شبی پر از گریه
آسمان، تیره و هوا سرد است
بیتو هر شب سرم پر از درد است
بار دیگر، دو چشم من ابریست
ذرهای خواب توی چشمم نیست
کاش میشد کمی قدم بزنم
همۀ شهر را به هم بزنم
روح من بی تو خالی از شادیست
غصه خوردن برای من عادیست
باید امشب دوباره توی حیاط
زیر نور ستاره، توی حیاط
بنشینم، به نرده تکیه کنم
مثل ابر بهار گریه کنم
گریه کردن برای من خوب است
بغضم امشب هزار دفعه شکست
پدربزرگ شرمسار است
بچه
لازم نیست خیلی باهوش باشد
برای فهمیدن این که
«بعداً عزیزم»
یعنی
«هرگز»!