تجربة تازه
زیر لب زمزمه میکنم نامت را
و دنیایم روشن میشود
از تکرار نام تو
من به زمین و آسمان
خواهم آموخت
دوستداشتن را
و واژه جدایی را
از دفتر شعرم پاک خواهم کرد
پردههای تیره را کنار خواهم زد
از پنجرههای انتظار
و تجربه خواهم کرد اینبار
بهار را!
شیوا علیدوستی، خبرنگار افتخاری از کرج
عکس : مرضیه ضربتی ، خبرنگار افتخاری ، تهران
بهانه شاعرانه
شاعرانه نیست
انعکاس ماه
خاطرات شب
سایۀ سیاه
شاعرانه نیست
آبی غلیظ
پردۀ اتاق
حرف تندوتیز
شاعرانه نیست
قاب عکس تو
مرد مهربان
داس ماه نو
شاعرانه نیست
بیتو چشم من
موج میزند
اشک و خشم من
بیتو این جهان
شاعرانه نیست
باورم بکن
این بهانه نیست
مهجبین شیراوندی، خبرنگار افتخاری از اسلامشهر
شعر فراموشکار
درست موقع سختترین سؤالها
و یا وقت تصمیمگیری
یا وسط جبر و احتمال
-که احتمال نمیدهم بیایی-
میآیی
حق به جانب و مغرور
با احترام و تشریفات
ردیف میشوی
و مقابل چشم من رجز میخوانی
اینهمه فخر میفروشی
که چه؟
نگاه کن!
هیچکس نیست
این خودت هستی
شعر سادۀ من!
سحر رباطی از اراک
تصویرگری : مهرناز مشرفی، قائمشهر
فصل میوه
پاییزیترین باران را
در چشمان تو دیدم
و بهاریترین گلخند را
در لبخند تو
زمستان تنهایی
بهسر رسیده
تابستان نگاهت
چهوقت میوه میدهد؟
مهلا شریف، خبرنگار جوان از تهران
تن زرد
چشمهایم بیمیل
و نگاهم خسته
و تنفس سخت است
و صدایم پردرد
نوبهار آمده باز
به تن من اما
نیست برگ سبزی!
مصطفی تاجیک، خبرنگار افتخاری از ورامین
شاید
درهای رویایت را ببند
شاید کسی بیاید
و تکهای از آن بردارد
شاید کسی بیاید
خودش را ببیند
و حتی
در را هم
پشت سرش نبندد
فرشته پیرعلی، خبرنگار افتخاری از تهران
تصویرگری: فاطمه یوسفیان ، خبرنگار جوان ، تهران
شب
سگها به وجد آمدهاند
صدای جیرجیرکها
گم شده است
نیلوفری آرام میلرزد
و خواب قورباغهها را
بههم میزند
حدیث اسدی از تهران
در آینه
روز از شب متولد شده است
و در این روز منم
پیچکی خشک به فرداهایم
ظهر هر روز زنی میخندد
در آینه تلخ
و نگاهی نگران بر تقویم
و صدای پریانی از دور
امشب آبستن صبحی است
که در آن صبح، زنی
بار خودش را بسته است
و در آینه نمیخندد دیگر،
خسته است...
رضوانه سوری، خبرنگار جوان از کرج