آخرین جایزه ناصری مربوط به کتاب «سورنا و جلیقة آتش» است که جایزه نهمین دوره کتاب فصل را به خانهاش برد.
- آقای ناصری فکر میکنید در جشنواره کتاب فصل، چرا «سورنا و جلیقه آتش» برگزیده شد؟
شاید انتخاب «سورنا و جلیقة آتش» از طرف داوران به خاطر نگاه و تجربه نویی است که در این اثر نهفته است. البته فکر میکنم که خواننده نوجوان ایرانی هم به راحتی با آن ارتباط برقرار و لحظه به لحظة آن را حس کند. دلیل دیگرش شاید این باشد که این رمان اثری فانتزی– تخیلی بر پایه اساطیر و افسانههای ایران عزیز است البته با زبان امروزی.
- سوژه این داستان از کجا آمده و چگونه به فکر افتادید آن را بنویسید؟
حدود ده سالی بود که افسانهها، باورها، شعرها و آداب و رسوم روستاهای منطقة زادگاهم را گردآوری میکردم که حاصل کار حدود دویست افسانه و صدها شعر و بازی و ضرب المثل و... شد. در این میان آثار زیبایی نهفته بود که نظیر آن در افسانههای خارجی و آثاری که دیگران گردآوری کرده بودند دیده نمیشد. یکی از این افسانهها «فاطمه شهرخوار» نام داشت که کوتاه اما شگفتانگیز بود. در این افسانه نوزادی شروع به خوردن موجودات و اشیای قصر پادشاه میکند و همه چیز را نابود میسازد. فکر کردم میتوان با طرح و ساختاری نو داستانی امروزی خلق کرد. پس شروع به نوشتن کردم و نتیجه همین شد که میبینید. یک داستان فانتزی امروزی که آمیخته است با اساطیر و افسانههای ایرانی با نگاهی تازه و جذاب.
عکس: عباس منجمی گیلانی
- این داستان در چه ژانری(گونهای) است؟ آیا نویسندگان ایرانی دیگری در این ژانر نوشتهاند؟
این کتاب اثری است فانتزی و تخیلی که مبتنی است بر اساطیر و افسانههای ایرانی. نویسندگانی مثل آقای محمدرضا یوسفی و آرمان آرین هم در این ژانر کار کردهاند. اما فکر میکنم این اثر در ادبیات کودک و نوجوان ما تجربة تازهای باشد بهخصوص که جلد بعدی آن با رویکردی تازه در حال نگارش است.
- خب مبارک است. به نظر شما نوجوانهای امروزی ایرانی به چه کتابهایی نیاز دارند و نویسندگان ما چگونه می توانند به این نیازها پاسخ دهند؟
فکر میکنم نوجوانهای امروز ما به تجربههای تازه نیاز دارند. نوشتن درباره موضوعهای تکراری و روزمره دیگر آنها را راضی نمیکند. این نسل به اندازه کافی وسایل سرگرم کننده در اختیار دارند. اما خلأ فکری عجیبی جامعه را فراگرفته است. به نظر من این به خاطر خشکیده شدن سرچشمه سرشار تخیل است. شاید احساس همین نیاز باشد که نوجوانان امروزی به دنیاهای فانتزی بیشتر تمایل دارند؛ دنیایی که اگر خوب توصیف و تحلیل شود بسیاری از کمبودهای بشر امروزی را برآورده خواهد کرد.
- یک سؤال شخصی:نوجوانی شما چه رنگی بود؟
باید اعتراف کنم که بعد از73 سال زندگی، هنوز احساس میکنم نوجوان هستم و خیلی وقتها که قدم میزنم خودم را در کوه و جنگل میبینم. جاهایی که تابستانش بعد از تعطیلی مدرسه با طلوع خورشید بیدار میشدم و تا شب در این باغ و آن باغ زردآلو کار میکردم. روزگاری که میان کوهها قدم میزدم و با دوستان کودکی و نوجوانیام از این ده به آن ده می رفتیم و ... تجربههایی که هر کدام رنگی دارد و خاطرهای. زندگی در کوه و دشت و پشت دار قالی سبب شد که همة رنگهای زندگی را با تمام وجود حس کنم و چون منشوری در برابر تخیلم قرار بگیرم وهر چند بار بنشینم و رنگها را نگاه
و تجزیه کنم. رنگهایی که گاه به زردی و سرخی میوهها بودند و گاه به تیرگی سیاهی شبهای بی ماه و...
- نوجوان این روزها چه رنگی است؟
حساس میشود که نوجوانهای امروزی به خاطر فراهم بودن امکاناتی مثل تلویزیون و بازیهای رایانهای و... دیگر نیازی به تجربه نو از دل طبیعت حس نمیکنند. آنها دیگر نمیتوانند دایرههای متفاوت زندگی را تجربه کنند. این به دلیل محدودیتهای زندگی امروزی است که سبب می شود رنگ زندگی آن چندان عمیق نباشد و یک یا دو رنگ بیشتر نداشته باشد که با توجه به محیطست. %8گی و تجربهها فرق میکند. در مجموع میتوان گفت که رنگ نوجوان امروز خاکستری است نه طیفی از رنگهای متفاوت. اگر نوجوان امروز میخواهد که حاصل همه رنگها شود باید مثل قطره بارانی که از ابر تیره رها میشود خود را در تجربههای تازه غرق کند که البته چون خودش نمیتواند وظیفه نویسندگان است که با آثار خود این خلأ را پر کنند.
- نوشتن را از کی شروع کرده اید؟
من نوشتن را از دوران ابتدایی تجربه کردم. به دلیل برخی از مسائل دو، سه سالی دیر به مدرسه رفتم و با آغاز انقلاب پا به مدرسه گذاشتم. محیطی نو برای تجربه تازه بود. من در این سالها گاه برای کلاسهای بالاتر انشا می نوشتم و گاه در تابستان برای سرگرمی اهالی، با بچههای ده نمایشنامه می نوشتم و با دوستانم در مدرسه یا مسجد روستا اجرا
می کردیم که این خود داستان مفصلی دارد.
- برای خوب نوشتن چه شگردهایی به کار میبرید؟
دنیای امروز با همة سرگرمیهایش بسیار پیچیده شده است. دیگر نمیتوان یک اثر خطی و راحت نوشت. باید داستانی با لایههای پیچیده و سرشار از تجربههای متفاوت نوشت. دنیای امروزی تجربههای فردی است که نویسنده باید واقعاً دنیایی را تجربه کند که البته این ممکن است با تخیل باشد، بعد آن را برای مخاطب خود بیان کند. شگرد من در یک اثر تازگی و زنده بودن یک نوشته است. نوشتهای که جان و روح داشته باشد و مخاطب خود را سیراب کند.
مسلم ناصری کیست؟
مسلم ناصری در سال 1351 در شهرستان کاشمر (خراسان رضوی) به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در روستای زادگاهش «بنده قرا» گذرانید و دوره راهنمایی را در مدرسه شبانهروزی شهرستان کاشمر تمام کرد. بعد راهی قم شد و در سال 1368 دروس حوزه را تا مقطع خارج فقه و اصول ادامه داد و از محضر استادها و مراجعی همچون مکارم شیرازی و سبحانی استفاده کرد. ناصری کارشناسی تاریخ خود را در دانشگاه باقر العلوم ع تمام کرد و کارشناسی ارشد را در رشته تاریخ اسلام در دانشگاه شهید بهشتی تهران به پایان برد.
در سال 1372 داستان نویسی را آغاز کرد. اولین داستان مذهبیاش به نام «غنچه های پاییزی» برگزیده کنگره شعر و قصه طلاب شد، سپس در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسید. از سال 1375 به عنوان دبیر داستان مجله «پوپک» همکاریاش را با این مجله آغاز کرد. اکنون بیش از دو سال است که سردبیر مجله «ملیکا» ست؛ مجلهای که ویژه امام زمانعج برای کودکان است.
درباره سورنا وجلیقه آتش
این رمان داستان شاهزادهای به نام «سورنا» ست که مادرش را از دست داده است. همسر جدید شاه صاحب دختری زیبا به نام «رخشاد» میشود. وزیر بداندیش، هیولایی را وا میدارد تا وارد جسم رخشاد شود. سورنا میفهمد که شبها رخشاد تغییر شکل میدهد و اسبهای پادشاه را میبلعد، او این موضوع را با پدرش در میان میگذارد. اما پادشاه که گمان میکند سورنا به خواهرش حسادت میورزد، پسرش را از کاخ بیرون میکند و...
کتاب «سورنا و جلیقة آتش» را نشر افق با قیمت 4500 تومان منتشر کرده است.