خودت میگویی: من با خواهرم که دعوا میکنم زود آشتی میکنیم ولی با برادرم نه.
خودت میگویی: برادرم خیلی مراقب من است واین مراقبت را دوست ندارم!
خودت میگویی: من سعی میکنم با برادرم دوست باشم و او را درک کنم.
خودت میگویی: من همهی دنیا را برای برادرم میخواهم.
خودت میگویی: مراقبم کسی بیجهت با او دعوا نکند و در خانواده حامی او هستم.
خودت میگویی: خوشحالم برادر دارم.
تو خواهری و خواهر تکلیفش معلوم است، دربارهی برادرخیلی حرفها دارد.
هیچ میدانی برادر نوجوانت از تو چه میگوید؟
امیر پاک، 14 ساله است و معتقد است که خواهر بیشتر از مادر به او کمک میکند بهخصوص در درسها.
خواهرانش از او بزرگترند و و رابطهی نزدیکتری با خواهر کوچکتر دارد که دوسال از او بزرگتر است. وقتی مادر به سفر میرود آنها برایش مادری میکنند و مثل یک معلم کنارش هستند. امیر نمیتواند زندگی بدون خواهر را تصور کند.
مرتضی و محمدحسین ناطقی دوقلوهای 16 سالهاند. مرتضی دو دقیقه از برادرش بزرگتر است. آنها یک خواهر هم دارند.
از نگاه مرتضی زندگی بدون خواهر بیمعنی است و نیمی از خانواده با خواهر معنا پیدا میکند. خواهر به خانواده لطافت میدهد و احساسات برادر را درک میکند. مرتضی میگوید: «خواهرم بزرگتر است، اما اگر همسن من هم بود فرقی نمیکرد، همان نیاز را برطرف میکرد. خواهر یک جورهایی شبیه مادر است، البته رابطه با مادر کاملتر است اما شبیه هم هستند.»
محمدحسین هم میگوید: «مشکلاتم را راحت میتوانم با خواهرم در میان بگذارم. اگر به مشکلی برخورد کنم مشکلم را به او میگویم. او عاطفی و احساساتی است و تجربیاتی دارد که به درد من میخورد. او در زمان ناراحتی مرا دلداری میدهد و هروقت کدورتی پیش بیاید رابطهام را با خانواده درست میکند.»