شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۵ - ۰۶:۲۰
۰ نفر

همیشه همین‌طور شروع می‌شود؛ خوش‌خط و خوانا، با خودکاری که تازه اولین سطرهایش را می‌نویسد، دفتری که تمام برگه‌هایش سفید است و کلی ایده.

دوچرخه شماره ۸۵۲

صفحه‌ی اول عالی است، صفحه‌ی بعد و بعد و بعد و بعد می‌رسد به قابل قبول، تقریباً خوب، به نه چندان بد و...

بعد تو می‌مانی و ایده‌های نصفه‌نیمه و حرف‌هایی که می‌مانند برای چند سال یا چند دفتر بعد. شاید اگر از همان اول کامل مي‌نوشتي و بی‌خیال فکرهایت نشده بودی، فکرها خسته نمی‌شدند از توی ذهن خاک‌خوردن و تنه‌زدن به ایده‌های بعدی و خسته‌کردن تو و حسودی به بقيه‌ي فکرها و انجام‌دادن کاری که دفترها هم نصفه بمانند.

همیشه همین‌طور شروع می‌شود؛ بيت اول شعر جذاب، داستان پر از گره و معما با شخصیت‌های دوست‌داشتنی... اما در نهایت خسته می‌شوم و می‌گذارم برای بعد. مثل همین حالا که بعد از ده، یازده خط دیگر یادم رفته فکرم چه بوده و خمیازه اجازه‌ي باز گذاشتن چشم‌هایم را نمی‌دهد. شاید فردا...

 

سيده‌زينب حسيني

خبرنگار جوان از پاكدشت

کد خبر 351460

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha