تاریخ انتشار: ۱۱ تیر ۱۳۸۸ - ۰۷:۲۱

دوچرخه: نوشته‌های کوتاه نوجوانان

رنگین کمان

وقتی لبخند زد، تازه توانستم از پشت گونه‌های پنبه‌ای‌اش، دندان‌هایش را ببینم؛ دندان‌هایش هفت رنگ بود، آسمان.

راضیه چنگیز نایین، از شاهین شهر

واژه‌های تکراری

به کاغذ روبه‌رویم هیچ واژه‌ای برای شعر گفتن نیست. تمام واژه‌ها تکراری است. باد سردی می‌وزد و کاغذم را به زمین می‌اندازد. من می‌مانم و خط‌های کاغذی که هیچ‌گاه به هم نمی‌رسند.

مهتاب قبادی، از کرج

اُنس

تازگی‌ها آن‌قدر با تنهایی اُنس گرفته‌ام که گاهی از این که تنهایم بگذارد می‌ترسم. شب‌ها برای این که سرما نخورد، رویش پتو می‌کشم.

خیلی هوایش را دارم. آخر آن بیچاره جز من کسی را ندارد.

نیلوفر نیک‌بنیاد، از تهران

ماهی

دل من مثل ماهی است؛ گاهی وول می‌خورد در آب، گاهی خودش را به دیوار تنگ می‌کوبد و گاهی هم آرام آرام است. و هر بار که گریه می‌کند، هیچ‌کس متوجه نمی‌شود!

مهدیار دلکش، از قم

یاد دریا 

آفتاب در حال غروب بود. چه رنگ دلربایی داشت. همه جا آرام بود. موج‌ها صخره‌ها را در بغل می‌فشردند. وقتی پاهایم را آب دریا لمس می کرد، لذت می‌بردم. هوای خنک همراه با موج‌ها در هم می‌آمیخت. دلم نمی‌خواست از جلبک‌های سبز دریا خداحافظی کنم.

مهکامه ملاح زاده، از تهران