- چون میترسید اشکهایش تمام بشود، کم گریه میکرد.
- چون کامپیوترش ویروس داشت، به آن دست نمیزد.
- چون در تب و تاب درس خواندن بود، مدام خودش را پاشویه میکرد.
- چون آدم میانهرویی بود، هیچوقت از کناره خیابان راه نمیرفت!
- چون آدمی ثابت قدم بود، نمیتوانست بدود.
- فلفل نمیخورد، مبادا زبانش تند و تیز شود.
- ته خیار را که خورد، اوقاتش تلخ شد!
- چون شغلش ساختمانسازی بود، با همه جور آدمی میساخت.
- چون زیاد ترشی میخورد، آدم ترشرویی بود.
- برای این که روسفید باشد، صورتش را با سفیداب میشست.
- وقتی خواستم لباسم را بشویم، توی کَفَش ماندم.
- کاسه صبرم که لبریز شد، صبرهایم ریخت.
- پرنده جسور به مترسک هم پیشنهاد دوستی میدهد.