دیگه خودتون که اوستای کارین و مىدونین که درسهامون چهقدر زیاد شده و باید وقت بیشترى برای درسخوندن بذاریم. فقط خواستم بعد مدتها یه سلام و احوالپرسى ردیف با هم کرده باشیم و این امید رو بدم که توى سال جدید بیشتر همدیگه رو ببینیم.
***
من رو که مىشناسین؛ کلّه شوتپور! یکی از اقتصادیترین موجوداتی که تا حالا خلق شده! خب، حالا لازم نیست ریشخند تحویلم بدین. درسته، یه وقتهایى شوتبازى در مىآرم، اما ته دلم که اقتصادی هستم دیگه!
جریان از این قراره که من فکر کردم کاغذ تولید کنم! چه کاریه هی برم کاغذ سفید بخرم، وقتی میتونم با بازیافت خونگی کاغذهای استفادهشده، خودم توی خونه کاغذ تولید کنم؟! حال کردین شم اقتصادیم رو؟!
چند ساعت بعد
بنده: «اسی جان! اون دیگ حلیم نیست اونجوری هم میزنی ها! داریم کاغذ خمیر میکنیم.»
اسی: «من که مثل حلیم درستکردن هم نمیزنم، دارم مثل آش شلهقلمکار هم میزنم!»
بنده: «خب حالا هر چی! داری کاغذها رو توی آب حل میکنی! یه کم آرومتر.»
کامبیز: «کلّه! ببین اینجوری که این خمیرها رو میچینم درسته؟»
بنده: «ظاهراً که درسته. توی این کتاب نوشته همینجوری پهنش کنین.»
چند ساعت بعدتر
نمیدونم پیش خودم چی فکر میکردم که میشه به همین راحتی و توی حیاط خونه و با دیگ نذری کاغذ تولید کرد! البته میشه تولید کرد، اما نه کاغذ سفید برای مدرسه! میشه برای کاردستی و کارهای هنری توی خونه با خمیر کاغذ، کاغذ تولید کرد. بیخود نیست که از قدیم و ندیم میگن:
«کار هر بز نیست خرمن کوفتن
حالا تو گوش نکن، از ما گوفتن!»