم‌ها و رفتارها و طرز زندگی در تک‌تک نوشته‌ها دیده می‌شود. در آثار گرو‌های سنی «ب» و «ج» این روابط و رفتارها بیشتر از انسان‌ها گرفته شده و روی موجودات دیگر پیاده شده است.

در داستان «بدترین حیوان دنیا» (یاسمن سلیمی، آذربایجان غربی، گروه سنی ج) این تکنیک به بهترین نحو پدیدار شده است. یک ماجرایی که در جنگل! اتفاق افتاده است.

اما داستانی که مخاطب احساس می‌کند که از جنس دیگر نوشته‌ها نیست، داستانی است با نام «پشت به قبله» (زهرا حمیدی، تهران، گروه سنی هـ). شاید در ابتدا به نظر برسد که این داستان اصلاً طنز نیست؛ ولی این‌طور نیست. طنز تلخی در لایه‌های درونی داستان وجود دارد. به ویژه که در انتها، به «مرگ» ختم می‌شود.جدا از نوآوری در مضمون، نوآوری‌هایی که در فرم ‌روایی وجود دارد. مانند داستان «ادعا در عین ترس» (سید شهاب عظیمی، قم، گروه سنی هـ) که نویسنده به شیوه سریال‌های تلویزیونی، وقتی متن به نقطه‌های حساس می‌رسد، پیام بازرگانی می‌نویسد!

امیر معینی، خبرنگار افتخاری از تهران

آرزو یعنی چه؟

 آن‌قدر آرام جواب سؤال‌هایم را می‌داد که مجبور می‌شدم یک سؤال را چند بار تکرار کنم. بعد از هر سؤال مجبور بودم گوشم را نزدیک سرش ببرم تا بشنوم چه می‌گوید. اول ازش یک فال خریدم تا بتوانم سر صحبت را باز کنم. اسمش خان محمد بود و هشت ساله. صحبت‌های ما را بخوانید.

- مدرسه می‌روی؟

- نه.

- از ساعت چند کار می‌کنی؟

- از 10 صبح تا 5 بعداز ظهر.

- روزی چند تا فال می‌فروشی؟

- شاید 50، 60 تا.

عکس: محسن رضایی ، تهران

- پول‌هایت را چه کار می‌کنی؟

- می‌برم خانه.

- تابستان‌ها هم کار می‌کنی؟

- نه. تابستان‌ها می‌روم کلاس.

- چه کلاسی؟

- مدرسه.

- یعنی تابستان می‌روی مدرسه؟

- بله.

- یک آرزو بکن.

- آرزو یعنی چی؟

- یعنی دوست داری به چی برسی؟

- هیچی. نمی‌دانم!

وقتی از خان‌محمد دور می‌شدم، از خودم می‌پرسیدم: چرا بچه‌ای به این سن باید کار کند؟

چرا باید از امکانات تفریحی و تحصیلی محروم باشد و چرا نباید بداند آرزو یعنی چه؟

یاسمن مجیدی، خبرنگار افتخاری از تهران