هدف زبان در این شکل، فقط رساندن خبر و انتقال اطلاعات است و با رعایت اصول و دستور زبان به انتقال معنا از کوتاهترین راه فکر میکند. در واقع چندان بیراه نخواهد بود اگر زبان را در این شکل کاربرد، به یک پوسته تشبیه کنیم.
اما زبان شعر، صرفاً وسیله و واسطهای در خدمت انتقال مفهوم نیست. اگر در مکالمههای معمول، هدف فقط و فقط انتقال معناست، در شعر، زبان خود تبدیل به یک هدف میشود.
بگذارید برای روشنتر شدن این مطلب مثالی بیاورم: در ساختن یک ساختمان عادی مثل انبار یا حتی یک اداره آنچه در اولویت قرار دارد، آماده شدن مکانی برای انبارکردن یا کار است. مواد اولیه در این نمونه، تنها وسیلهای برای بالارفتن ساختمان است؛ بنابراین سنگ یا آجر بودن روبنا فرقی نخواهد داشت و انتخاب مصالح و ابزار کار در این ساختمان بر مبنای عواملی مثل قیمت بهصرفهتر یا مواد مقاومتر انجام میگیرد.
حالا فرض کنید قرار است ساختمانی به عنوان موزه یا گالری بنا شود. ساختن چنین مکانی، خود بخشی از هدف است و شاید به اندازهای که فراهم شدن مکانی برای نمایش آثار هنری مدنظر است، شکل و جنس مصالح، روبنا، تزیینات بیرونی و... اهمیت دارد.
زبان شعر، از جنس ساختمان موزه است؛ یعنی گذشته از انتقال معنا، زیبایی و شکل این زبان در برنامۀ سازندهاش –شاعر- قرار دارد. به همین دلیل است که شاعر –برخلاف زبان صحبتهای معمول- مجاز است هزار جور کشوقوس به زبانش بدهد و تغییراتی در آن ایجاد کند که نهتنها آن را سهلالوصول و در دسترس نمیسازد، که شکلی تازه و حتی غریب به آن میدهد.
شاعر از زبان، حداکثر توقع را دارد و سعی میکند از همۀ امکانات و قابلیتهای آن در جهت برتریبخشیدن به بیان خود استفاده کند. برای همین است که یک شعر موفق، این توانایی را دارد که در اولین برخورد، مخاطب خود را جذب کند و بر او تأثیر بگذارد.