دخترش نرگس ۲ ساله بود که او به اتهام قتل دستگیر شد و به زندان افتاد. در این مدت از یک سو با کابوس طناب دار دست و پنجه نرم می‌کرد و از سوی دیگر دلتنگ دخترش بود. این شرایط ۱۱ سال ادامه داشت تا اینکه اولیای دم حاضر به بخشش شدند و با این کار او را به دخترش رساندند.

حيدر متهم نجات يافته از قصاص

همشهری آنلاین، سرنخ: این مرد ۴۵ ساله که حیدر نام دارد و ساکن حومه اصفهان است، سال ۹۱ در جریان یک نزاع دسته جمعی با شلیک گلوله جوانی را به قتل رساند. او بعد از ارتکاب قتل به مکان نامعلومی گریخته بود و مخفیانه زندگی می‌کرد تا اینکه سرانجام دستگیر و با حکم دادگاه به قصاص محکوم شد. زمانی که او بازداشت شد تنها فرزندش به نام نرگس ۲ سال داشت و دستگیری او آغاز جدایی‌ پدر از دختر بود. سالهای سخت زندگی حیدر از همان زمان آغاز شد تا اینکه سرانجام با پادرمیانی شماری از بزرگان منطقه و مسئولان قضایی اولیای دم حیدر را بخشیدند و او از قصاص نجات یافت. یکی از این افراد مریم کارگر دستجردی، از فعالان اجتماعی در حوزه صلح و سازش است. او در این باره به همشهری می‌گوید: در این پرونده مسئولان قضایی و زندان شهرستان فریدن تلاش زیادی برای ایجاد صلح و سازش انجام دادند و به لطف خدا این پرونده با آزادی محکوم به قصاص به سرانجام رسید.

شب اجرای حکم، سخت ترین شب عمرم بود

حیدر که چند روز از آزادی اش می‌گذرد حالا وقتی به گذشته اش نگاه می‌کند، پشیمان است و می‌گوید اشتباه او خانواده ای را عزادار کرد و باعث دوری ۱۱ ساله او از خانواده و دخترش شد. این مرد در گفتگویی با همشهری جزئیات بیشتری از پرونده‌اش و آنچه را که در این سالها بر او و خانواده اش گذشته بازگو کرد.

برای شروع به ۱۱ سال قبل برگردیم. چطور شد که مرتکب قتل شدید؟

سال ۹۱ یک نزاع دسته جمعی اتفاق افتاد. به سمت خانه مان حمله ور شدند. متاسفانه آن روز در روستا کسی نبود که بخواهد وساطت یا میانجی گری کند. من هم یک اسلحه تک لول شکاری داشتم و متاسفانه از آن استفاده کردم. توی فکر این نبودم که بخواهم کسی را بکشم یا دردسری برای خودم درست کنم. متاسفانه بر اثر شلیک گلوله یک نفر جانش را از دست داد. البته دوست ندارم دیگر درباره این ماجرا و جزئیات آن صحبت کنم.

بعد از قتل چه کار کردی؟

متواری شدم و حدود ۶ ماه در شمال کشور مخفیانه زندگی می کردم. آنجا کار می کردم و هیچ کس از من خبر نداشت تا اینکه بالاخره دستگیر شدم و بعد از محاکمه در سال ۹۷ به قصاص محکوم شدم و این رای هم در دیوان عالی کشور تایید شد.

آنطور که محتویات پرونده نشان می‌دهد یک مرتبه هم پای چوبه دار رفتی اما حکم اجرا نشد. درباره آن روز صحبت کنید.

تیرماه سال ۱۴۰۱ بود. شب قبل از اجرای حکم هم برای خودم هم خانواده هم و هم برای پرسنل زندان شب سختی بود. قرار بود برای اولین مرتبه در زندان فریدن حکم قصاص اجرا شود. آن شب تا صبح خوابم نبرد و بیدار بودم. در بند قرنطینه بودم. مسئولان می آمدند پشت پنجره و من را دلداری می دادند خدا نصیب هیچ کسی نکند. چند نفر از افرادی که برای بخشش تلاش می‌کردند سراغم آمدند و گفتند نترس. به خدا توکل کن. روحیه ات را از دست نده و ... می گفتند مسئولان تلاش می‌کنند و با آقای حبیبی (برادر مقتول) هم صحبت شده و خودش و مادرش افراد باگذشتی هستند. نمی‌دانم تا صبح چطور گذشت تا اینکه وقتی پای چوبه دار رفتیم زحمات مسئولان و ریش سفیدان و خیران و بزرگواری آقای حبیبی  همه دست به دست یکدیگر دادند و لطف خدا شامل حالم شد و نجات پیدا کردم. خودم و خانواده ام تا همیشه قدردان اولیای دم هستیم.

از سالهایی که زندانی بودی صحبت کن. شرایط در آنجا چطور بود؟

من دختری به نام نرگس دارم. زمانی که رفتم زندان ۲ ساله بود. اما حالا ۱۳ ساله شده است. در این مدت سالی یکی دو مرتبه برای ملاقات من به زندان می‌آمد. خدا می‌داند در این مدت چقدر دلتنگ دخترم بودم. با اینکه تقریبا هر روز با دخترم به صورت تلفنی صحبت می‌کردم اما افسوس که بزرگ شدنش را ندیدم. آرزو داشتم که ببرمش مدرسه و ... اما نشد. انشاالله این بلایی که سر من آمد قسمت هیچ کسی نشود.

وقتی از زندان آزاد شدی اولین نفری را که دیدی چه کسی بود؟

اولین نفری که جلوی در زندان به استقبالم آمد نرگس بود. پرید توی بغلم. آن لحظه هیچ حرفی برای گفتن نداشتم. فقط با کوله باری از حسرت و پشیمانی آمدم جلوی شان. هم جلوی خانواده خودم و هم جلوی خانواده مقتول. واقعا عمل ناخواسته ای مرتکب شده بودم. اما در هر شرایطی من شرمنده خانواده مقتول شدم. خانواده خودم در این مدت بالاخره کم یا زیاد زندگی شان را می‌کردند. اما خانواده مقتول برای شان سنگین و دردآور بود. زمان حادثه مقتول ۲۴ ساله بود. تازه رفته بود خواستگاری. مرگش خیلی من را اذیت کرد. یادش که می‌افتم جگرم آتش می‌گیرد. یک جوان بخاطر هیچ و پوچ جانش را از دست داد. من چند سال در اندرزگاه ۴ بودم و با افراد زیادی که مرتکب قتل شده بودند زندگی کردم. ندیدم که کسی با قصد و نقشه قبلی مرتکب قتل شده باشد. بیشتر پرونده ها بخاطر مسائل بی ارزش و پیش پا افتاده یا مثلا یک حرف جزئی بود که می‌شد از راههای دیگری این مشکلات را برطرف کرد.

حالا بعد از آزادی برای ادامه زندگی ات چه تصمیمی داری؟

در این ۱۱ سال در زندان بیکار نبودم. منبت کاری یاد گرفتم. انشاالله اگر خدا بخواهد دوست دارم یک کارگاه راه بیندازم و کار کنم. دوست دارم زندگی تازه ای را شروع کنم و این چند سالی را که در کنار خانواده ام نبودم جبران کنم.

کد خبر 795857

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha