اما ته مانده آن را جمع نمیکند و نمیشوید. جلوی در خانه ما همیشه کثیف است. حتی باران هم به سختی میتواند چربی خرده برنجها را پاک کند.
زمستانها؛
خانه ما از ظهر تابستان هم گرمتر است. مادر گرما را دوست دارد اما پدر که میآید، پنجرهها را باز میکند تا هوا عوض شود، اما به عوض کردن هوا اکتفا نمیکند. در آنقدر باز میماند که از سرما یخ بزنیم. پدر سرما را دوست دارد. ما هر دو را!
در زمستانها؛
آقا مونس، هفتهای یک بار برای تمیز کردن راهپلهها میآید اما به دو روز نمیکشد که راهپلهها گلی و کثیف میشوند. بعضیها عادت ندارند کفشهایشان را روی موکت جلوی در خشک کنند و بعد وارد شوند. در مدرسه هم، همینطور است. آقا شایسته، همیشه از دست بچهها حرص میخورد و تذکر میدهد، اما کسی حواسش به او نیست.
عکس: امیر مسعود سلطاناحمدی
هوا که سرد میشود؛
اولین نفر خواهرم است، اوست که قبل از بقیه سرما میخورد. بعد همه وحشت میکنند. چون یک به یک، آنفلوانزا، سراغ بقیه هم میآید. هر چهقدر که مراعات میکنیم باز هم میگیریم. او این ویروس را از هم دانشکدهایهایش میگیرد. بعضی از آنها وقتی سرما میخورند، باز هم سرکلاس میآیند، یعنی بلد نیستند مثل ما از دکتر گواهی بگیرند؟ باید از او بپرسم.
باران آمده؛
من از قیافه دستمال کاغذی مچاله شده، بیزارم. مصرف دستمال کاغذی در این فصل بالاست. اما خیلیها، این دستمالهای پر از ویروس را به خیابانها پرتاب میکنند. این کار عجیب نیست؟
سرد است.
دوست مادرم آمده تا لباسهای گرم سالهای گذشته را بگیرد و برای آدمهای نیازمند ببرد. کاش به خیابان گردها هم بدهد. آنها که بیشتر از همه سردشان میشود .
زمستان است.
هر چه در شهر اتفاق میافتاد، مربوط به زندگی همه است. در سرما، آدمها به کمک هم بیشتر نیاز دارند.
آدمها، همه با هم شهر را تمیز نگه میدارند.
همه با هم مواظب شیوع سرماخوردگی هستند.
همه با هم زبالهها را سر موقع بیرون میگذارند تا در باران و برف خیس و بدبو نشود.
همه با هم شهروند خوب روزهای سرد هستند.