تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۳۸۸ - ۱۰:۲۳

فرهاد حسن‌زاده: چه خوب بود اگر می‌توانستیم برویم شیراز و در حال خوردن پالوده شیرازی با احمد اکبرپور گفت‌وگو کنیم.

ولی اسفندماه است و کی می‌تواند سفر کند؟ این بود که یک گفت‌وگو از راه دور انجام دادیم و گفتیم خدا پدر تکنولوژی را بیامرزد که راه ها را نزدیک کرده است. اکبرپور یکی از برگزیدگان جایزه ادبی اصفهان است. در بخش کودک و نوجوان این جشنواره امسال جمشید خانیان، احمدرضا احمدی و احمد اکبرپور جایزه گرفتند. با جمشید خانیان چند ماه پیش گفت‌وگو کردیم، با احمدرضا احمدی در فرصتی دیگر گفت و گو خواهیم کرد، و حالا این شما و این هم گفت و گوی ما با اکبرپور.

  • از هوای شیراز چه خبر؟

هوای شیراز از همین حالا به پیشواز بهار رفته است و خیلی زود بی خیال زمستان شده است. جای شما و دوستان خالی.

  • تازگی از حافظ و سعدی کتابی چاپ نشده؟

تا جایی که خبر دارم هنوز نه. چون  دنبال ناشر می‌گردند و...

  • امسال چند تا جایزه گرفتی؟

سه تا و نصفی. اولی‌اش مربوط بود به جشنواره ربع قرن دفاع مقدس که به خاطر کتاب «شب به‌خیر فرمانده» بود . دومی در جشنواره کتاب برتر که «سه سوت جادویی» باعث و بانی‌اش بود و سومی هم در جشنواره ادبی اصفهان که باز هم به خاطر همین کتاب بود.

  • و آن نصفی مال چیست؟

ببینید همین سه سوت جادو زده در جشنواره کتاب شهید غنی پور جزو چند تا نامزد برتر شده است و از نظر من نصف کار تمام است. نصف دیگرش بستگی دارد به رأی و نظر داوران.

  • خب برایمان از طعم خوش جایزه بگو.

همیشه از گرفتن جایزه خوش به‌حالم می‌شد حتی اگر یک آب نبات بود تا چه رسد به این جایزه‌ها که می توان با آن کلی آب نبات خرید. خوشی طعم  جایزه‌ها  به این است که انگار به آدم می‌گویند اگر کاری را خوب و از سر حوصله بنویسی ما هوایت را داریم. جایزه‌ها در واقع به کتاب تعلق می‌گیرند، نه نویسنده.

  • فکر می کنی چرا« سه سوت جادویی» جایزه گرفت؟

اگر جایزه نگرفته بود شاید به این مسئله فکر می‌کردم که چرا نگرفت  ولی حالا نه.  با این حال چون شما خواسته‌اید باید عرض کنم که شاید یکی از علت‌هایش طنز آن است. یکی دیگر هم این که شخصیت اول آن دختر است و برخلاف یک ذهنیت از پیش تعیین شده، رفتاری خاص و منحصر به‌فرد را در پیش می‌گیرد. سوم هم ... نه، دیگر تعریف از خودم بس است.

  • این جایزه را مدیون چه کسی و چه چیزی هستی؟

مدیون کتاب «سه سوت جادویی». و این کتاب را مدیون خودم و دوستانم که پیش از چاپ چند بار می‌خوانند و نظر می‌دهند. همین طور مدیون همسرم و دخترم دُرسا. آنها علاوه بر این که بدخلقی‌های مرا هنگام نوشتن تحمل می‌کنند از اولین خواننده‌های کتاب‌های من هستند.

  • کمی در باره این کتاب حرف بزن.

سؤال سختی است. مثل این است که بگویی حالا از خودت حرف بزن. با این حال، این کتاب ماجرای دختری است که در یک شرایط تلخ و دشوار قرار گرفته است و طبیعی است که باید دور و بر غم و غصه بگردد؛ اما او این روال را به هم می زند و راه دیگری را پیش می گیرد. راهی که چندان ساده نیست ولی او از کشف و شهودهای این مسیر لذت می برد و به شناخت تازه‌ای از خود و آدم‌های اطرافش می‌رسد. اگر بیشتر از این قصه را لو بدهم
می ترسم کتاب روی دست ناشر باد کند.

  • خیلی خب، لو نده، ولی بگو که فکر اولیة این کتاب از کجا پیدا شد؟

از روی تجربه. این را می فهمیدم که مشکلات و تجربه‌های تلخی مثل مرگ نزدیکان  و طلاق والدین  و ... انگار مجوزی به دست ما می‌دهد تا تمام کم کاری های خودمان را توجیه کنیم و به زیبایی‌ها و شادی‌های زندگی کمتر توجه کنیم. دوست داشتم شخصیتی خلق کنم که با وجود این مشکلات، دست روی دست نمی‌گذارد و با جسارت و شجاعت به سوی یک زندگی شاد و خود خواسته پیش می رود.

  • سلیقه داوران جشنواره برایت مهم‌تر است یا نظر مخاطبان؟

راستش در هنگام نوشتن هیچ کدام. در آن زمان به نفس کشیدن و زندگی شخصیت‌های داستانی‌ام فکر می‌کنم و سعی می‌کنم در چهار چوب متن به آنها آزادی عمل بدهم تا خودشان روال زندگی خودشان را پیدا کنند. باور کنید من به عنوان نویسنده، سهمی فراتر از آن شخصیت‌ها ندارم. اما زمانی که کتاب چاپ شد، طبیعی است که هم دوست دارم مخاطبم با آن ارتباط برقرار کند و هم چشم داوران جشنواره‌ها را بگیرد. با این حال اگر مجبور به انتخاب باشم نظر مخاطبان را ترجیح می دهم.

  • برایت نوشتن چندمین چیز مهم دنیاست؟

بعد از نفس کشیدن مهم‌ترین چیز این عالم خاکی برایم نوشتن است.

  • چرا؟

چون هر دوی این ها به زندگی‌ام مربوط است.

  • از کی به این سِمت منصوب شدی؟

کدام سمت؟

  • منظورم شغل شریف نویسندگی است.

در این کار یعنی نویسندگی بر خلاف عالم مدیریت و سیاست از جایی منصوب نمی‌شوی. و به همین خاطر کسی هم نمی‌تواند برکنارت کند. اگر نویسندگی سمتی باشد با اولین جمله ای که بنویسی ناخودآگاه در دام آن افتاده‌ای و مسئولیت آدم از همان لحظه آغاز شده است. دائم باید مواظب باشی که با خواننده‌ات رو راست باشی و اگر به چیزی اعتقاد نداری و یا به آن عمل نمی‌کنی هرگز به دروغ به مخاطبت انتقال ندهی. نویسندگی یک بازی دو طرفه با مخاطب است که باید تا آخر عمر به این قاعده پایبند باشی و مخاطب و خودت را یکی بدانی.

  • فکر می کنی تا کی بتوانی در این سمت بمانی؟

نوشتن قبل از این که برای مخاطب باشد یک نوع لذت وکشف و شهود درونی برای نویسنده است. به نظرم تا زمانی که این حس در من باشد همچنان می‌نویسم و اگر روزی دچار این غرور شدم که همة پله‌های عوالم درونی و بیرونی را طی کرده‌ام خود به‌خود از این سمت معزولم چرا که اگر چیزی هم بنویسم به دل مخاطب نمی‌نشیند. چون معلوم است که از زاویة بالا به مخاطبان نگاه کرده‌ام و خودم را عقل کل پنداشته‌ام.

  • از اولین تجربه های نوشتن بگو.

پراکندگی کارهای من زیاد بوده است. ابتدا چند سالی درگیر فیلم نامه نویسی بودم و چند سالی در گیر شعر. تا فهمیدم که توی این زمینه‌ها این کاره نیستم. پنج، شش سالی طول کشید. با این حال فکر می‌کنم هیچ تجربه‌ای بی تأثیر نیست. هر کدام از این زمینه‌ها دنیای ویژة خودشان را می طلبند و باعث می شوند که در هنگام نوشتن داستان فقط به داستان فکر کنیم و آن را با فیلم نامه نویسی و شعر  و... قاتی نکنیم. به قول معروف یادمان می‌دهد که استقلال داستان را حفظ کنیم.

  • از عادت‌های نویسندگی‌ات بگو.

چند سالی است که سیستم قلم من تحت ویندوز قرار گرفته و با کامپیوتر می‌نویسم. تا قبل از این باورم نمی‌شد یک روز هیچ چیزی را با قلم و دنیای سفید و بی پایان کاغذ عوض کنم. به هر حال فعلاً چنان با لپ تاپم محشورم و دوستش دارم که فکر نمی‌کنم با هیچ چیزی توی دنیا عوضش کنم. از آینده خبر ندارم، شاید دستگاه‌های پیشرفته‌تری بیایند و بی خیال این حرفم هم بشوم.

  • برای نویسنده‌های نوجوان چه حرفی داری؟

من مخلص نویسنده های نوجوان هستم. حرفم با آنها از جنس تجربه‌هایی است که خودم داشته‌ام. اول این که جسارت در نوشتن بسیار مهم است ولی یادمان باشد که جسارت بدون سواد و شناخت به بیراهه و یاغیگری ختم می‌شود. دوم این که نوشتن قبل از هر چیز باید به خود شما لذت و شور و شعف بدهد. اگر این طوری باشد قطعاً مخاطبان شما هم لذت می‌برند و خوش به‌حالشان می شود.

  • در حال حاضر مشغول نوشتن چه کاری هستی؟

مجموعه طنزی به نام «کشکول قرن بیست و یکم» برای نوجوانان و مجموعه‌ای به نام «داستان‌های-کمی تا قسمتی- واقعی».

  • برای تو سال 88 چه طور بود؟

سالی خوب و پر جایزه اما از لحاظ چاپ آثار جدید تعریفی نداشت. ناشران تا نام کتاب کودک –رنگی- را می شنیدند خیلی زود عذرت را می خواستند. هنوز حاضر نیستند دست توی جیب کنند و دنیای سیاه و سفید را با دنیای رنگی عوض کنند.

  • و حرف آخر؟

سلامتی خوانندگان این گفت و گو و آرزوی سالی خوش برای همه.

درباره نویسنده:

احمد اکبرپور در سال ۱۳۴۹ به دنیا آمد. تحصیلات خود را در شهرهای جهرم، شیراز و تهران تا مقطع کارشناسی در رشته روان‌شناسی به پایان رساند. از او تا کنون حدود ده کتاب چاپ شده که بیشتر آنها برای نوجوان‌هاست. بعضی از کتاب‌های او عبارت اند از:

دنیای گوشه و کنار دفترم، ۱۳۷۶، انتشارات خیام
قطار آن شب ،۱۳۷۸، نشر چشمه
شب‌به‌خیر فرمانده، ۱۳۸۲، یونیسف
دختری ساکت با پرنده‌های شلوغ، ۱۳۸۵، انتشارات علمی‌و‌فرهنگی
اگر من خلبان بودم، ۱۳۸۵‌، انتشارات علمی‌و‌فرهنگی
وقتی ناراحت باشیم جاده‌ها تمام نمی‌شوند، ۱۳۸۰، نیم‌نگاه
امپراتور کلمات، ۱۳۸۱، نشر پیدایش
من نوکر بابا نیستم، ۱۳۸۲، نشر افق
رؤیاهای جنوبی، ۱۳۸۴، انتشارات منادی تربیت

برچسب‌ها