همه شبکه‌های تلویزیونی در سراسر جهان با ریزش مخاطب مواجه شده‌اند. مردم کمتر از گذشته آنها را تماشا می‌کنند و بنابراین خیلی دشوارتر می‌توانند بر افکار عمومی اثر بگذارند و سیاستگذاری‌ها را پیش ببرند.

تژا میرفخرایی

در ایران، این مشکل با مجادله تاریخی بر سر جایگاه تلویزیون جدی‌تر شده است. تژا میرفخرایی، عضو هیات علمی دانشکده علوم ارتباطات و مطالعات رسانه دانشگاه آزاد اسلامی، در گفت‌وگویی که با او درباره چرایی ریزش مخاطبان تلویزیون انجام داده‌ایم، معتقد است مشکلات ساختاری در تلویزیون ایران باعث شده که این رسانه یک گام عقب‌تر از تلویزیون‌هایی باشد که در سراسر جهان کار می‌کنند؛ آنها باید مسائل خاص خود را حل کنند و سپس به موانع جهانی برسند.

  • مدام ادعا می‌شود که تلویزیون در ایران شکست خورده و مخاطبان آن خیلی کاهش پیدا کرده است. آیا تلویزیون که همیشه یک رسانه قدرتمند بوده، می‌تواند به چنین سرنوشتی دچار شود؟

سال‌هاست که من همین را از خودم می‌پرسم. جالب اینجاست که در مباحث غربی هم جواب روشن این سؤال را پیدا نکرده‌ام؛ بنابراین نه با تکیه بر تحقیقات تجربی بلکه از نظر شهودی، این پدیده را ارزیابی مي‌کنم و نظر خودم را مي‌گویم. می‌شود گفت که تلویزیون رسانه خاصی بود که پس از جنگ جهانی دوم ابداع شد و وظایف خاصی هم بر عهده آن گذاشته شد. یکی از این وظایف، ملت‌سازی و ایجاد احساس ملیت در کشورهایی بود که بر اثر خرد‌شدن کشورهای بزرگ، بعد از 2جنگ جهانی در مناطق مختلف جهان، از جمله خاورمیانه و حتی در خود اروپا، به وجود آمده بودند. وظیفه دیگر تلویزیون توسعه و پیشرفت جامعه بود. در اروپا این تلویزیون به شکل تلویزیون عمومی و ملی عمل می‌کرد و البته در آمریکا نیز که تلویزیون‌های تجاری وجود داشت، این وظایف تاحدودی پیگیری می‌شد. از سوی دیگر، این تلویزیون، رسانه خانواده بود و با خانواده عجین شده بود. در هر حال، تلویزیون در دهه 50 ميلادي کار خود را شروع کرد و تا دهه 70 ميلادي به اصلی‌ترین رسانه جهان تبدیل شد اما با جهانی‌شدن، تلویزیون خودش را گم کرد.

  • یعنی اینکه کارکردش تغییر کرد یا تضعیف شد؟

یعنی اینکه با جهانی‌شدن، تلویزیون وظایف خود را گم کرد؛ دیگر نمی‌دانست باید چه کند. تا قبل از آن، تلویزیون می‌دانست رسانه‌ای است که برای خانواده برنامه می‌سازد، ملت‌سازی را برعهده دارد، دارای مسئولیت اجتماعی است (مسئولیت، بیشتر در اروپا و تمایل بیشتر به خواسته‌های مخاطب در آمریکا) و باید مشارکت سیاسی و اجتماعی شهروندان یک کشور را فراهم کند. اما وقتی که جهان به سوی جهانی‌شدن رفت و ساختارهای اقتصادی شروع به تغییر کرد، ملیت در حال از دست‌دادن معنای خود بود و رسانه‌ای که بخواهد ملت‌سازی انجام بدهد هم با یک بحران روبه‌رو شد. از سوی دیگر، رشد سرمایه‌داری، نهاد خانواده را تضعیف کرد؛ شکل خانواده تغییر کرد و خانواده اهمیت و جایگاه خودش را از دست داد؛ بنابراین رسانه خانواده هم ضعیف شد. در کنار این اتفاقات، تلویزیون‌های عمومی با مشکل دیگری هم مواجه شدند.

  • مشکلی که سوای سردرگمی در شرح وظایف‌شان بود؟

مشکل در شرح وظایف قبل‌تر و از دوره تاچر و ریگان در دهه 80 ميلادي و با اوج‌گیری لیبرالیسم فزاینده پیش آمده بود تا اینکه تلویزیون به حدود سال 2000 رسید. در این زمان، تلویزیون‌های عمومی که پول خود را بیشتر از مردم می‌گرفتند و اندکی بودجه دولتی داشتند و آگهی هم پخش نمی‌کردند، با کمبود بودجه مواجه شدند. بنابراین تلویزیون‌های عمومی احساس کردند که باید خود را بازتعریف کنند. همین حالا هم تلویزیون‌های عمومی مثل بی‌بی‌سی و تلویزیون‌های عمومی دیگر کشورهای اروپایی، مشکل تعریف از خود دارند.

  • و احتمالا به وجود آمدن رسانه‌های مجازی به این مشکلات اضافه کرد؟

بله، بحران جدی‌تر آنجایی رخ داد که جهانی‌شدن و رشد جامعه اطلاعاتی باعث به وجود آمدن شبکه‌ها و رسانه‌های اجتماعی شد. به همان اندازه که تلویزیون تضعیف شد، شبکه‌های اجتماعی رشد کرد. شما در تمام دنیا با بحرانی به نام «بحران مخاطب» روبه‌رو هستید که عمدتا هم مربوط به جوانان است. جهانی‌شدن، رسانه‌هایی را با خود آورد که دیگر فرستنده صرف نبودند بلکه فرستنده و گیرنده همزمان بودند؛ رسانه‌هایی بودند فقط برای رد و بدل کردن اطلاعاتی که خود مخاطبان تولید می‌کردند. جوانان به‌شدت به این رسانه‌ها گرایش پیدا کرده‌اند؛ بنابراین بحران مخاطبان جوان به بحران ساختاری تلویزیون و بحران تعریف از خود در حوزه ملت‌سازی و مسئولیت اجتماعی اضافه شده است.

  • منظور از بحران مخاطبان جوان اين است كه اصلا تلویزیون نگاه نمی‌کنند یا شیوه‌های استفاده از تلویزیون تغییر کرده است؟

استفاده از تلویزیون در تمام دنیا بیشتر به شهرهای کوچک، روستاها و افرادی که در نیمه دوم عمر خود هستند متمایل شده است. جوان‌ها خیلی تلویزیون نگاه نمی‌کنند و اگر هم نگاه کنند، بخش‌هایی از برنامه‌های آن را در همین شبکه‌های اجتماعی تماشا می‌کنند؛ یعنی دیگر مثل سابق ساعت‌ها جلوی تلویزیون نمی‌نشینند که همه برنامه را نگاه کنند. برای تلویزیون خیلی مهم بود که مردم پاي‌آن بنشینند و خانواده را دور هم جمع کند نه اینکه فقط برنامه‌هایش را تماشا کنند. الان دیگر تکه‌هایی از تلویزیون دیده می‌شود، آن هم به صورت فردی در شبکه‌های اجتماعی؛ بنابراین شبکه‌های تلویزیونی با یک بحران عمیق روبه‌رو هستند که آن را به روی خودشان نمی‌آورند و تصور می‌کنند که با بیان نکردن این بحران می‌توانند آن را از سر بگذرانند.

  • شما روند جهانی نزول تلویزیون‌های عمومی و ملی را بیان کردید. این روند روی تلویزیون ایران چه سایه‌ای انداخته و آن را چطور دگرگون کرده است؟

ایران هم بخشی از جهان است و همین مشکلات برایش پیش آمده اما مسائل خاص خودش را هم دارد؛ بعد از انقلاب، تلویزیون ایران باید هویت جدیدی از ملت تعریف می‌کرد و این وظیفه‌ای بود که صدا و سیما برعهده گرفت.
اتفاقا عنوان «صدا و سیمای جمهوری اسلامی» تا حدی وظایف یک تلویزیون عمومی را برای نظام سیاسی جدید تعریف می‌کرد. از طرف دیگر، این فرصت پیش نیامد که این تعریف جدید از ملت و هویت اجتماعی در شهرهای بزرگ با اقبال اکثریت مواجه شود و تلویزیون عمدتا در شهرهای کوچک و روستاها خودش را با مردم همگام می‌دید. در شهرهای بزرگ، مردم با رسانه‌های جایگزینی مثل ویدئو سلایق خود را سیراب می‌کردند یا با گوش کردن به رادیوهای خارجی اخبار را کسب می‌کردند. به‌تدریج که وضعیت ساختار جدید تثبیت شد و جلو آمد، این شکاف بین مردم شهرهای بزرگ و تلویزیون بیشتر شد. از سوی دیگر، در خود حاکمیت هم بین جناح‌های مختلف بر سر تعریف تلویزیون اختلاف وجود داشت و جناحی که نگاهش بیشتر جهانی بود، تعریف محدود از تلویزیون را قبول نداشت. بنابراین تلویزیون در ایران همه آن مشکلات جهانی را دارد به اضافه یک مبحث خاص که عبارت است از یک تفکر حداقلی که دیدگاه‌ها و سلایق عموم مردم را به دیدگاه تجویزی و سلیقه خودش تقليل داده است.

  • پس مشکل ریزش مخاطب تلویزیون در ایران همین نگاه است؟

این نگاه تجویزی به تلویزیون همان نگاه متعلق به دوران بعد از جنگ جهانی دوم است که می‌گوید ما باید این ملت را دوباره تعریف کنیم. ولی در داخل خود حاکمیت بر سر همین تعریف هم دعواست و فعلا به نتیجه‌ واحدی نرسیده‌اند. مخاطب هم این تعریفی را که برایش ارائه می‌شود قبول ندارد و به همین دلیل نمی‌تواند به برنامه‌های این تلویزیون دلبستگی پیدا کند؛ بنابراین می‌بینیم که بعضی برنامه‌های تلویزیون بُرد و نفوذ بیشتری در مخاطبان دارند و بعضی کمتر؛ مثلا در اخبار چون نگرش‌های خیلی حداقلی بیان می‌شود، بُرد لازم را ندارد اما در ورزش چون نظام به این نتیجه رسیده که عرصه بازتر باشد مخاطبان خیلی بیشتر هستند. این مشکلی است که تلویزیون ایران از روز اول داشته و به این معنا هم نیست که کسانی که در تلویزیون کار می‌کنند افرادی هستند که کار خودشان را بلد نیستند. این افراد بسیار هم کاربلد هستند ولی مشکل بزرگ‌تری وجود دارد که باعث می‌شود کار خوب آنها به نتیجه نرسد؛ یعنی همان مشکلی که کلیت ساختار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ما را فراگرفته است. ما مدام در عرصه‌های کلان‌تر با بحران مواجه هستیم و انعکاس این بحران در «صدا و سیما»ی ما به شکل نداشتن مخاطب و ناتوانی در ارائه برنامه‌های قابل قبول همه مردم خودش را نشان می‌دهد. در مورد مطبوعات هم همین مشکل وجود دارد؛ یعنی مشکل مطبوعات در ایران این نیست که آموزش مطلوب روزنامه‌نگاری وجود ندارد بلکه مشکل ساختاری است و جایگاه مطبوعات تعریف نشده است و آن جایگاه تعریف‌شده هم مورد قبول همه گروه‌های حاکمیتی نیست. بنابراین روزنامه و روزنامه‌نگار در یک بحران دائمي به سر می‌برند.

  • آیا این بحران در عرصه سرگرمی کمتر به نظر می‌رسد تا عرصه‌های پرمناقشه سیاسی و اقتصادی؟

در حوزه‌های غیرسیاسی تلویزیون توانسته موفقیت‌هایی داشته باشد یا دست‌کم مخاطب میلیونی داشته باشد؛ مثلا در فوتبال یا در بعضی از سریال‌ها که البته با خیلی از همان سریال‌ها هم بعدتر به دلیل اینکه گفته شد با سبک‌زندگی رسمی مغایرت دارد، برخورد شد.

  • بنابراین آیا می‌توانیم از حرف‌های شما اینطور نتیجه بگیریم که اگر این بحران هویتی خاص تلویزیون ایران هم حل شود، تلویزیون در گام بعدی تازه گرفتار بحران‌های ساختاری جهانی خواهد شد؟

دقیقا، یعنی کار ما از بقیه دنیا سخت‌تر و یک گام عقب‌تر است.

  • آیا اصلا ما می‌توانیم برای تلویزیون کنونی ایران سیاستگذاری یا راهبردی داشته باشیم که بتواند بیشتر دیده شود و تاثیرگذارتر باشد یا اینکه در نهایت تلویزیون رو به زوال خواهد رفت؟

تلویزیون به هر صورت، در تمام دنیا هنوز دارد کار می‌کند و سی‌ان‌ان هنوز یکی از ابزارهاي اصلی در سطح جهانی برای شکل‌دهی به افکار عمومی، حداقل در سطح رهبران و سیاستگذاران است. تلویزیون‌هایی مثل بی‌بی‌سی، تلویزیون آلمان یا تلویزیون فرانسه اگر تاثیری در سطح جهانی نداشته باشند و نتوانند افکار عمومی و سیاست‌های جهانی را تغییر دهند، مسلما کشورهایشان این هزينه‌ها را برایشان نمي‌كنند. تلویزیون ایران هم جدا از آنها نیست. به عبارت ساده‌تر، ما می‌توانیم از طریق حل آن بحران عمومی کشور و انعکاسش در صدا و سیما و تبدیل‌کردن تلویزیون به یک رسانه گسترده‌تر از فرهنگ‌ها و نگرش‌ها، وضعیت بهتری داشته باشیم. هنوز ما نمی‌توانیم بگوییم که مرگ تلویزیون فرارسیده اما واقعیت این است که تلویزیون از یک رسانه خانگی گسترده به رسانه‌ای در حوزه‌های محدود و تخصصی مثل آموزش، آشپزی، فوتبال و غیره تبديل شده است. در گذشته خانواده نهاد اجتماعی‌شدن بود و تلویزیون که رسانه خانواده بود فرایند اجتماعی‌شدن را انجام می‌داد اما حالا تلویزیون کمتر در این اجتماعی‌شدن اثر دارد. مسلما آینده تلویزیون آن آینده‌ای نخواهد بود که برایش در نظر گرفته بودند.

کد خبر 386578

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha