تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۳۸۸ - ۱۰:۴۱

دوچرخه: هر آدمی در این دنیا حتماً امتحان دادن را تجربه کرده است؛ اگر سواد داشته باشد و مدرسه رفته باشد

یاد آوری روزهای امتحان حس‌های مشترکی را در ما زنده می‌کند.بعضی امتحان‌ها به مرور فراموش می‌شوند، مثل امتحان‌های ثلث اول، دوم وسوم. بعضی‌ها می‌مانند، مثل امتحان‌های کلاسی و...اماحالا ثلث‌ها تمام شده و امتحان‌ها به میان ترم و پایان ترم رفته است و بسیاری از دانش آموزان هم ماهانه امتحان می‌دهند.

هر چه که باشد،بیشتر آدم‌ها از امتحان دل خوشی ندارند.هم آن‌ها که خیلی زیاد و بی تمرکز درس می‌خوانند و هم آن‌ها که دقیقه نودی‌اند.

عکس‌ها: محمود اعتمادی

اما مگرامتحان ،چیزی جز سنجیدن دانش ماست؟

اگر حواست جمع باشد، برنامه ریزی  درست می‌تواند سختی و دلشوره امتحان را کم کند.باور کن من هم دقیقه نودی بودم...

نفیسه مجیدی‌زاده

این فصل لرزه‌خیز

ظاهر ماجرا سخت نیست. این تلخی تکرار خاطره‌های آن دوران است که کل ماجرا را سخت می‌کند. من باید چشم‌هایم را ببندم و به یاد شب‌های امتحان دوران تحصیلم بیفتم. خروار درس‌های نخوانده، یکی، دو درس که از آنها بیزار بودم و مقدارزیادی جزوه تمیز و دست‌نخورده!

نه، انگار خیلی هم از آن روزها دور نشده‌ام، چون دوباره خدا را شکر می‌کنم که دیگر از امتحان خبری نیست. اما شما دوباره به موعد امتحانات مبارکتان نزدیک می‌شوید و من سعی می‌کنم سؤالی بپرسم که به شما کمک کند. دکتر سعید بهزادی و دکتر نادر بلوچ‌نژاد به سؤالات ما پاسخ داده‌اند...

***
حالا دوباره پشت میزم. برنامه امتحانی را چسبانده‌ام به دیوار روبه‌رو و لحظه‌شماری می‌کنم که یکی یکی روی روزها و درس‌ها خط بکشم و این روزها بگذرند.

از آقای دکتر نادر بلوچ‌نژاد می پرسم:

« آقای دکتر، من مانده‌ام با یک خروار درس نخوانده، چند روز دیگر هم امتحان دارم، چه کنم؟»

و آقای دکتر با معرفی چهار مرحله ساده و کاملا عملی این‌طور پاسخ می‌دهد:

«اول، مطالعه روزنامه‌ای: با یک نگاه کلی و سطحی و با بررسی اجمالی، مطالب هر بخش یا هر فصل را به ذهن بسپارید تا در فضای کلی مباحث هر بخش قرار بگیرید. بعد در هر قسمت، اول پاراگراف‌های کلیدی و بعد جمله ها و کلمه های کلیدی را انتخاب کنید و با استفاده از مدادرنگی، خودکار یا ماژیک رنگی آنها را روی یک کاغذ سفید بنویسید و برگه نوشته‌های رنگی را ضمیمه هر بخش کنید.»

حالا کار ما تنبل‌ها با مرحله اول تمام شده. برای مطالعه دیگر نیازی به کل کتاب نداریم. باید از این به بعد از روی یادداشت‌های رنگی خودمان مطالعه کنیم.

آقای دکتر متذکر می‌شود که در ابتدای راه مطالعه، با این روش احتمالاً احساس سردرگمی خواهید کرد اما نگران نباشید، بعد از چند بار تمرین، عادت می‌کنید.

او ادامه می دهد:« مرحله دوم، مطالعه عمیق: اینجاست که یادداشت‌های رنگی، به شما کمک می‌کنند، به شرط آنکه در ذهنتان خوب جا گرفته باشند. در این مرحله اگر خوب و با دقت کتاب را بخوانید و از نوشته‌های رنگی استفاده کنید، در امتحان‌های بعدی نیازی به مطالعه عمیق و طولانی این بخش‌ها نخواهید داشت.»

مرحله سوم: حالا وقت مرور مطلب‌هایی است که در مغز محترم ما جا گرفته‌اند. برای مرور از همان برگه‌های رنگی استفاده می‌کنید و در مرحله چهارم که شدیداً آن را توصیه می‌کنیم، شما شخص شخیص خودتان را به جای طراح سؤال می گذارید و سؤال طرح می‌کنید. اینجا باید با خودمان صادق باشیم. به خودمان سخت بگیریم تا بفهمیم چه‌قدر عمیق خوانده‌ایم و یاد گرفته‌ایم. این چهار مرحله، کوتاه‌ترین مسیر برای جبران عقب‌ماندگی ما هستند.

از شما چه پنهان برگشتن به آن روزگار بدجوری به دهانم مزه کرده. حالا که جای شما هستم یاد درس‌هایی می‌افتم که هیچ وقت دوستشان نداشتم، پس کمتر از همه درس‌ها به آنها توجه کردم، راستی باید با این درس‌های دوست‌نداشتنی یا کمتر دوست‌داشتنی چه کرد؟

دکتر سعید بهزادی، انگار همراه‌ترین شنونده و پاسخ‌دهنده به این سؤال است (یا لااقل حس من این است): «با خودتون دعوا نکنین! خودتون رو بپذیرین!» (این جمله‌ها یعنی همراهی).

دکتر بهزادی معتقد است:« اول باید بپذیریم که حتماً چیزهایی هست که آدم‌های دنیا از آنها بیزار یا متنفر هستند. ما هم آدمیم. هیچ عجیب نیست درسی، کاری یا چیزی را دوست نداشته باشیم.»

اما چه بکنیم؟

«با کتابتان حرف بزنید. به کتاب بگویید من از تو، از این درس بیزارم، حالم از دیدن و خوندن تو به هم می‌خوره، وقتی هستی اضطراب دارم، اما می‌دونم که برای گذشتن از این مرحله مجبورم با تو کنار بیام. فکر می‌کنم وقتی کارم با تو تموم شد بتونم آتیشت بزنم، اما قول می‌دم که از تو قوی‌ترم. من قول می‌دم که بتونم نمره خوبی بگیرم.»

صادق باشیم... من پشیمان شدم از اینکه نمی‌دانستم می‌شود با این دوست‌نداشتنی‌ها کنار آمد. کاش با آنها کمی حرف زده بودم، شاید خاطره بهتری از هم می‌داشتیم.

دکتر بهزادی هم قبول دارد که مثلاً هندسه برای عده‌ای درس دلچسبی نیست اما باید برای رسیدن به جایگاه بهتر، سختی‌ها و دوست‌نداشتنی‌هایی را تحمل کنیم و از پس سختی‌ها بربیاییم.

خب، مسئله بعدی اضطراب است. هرچند تا امروز در هیچ مرحله‌ای اضطراب را تجربه نکرده‌ام اما قرار است خودم را به جای شما فرض کنم.

«آقای دکتر بهزادی، بعضی وقت‌ها قبل از شروع امتحان اضطراب داریم، بعضی‌هامان وقت جواب دادن به سؤالات این‌قدر هول می‌شویم که جواب‌ها یادمان می‌رود. با اضطراب و نگرانی‌مان چه‌طور برخورد کنیم؟»

«دلشوره واکنش طبیعی روح و جسم نسبت به موقعیتی است که برایمان مبهم است. اگر حس دلشوره و نگرانی در وجودمان نبود اصلاً به سمت انجام کاری حرکت نمی‌کردیم و پیشرفتی هم نداشتیم. اما دلشوره زیاد خوب نیست. سعی کنید نشانه‌های اضطراب را بشناسید. بعضی کف دستشان عرق می‌کند، بعضی تپش قلب می‌گیرند و ... با والدین یا دوستان درباره این حس‌ها صحبت کنید.»

دکتر بلوچ‌نژاد در مرحله بعدی 10 نفس عمیق را پیشنهاد می‌دهد: «10 تا. فقط 10 تا. نه 9 تا نه 11 تا. فقط 10 بار تنفس عمیق شکمی. یعنی دم از بینی و بازدم از دهان. هوای شش‌ها باید به وسیله شکم خارج شود. یعنی به جای قفسه سینه، این شکم شماست که وقت نفس کشیدن بالا و پایین می‌رود. از خودتان بپرسید من چرا اضطراب دارم؟ چرا نگرانم؟ خوب درس نخواندم؟»

به نظرتان بهتر نیست یک بار به این سؤال‌ها خوب فکر کنیم، پاسخ این سؤال‌ها را پیدا کنیم و مشکل اضطرابمان را برای همیشه حل کنیم؟ دست کم دیگر اضطراب و نگرانی را تحمل نمی‌کنیم.

اما گروه دیگری هم هستند که برعکس گروه قبلی، من خوب درکشان می‌کنم و حرفشان این است: «تا سؤالا رو می‌بینم همه جواب‌ها با هم میان تو مغزم، جواب همه سؤال‌ها با هم میان تو مغزم... درس خوب خوندم‌ها... ولی نمی‌دونم چرا این‌جوری می‌شه.»

دکتر بلوچ‌نژاد پاسخ می دهد:« معمولاً دانش‌آموزانی که خیلی درس می‌خوانند یا خیلی هیجان و حساسیت دارند دچار چنین مشکلاتی می‌شوند. راه حل ساده است. یک برگه سفید آ- چهار همراه داشته باشید. روی سؤالات را بپوشانید و فقط به سؤالی که می‌بینید پاسخ دهید. یادتان باشد قبل از گذاشتن برگه سفید روی ورقه امتحانی نباید اصلاً سؤال‌ها را ببینید.»

خب... رفقا... این راه‌حل‌ها ساده است. من دیر فهمیدم، گاهی روزهای امتحان دادنم خیلی سخت گذشتند. از همین لحظه شروع کنید خوب است. بسم‌الله ... موفق باشید.

سپیده قادری

مگر تو امتحان نداری؟

هر چه قدر هم که بخواهی ازش فرار کنی، بالاخره یک روز باید تسلیمش بشوی. مثل همان آش کشک خاله است.

هر چه‌قدر هم که بروی با معلم، مدیر و معاون مدرسه چانه بزنی که امتحان را عقب بیندازی، سه­‌شنبه این طور است و چهارشنبه آن طور، بالاخره یک روز باید امتحان را بدهی. خصوصاً حالا که بازار امتحان ماهانه و میان­‌ترم داغ است.

***
منظور از امتحان میان­ ترم و یا ماهانه، آزمونی است که در وسط ترم برگزار می‌شود. در بعضی نظام‌­های آموزشی این امتحان، بخشی از نمره پایان ترم را تشکیل می‌­دهد. به طور کلی آزمون­‌ها می­‌توانند به صورت تشریحی، تستی و یا جزوه باز برگزار شوند. در بعضی نظام‌های آموزشی نوعی آزمون وجود دارد که در آن، امکان جواب دادن به سؤال‌ها تا چند روز بعد از ارائه آنها وجود دارد. خب البته سطح سؤال ها هم آن قدر بالا هست که نتوان به راحتی آنها را جواب داد.

یکی از وب­‌سایت­‌های آموزشی برای موفقیت بیشتر در انواع امتحان ها، راهنمایی­­‌هایی کرده است. برای مثال برای آزمون­‌های تشریحی پیشنهاد داده است: «این آزمون­‌ها باید با جمله‌‌های مناسب نوشته شوند. بهترین کار برای حل این آزمون­‌ها این است که اول سؤال‌های راحت­‌تر را پیدا کرد. جواب دادن به بعضی سؤال‌ها باعث یادآوری جواب­‌های دیگر می‌‌شود. در این نوع امتحانات، مطمئن شوید که منظور سؤال را به درستی فهمیده‌اید.» این سایت برای امتحان‌های چند گزینه­‌ای هم توصیه کرده است: «در این امتحان‌ها سؤال‌ها، جواب­‌ها و دستورالعمل‌ها را با دقت بخوانید. اگر جواب را نمی‌­دانید، گاهی بررسی همه گزینه ها به حل آن کمک می‌کند. (اشتباه نکنید. منظور این سایت، ده بیست سی چهل کردن خودمان نیست!)

***
ایام امتحان‌،روز‌های خاصی هستند. روزهای پرتنش و نگرانی. آدم هرچه‌قدر هم که درس می­‌خواند باز هم نگران امتحان است. وب­‌سایت یکی از کالج‌های انگلیسی، اختلال خواب و غذا، پایین آمدن آستانه تحمل ، بهانه­‌گیری و خستگی دائم را از علائم استرس قبل از امتحان نامیده و اعلام کرده است که 80 درصد دانش‌­آموزان کالج، هنگام امتحان‌دادن نگران هستند. این وب‌سایت برای آن که دانش‌­آموزان بتوانند امتحان‌شان را بهتر بدهند پیشنهاد داده است که:

- فهرستی از مباحثی که باید بخوانید مشخص کنید. (یعنی این که اول نرو فصل اول بعد فصل آخر و نهایتاً فصل وسط کتاب!)

- برای درس خواندن یک برنامه درست کنید که بدانید هر روز چه قدر باید درس بخوانید.

- با دوستانتان درس بخوانید.

***
گاهی نمره، ملاک خوبی برای نشان دادن میزان سواد افراد نیست. بعضی وقت‌­ها با وجود آشنایی کامل با موضوع امتحان، نمی­‌توان نمره خوبی گرفت. یک وب­‌سایت آموزشی، پیشنهادهایی به دانش­ آموزان داده است. برخی از این پیشنهادها را با هم می‌خوانیم:

- امتحان را از آنچه هست، جدی‌تر بگیرید. عیبی ندارد اگر سؤال‌ها به نظرتان راحت برسد.

- چند وسیله نوشتن به سر جلسه امتحان ببرید.

- از وقت جلسه، درست استفاده کنید.

- عجله نکنید. اگر اکثر دانش­ آموزان برگه‌هایشان را تحویل داده باشند، لزومی ندارد عجله کنید. (بیرون جلسه امتحان خبری نیست!)

- درست و کامل به سؤال ها جواب بدهید تا معلم متوجه شود شما موضوع را خوب فهمیده ­اید.

- بر استرس خود غلبه کنید.

البته کاربران در این بخش هم نظرات خود را مطرح کرده ­اند. مثلا« جِس» گفته است که به نظر او یک نگاه کلی به تمام سؤال‌ها و بعد جواب دادن به آنها مفید است.« ناروین» هم هشدار داده است که برگه امتحان را از مطالب بی ­ربط پر نکنید.( به زبان خودمان کیلویی به سؤال‌ها جواب نده!)

***
اما از همه این حرف­‌ها که بگذریم، امتحان میان ترم دو تا ویژگی خوب دارد: یکی آن است که در وسط ترم یک بار درس­ ها را مرور می­ کنید و برای آخر ترم، درس ­ها روی هم انباشته نمی ­شود و مهم ­تر آن که اگر (خدای نکرده!) نتوانستید نمره خوبی بیاورید برای جبران کمبود نمره این امتحان، باز هم فرصت هست. (ویژگی دوم را برای این ننوشتم که همین‌طور بنشینی و بگویی امتحان میان­ ترم دارم، پایان­ ترم که نیست. بلند شو. مگر تو امتحان نداری؟ برای چه داری دوچرخه می­ خوانی؟!)

سارا حی

نگرانم!

من هیچ وقت از امتحان دادن نمی‌ترسیدم. اصلاً نگرانش نبودم. نه اینکه شاگرد خیلی درس خوانی بوده باشم یا اینکه نمره هایم برایم مهم نبود. نگرانی بابت نمره نداشتم. ولی وقتی برای گزارش آخرم به یک مدرسه رفتم از این همه نوجوان که دچار استرس بودند تعجب کردم. خوب، حالا از هم سن و سال‌های شما پرسیدم استرس چیست؟ چه‌قدر می‌شناسیدش...

همه علائمش را می دانند... سعید 17 ساله اولین نفری است که باهاش صحبت می‌کنم. می گوید:« استرس یک جور نگرانی دائم است! اصلاً ترس است!»

«ترس از چی؟»

«ترس از هرچی که تا به حال اتفاق نیفتاده. مثلاً من شب های امتحان تا صبح خوابم نمی برد. خودم را وادار می کنم تا درس بخوانم ولی باز هم ترسم کم نمی شود.

ناخن‌هایم را می خورم . این حالت تا خود جلسه امتحان ادامه دارد. بعد از امتحان کمی آرام می شوم. ولی اوایل تا وقتی نمره هایم نمی آمد همان جوری باقی می ماندم.»

سامان 16 ساله راحت تر از سعید با استرس برخورد می کند:

«سر کلاس یکی از معلم هایمان در این مورد برایمان توضیح داده است. اینکه استرس یک جور اضطراب است.  مثلاً دیدی وقت‌هایی که امتحان داری و نمی دانی درسی که خواندی کافی است یا نه؟ همه‌اش می‌ترسی از این که آیا ازآن بخشی که نخواندی سؤال می‌آید یا نه ؟»

علی 16 ساله هم مثل سامان فکر می‌کند به اینکه زمان امتحان ها این قضیه وجود دارد.

«اصلا در دو هفته نزدیک به امتحان ها آدم یک جور خاصی می شود. زمان برایش زودتر می گذرد.»

شهاب  17 ساله از همه شدیدتر دچار استرس است.

«دست خودم نیست مثلاً وقتی توی خانه جلوی تلویزیون نشسته ام ناگهان نگران می‌شوم، می ترسم، عصبی می شوم. نمی‌توانم سر جایم بنشینم. با خواهرم دعوا می کنم و ... زمان هایی هم که امتحان دارم خدا رحم کند ... با همه دعوا می کنم.»

سپهر 16 ساله از همه راحت تر است.

«من اصلاً نمی دانم چی هست. نه اینکه معنی اش را ندانم (چون خواهرم مرتب در خانه می گوید من الان استرس دارم!) ولی تا حالا دچارش نشدم. چون نگران هیچ چیزی نیستم.»

حالا شما چه‌کار می کنید؟

سعید سعی می کند درس بخواند.

«زیاد درس می خوانم. چون سال بعد کنکور دارم و نمره های امسال خیلی تأثیر دارد. سعی می کنم نگذارم این ناراحتی جلوی من را بگیردو با درس خواندن فکرم را از چیزهای ناراحت کننده پرت می کنم.»

سامان از حرف های معلمش سر کلاس یاد می کند.

«تا قبل از صحبت های معلم نمی دانستم دلیل نارحتی ام چیست. اینکه چرا شب‌های قبل از امتحان با وجودی که درسم را کامل خوانده بودم این قدر می ترسیدم. ولی بعد فهمیدم استرس دلیل دارد. نا آمادگی، انتظار داشتن الکی، انتظارات پدر و مادر، کل کل با بچه ها و ... و اینکه تقریباً تمام بچه‌های هم سن من و همین طور خیلی از پدر و مادرها دچار این موضوع هستند. خوب فهمیدن همین موضوع کلی به آدم کمک می کند.»

علی اما ترجیح می دهد زمان هایی که دچار استرس می شود با مادرش صحبت کند.

«مادرم به من اطمینان دارد و بارها به من گفته که می داند من برای گرفتن بهترین نمره ها تلاش می کنم. خوب این موضوع خیلی خیال آدم را راحت می کند. زمان هایی هم که دچار اندکی نگرانی و یا ترس از امتحان می شوم مادرم سعی می کند که با صحبت کردن با من این نگرانی را از بین ببرد. که 19 هم نمره بدی نیست و قرار نیست همه 20 بگیرند...»

شهاب ولی جواب چندان درستی به ما نمی دهد!در بین حرف هایش، صحبت از مشاور مدرسه و حرف های مدیر با پدرش می شود ولی مثل اینکه این قضایا نتیجه ای نداشته است. از تغییر می ترسد، می ترسد که مبادا تلاش برای درمان این نگرانی و ناراحتی باعث شود توانایی اش برای کنکور کاهش پیدا کند...

حرف های سپهر از همه جالب تر است.

«دبستان که می رفتم هر روز امتحان داشتیم، از هر درسی. و یک دفتر داشتیم که نتایج امتحان ها را مستقیم به پدر و مادرمان اطلاع می داد. این قضیه باعث شده بود که ترسمان از امتحان بریزد. الان هم همین جور است. اصلاً نه از درس پرسیدن می ترسم نه از امتحان.»

شما چه‌طور...؟

فراز خلج