اما در این باره که حزب دموکرات با به دست گرفتن کنگره آمریکا جهتگیری سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه و جنوب آسیا را از اساس دگرگون سازد، وحدت نظری بین صاحبنظران وجود ندارد.
تردیدی نیست که نومحافظهکاران که در دولت جورج بوش موضع مسلط حکومتی را در آمریکا در اختیار داشتند، نظامیترین و تندروترین جناح حاکمیت در این کشور بودند.
این جناح و خط فکری مبتنی بر نظامیگری صرف، اکنون با شکست روبرو شده است. منتها باید توجه داشت استراتژی کلی حکومت آمریکا برای قرن بیست و یکم با همکاری مؤثر جمهوریخواهان و دموکراتها تدوین شده است. بنابر این تغییرات بنیادی در آن تا حدی به دور از انتظار خواهد بود.
اصل تفوق آمریکا و اعمال سلطه بر مناطق حساس جهان بین جمهوریخواهان و دموکراتها یکسان است و تفاوت در چگونگی اعمال سلطه و روشها است. نومحافظهکاران آن را از طریق نظامی و دموکراتها با شیوههای نرمتر دنبال میکنند.
از این رو میتوان گفت که شیوه عمل دموکراتها با نومحافظهکاران تفاوتهایی خواهد داشت ولی در هدف تغییر عمدهای داده نمیشود. تفاوت در همین حد هم برای کشورهایی که در معرض تهاجم مستقیم نظامی آمریکا قرار گرفتهاند یا انتظار چنین تهاجمی را داشتهاند، فرصت مناسبی است که با واقعبینی، تهدید نظامی بالفعل یا بالقوه را تبدیل به فرصت سیاسی کنند و خطر را کاهش دهند.
اما اگر دچار این توهم شوند که شکست سیاست نظامیگری نومحافظهکاران آمریکا و پیروزی دموکراتها سیاست نظامیگری این کشور را بهطور کلی منتفی کرده و مجال و قدرت مانوری برای اینگونه کشورها بهوجود آورده است، ممکن است دچار خطای استراتژیک شوند و نتوانند ارزیابی واقعبینانهای از تحولات درونی قدرت حزبی در آمریکا به دست بیاورند.
در عین حال باید توجه داشت که جورج بوش و همفکرانش دو سال دیگر تا انتخابات ریاست جمهوری در سال 2008 میلادی در کاخ سفید باقی میمانند. فرماندهی کل قوای آمریکا طبق قانون در اختیار جورج بوش است.
کنگره میتواند نوعی اعمال نظارت داشته باشد ولی نمیتواند جلوی حرکتهای نظامی رئیس جمهور آمریکا را بگیرد. بهویژه آن که محاسبه قدرت حزبی، دموکراتها را نیز مجبور به احتیاط خواهد کرد. این ذهنیت که دموکراتها آمادگی پذیرش بیچون و چرای شکست را داشته باشند، جای بحث دارد.
شیوههای تبلیغاتی طرح شکست نظامی محافظهکاران برای خارج کردن رقیب از صحنه، یک موضوع است و پذیرش شکست نظامی برای آمریکا موضوعی دیگر است. دموکراتها خواهان شکست جمهوریخواهان هستند اما شکست آمریکا را نمیخواهند.
سیاست نظامیگری نومحافظهکاران از این رو برای دموکراتها نامطلوب است که باعث قدرت گرفتن آنها شده است، وگرنه اصل حفظ برتری نظامی آمریکا خواست یکسان محافظهکاران و دموکراتها است.
با عنایت به همین مطلب میتوان به تأثیرات پیروزی دموکراتها در انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا بر تحولات منطقهای در خاورمیانه و جنوب آسیا نگاهی واقعبینانه انداخت. در چنین نگاهی کانونهای محوری مورد انتظار تحولات را میتوان چنین خلاصه کرد:
الف) خاورمیانه
1 – عراق
2 – فلسطین و لبنان
3 – ایران
4 – سوریه
5 – طرح خاورمیانه بزرگ
ب) جنوب آسیا
1 – افغانستان
2 – هند و پاکستان
3 – اسلام سیاسی – طالبان – القاعده
البته اگر تأثیرگذاری انتخابات کنگره آمریکا را در ابعاد گستردهتر آسیایی آن مورد توجه قرار دهیم، بدون شک محوریترین بحث در شرق آسیا بحران هستهای کره شمالی خواهد بود.
اهمیت این موضوع در آن است که کره شمالی سیاست نسبتاً آگاهانهای در پیش گرفت و با حمایتهای احتمالی پشت پردة چین و تا حدی روسیه، سیاست نظامیگری نومحافظهکاران را به چالش کشید و محدودیت تفکر افراطی و آمرانه نومحافظهکاران را برملا ساخت.
از اینرو قابل انتظار است که بحران هستهای کره شمالی نیز در مسیر حل و فصل سیاسی از طریق مذاکرات ششجانبه پکن قرار گیرد و پیروزی دموکراتها در کنگره آمریکا خطر حمله نظامی به کره شمالی را به نحو محسوسی کاهش دهد.
خاورمیانه
بدون شک این تحولات خاورمیانه بوده که نومحافظهکاران آمریکا را در انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا مجبور کرده است طعم تلخ شکست را بچشند. در این بین، عراق سهم اصلی را دارد، ولی سایر موضوعات نیز هر کدام به سهم خودشان در شکست سیاست نظامیگری آمریکا مؤثر بودهاند. برای فهم موضوع نگاهی گذرا به همه آنها ضرورت دارد.
1 – عراق
در این باره که ناتوانی آمریکا در پایان دادن به جنگ و ناامنی در عراق، عامل مهمی در شکست جمهوریخواهان در انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا بوده است، وحدت نظر نسبی وجود دارد. بر همین اساس اکنون این بحث در داخل آمریکا نیز مطرح است که پیروزی دموکراتها، عراق را در چه موقعیت و شرایط احتمالی جدیدی قرار خواهد داد؟
اهمیت این مطلب، بهخصوص در آن است که بازیگران داخلی منطقهای و بینالمللی در عراق، هر کدام منافع خاص و گاه متضادی را پیگیری میکنند. بنابر این تأثیرگذاری تحول درونی و حزبی قدرت در آمریکا در سرنوشت و آینده عراق مؤثر خواهد بود. سه گزینه احتمالی وجود دارد:
اول: عقبنشینی و پذیرش شکست نظامی در عراق
دوم: تغییر وضعیت نظامی از اشغالگری، استقرار در پایگاههای نظامی امن
سوم: تجزیه قومی – مذهبی عراق و برخورد جداگانه با هر کدام از واحدهای سیاسی
ظن غالب در شرایط کنونی، آن است که مجموعه حاکمیت در آمریکا قطع نظر از رقابتهای حزبی بر سر قدرت، آمادگی ذهنی پذیرش قطعی شکست نظامی را در عراق نداشته باشد. دموکراتها و جمهوریخواهان هر دو خواهان پیروزی نظامی در عراق هستند.
شیوهها ممکن است متفاوت باشد ولی در اصل هدف نباید تردید کرد. گذشته از این باید محاسبات امنیتی اسرائیل را در خاورمیانه در نظر گرفت. شکست نظامی آمریکا در عراق و عقبنشینی زودهنگام باعث تقویت جریانهای سیاسی – نظامی و ایدئولوژیک در خاورمیانه خواهد شد که از اساس، موجودیت اسرائیل را غاصب و محکوم به زوال میدانند.
نشانهای از این که دموکراتها در آمریکا کمتر از محافظهکاران حامی اسرائیل باشند، نهتنها تاکنون در هیچ مقطعی به دست داده نشده است، بلکه بهطور سنتی، دموکراتها حامی قدرتمندتری از محافظهکاران برای اسرائیل بودهاند.
این برداشت وجود دارد که اگر آمریکا شکست بخورد و خروج بیموقع از عراق را بپذیرد، سیاست استراتژیک تدوین شدهاش برای قرن بیست و یکم مخدوش شده و آمریکا به جای تحقق آرمان جهانیسازی به انزوای درونی بازگردد. کسانی که جنگ در عراق را با جنگ ویتنام مقایسه میکنند از چنین زاویهای به موضوع نگاه میکنند.
هدف مهمتر آمریکا در اشغال عراق، تسلط بر منابع و مسیر انتقال انرژی حوزه خلیج فارس است و عقبنشینی و پذیرش شکست، وضعیتی غیرقابل پیشبینی برای آمریکا بهوجود خواهد آورد.
در عین حال، پذیرش شکست از کدام نیرو خواهد بود. بر اساس آن چه در عراق امروز میگذرد، مخالفان آمریکا دو گروه عمده ایدئولوژیکِ رادیکالهای اهل سنت و حزب بعث منفعتباخته هستند. سازمان القاعده در عراق، طرف اصلی آمریکا و متحدان عراقی آن است. تضادهای درونی در عراق با تضاد منافع منطقهای همسایگان این کشور گره خورده است و از ترکیب آنها وضعیتی بهوجود آمده که هماکنون در عراق حاکم است.
اگر این واقعیت را بپذیریم که در صورت خروج آمریکا از عراق، منافع متضاد همسایگان در نهایت بهسود کشوری تمام خواهد شد که آمریکا خواهان آن نیست، در این صورت باید پذیرفت که شکست آمریکا پیروزی ایران خواهد بود. پذیرش چنین شکستی در شرایط کنونی دور از ذهن به نظر میرسد. لااقل میتوان گفت که دموکراتها و جمهوریخواهان آمریکا آمادگی واگذاری عراق به ایران را ندارند.
از میان دو گزینه دیگر برای عراق، تجزیه قومی – مذهبی بدترین گزینه است، هر چند که ممکن است آمریکا به عنوان آخرین راهحل خروج آبرومندانه از عراق، آن را مورد توجه قرار دهد. اسرائیل چنین گزینهای را از مدتها قبل پیگیری میکرده است.
حداقل منافع آن برای اسرائیل، آن است که ثابت میکند زندگی مسالمتآمیز دو مذهب و دو قومیت در خاورمیانه امکانپذیر نیست و جهانیان سرنوشت جداگانه یهودیان و مسلمانان فلسطینی طبق خواست اسرائیل را میپذیرند.
تجربه یوگسلاوی بعد از خروج روسها که به چندین کشور قومی کوچک و بیاثر تقسیم شد و هر واحد جداگانه به وسیله سازمان ملل اداره میشود، پیش رو است و در عراق، قابل تکرار است. سه واحد قومی – مذهبی کردستان در شمال، اهل سنت در مرکز و شیعیان در جنوب، نامزد احتمالی در تجزیه عراق خواهند بود.
منتها چنین گزینهای ممکن است به عراق محدود نگردد و همسایگان عراق را تحت تأثیر قرار دهد. این موضوعی است که با منافع ملی و امنیتی همسایگان عراق همخوانی نخواهد داشت. ولی اگر لازمة خروج آبرومندانة آمریکا از عراق، این گزینه باشد، به عنوان آخرین راهحل، ممکن است مورد حمایت کنگره تحت کنترل دموکراتهای آمریکا نیز قرار گیرد.
اما گزینه تغییر وضعیت نظامی آمریکا از اشغالگری به استقرار در پایگاههای دورتر از کانونهای بحرانی، گزینهای است که دموکراتها و جمهوریخواهان هر دو میتوانند آن را متضمن منافع استراتژیک آمریکا بیابند. مسعود بارزانی در سفر اخیرش به آمریکا واگذاری پایگاه نظامی به آمریکا در کردستان عراق را مطرح کرده است.
تجربه آمریکا در کشورهای اشغال شدة دیگر در گذشته نظیر یونان، ژاپن، کره جنوبی و فیلیپین، حکایت از آن دارد که آمریکا پس از مدتی اجازه داده است که حاکمیت ملی تجدید شود و با تحمیل قراردادهایی، پایگاه نظامی برای مدت نامعلومی به دست آورده است. از این رو تکرار این تجربه در عراق نباید خیلی دور از انتظار تصور شود.
2 – فلسطین و لبنان
ریشه تمامی گرفتاری آمریکا در خاورمیانه در بحران فلسطین و حمایت یکجانبه آمریکا از اسرائیل نهفته است. رادیکالیسم اسلامی در قالب تندروی القاعدهای در دنیای عرب، ریشه در بحران فلسطین دارد. سرایت بحران فلسطین به لبنان نیز تحت تأثیر واقعیتهای مشابهی است.
با این حال اگر تصور شود که پیروزی دموکراتها در کنگره آمریکا باعث تغییر سریع سیاست خاورمیانهای آمریکا خواهد شد، چنین تصوری با واقعیتهای موجود همخوانی نخواهد داشت. حمایت دموکراتها از اسرائیل اگر بیشتر از محافظهکاران نباشد، قطعاً کمتر نخواهد بود.
از اینرو گمان میرود که در سیاست خاورمیانهای آمریکا در ارتباط با فلسطین – اسرائیل و لبنان تغییر عمدهای پیش نیاید. هر چند که این احتمال را نباید نادیده گرفت که دموکراتها تلاش کنند به عنوان مبتکران کمپدیوید، روند سازش در خاورمیانه را سرعت بیشتری بدهند.
ولی در هر حال در سیاست حمایتی آمریکا از اسرائیل، انتظار تحول عمدهای نمیرود؛ بهویژه آن که جنبش حماس به تدریج نفوذ خود را در میان فلسطینیان گسترش داده و جناح الفتح ناچار به مصالحه با حماس شده است.
در لبنان، شکست اسرائیل از حزبالله هر چند که شکستی کامل و تعیین کننده نبود و به عنوان مقاومتی پیروزمندانه باید تلقی شود، ولی بدون شک با پیامدهای مهم و پایداری خواهد داشت. دموکراتها و نومحافظهکاران در آمریکا روی این مطلب که آثار شکست نظامی اسرائیل در لبنان را از طریق سیاسی بزدایند، وحدت نظر دارند.
از اینرو قابل تصور است که لبنان با آیندهای به غایت پیچیدهتر روبرو شود و دستاوردهای نظامی مقاومت اسلامی لبنان از طریق سیاسی خنثی گردد. تقویت استقرار نیروهای بینالمللی در جنوب لبنان و حتی تحمیل جنگ داخلی از طریق ترورهای مشکوک، خیلی دور از ذهن نیست. کاهش نفوذ سوریه و ایران در لبنان از طریق خلع سلاح حزبالله، هدف مشترک دموکراتها و نومحافظهکاران آمریکا است.
بنابر این میتوان گفت که تأثیر پیروزی دموکراتها در کنگره آمریکا، تغییری در سیاست این کشور در لبنان نخواهد داد. استراتژی آمریکا در لبنان، خنثی کردن قدرت نظامی حزبالله در طریق سیاسی و بهرهگیری از شورای امنیت با تحمل کمترین هزینه مستقیم خواهد بود.
3 – جمهوری اسلامی ایران
در این باره که پیروزی دموکراتها در کنگره آمریکا چه تأثیری بر سیاستهای خصمانه امریکا علیه ایران بر جای خواهد گذاشت، لااقل در وجه مثبت آن خوشبینی چندانی وجود ندارد. با این حال با احتساب ناکامیهای نظامی آمریکا در عراق و افغانستان، در همسایه غربی و شرقی ایران، این برداشت مثبت را در ایران تقویت کرده است که آمریکا در موقعیتی نیست که اقدام به ماجراجویی نظامی خطرناکتری علیه ایران بکند.
اکنون این برداشت، عمومیت بیشتری یافته است که آمریکا دو دشمن اصلی سیاسی – ایدئولوژیک ایران را در عراق و افغانستان از صحنه قدرت حذف کرده است: حزب بعث در عراق و گروه طالبان در افغانستان. منتها در این باره که قدرت جایگزین بعث در عراق و طالبان در افغانستان در نهایت چه ساختاری خواهد داشت و مطابق با انتظارات و تمایلات ایران خواهد بود یا نه، دورنمای چندان روشن و بدون ابهامی وجود ندارد. قبل از انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا دو سناریو در ارتباط با برخورد آمریکا با ایران وجود داشت:
اول: برخورد نظامی محدود آمریکا و متوقف کردن برنامه هستهای ایران
دوم: مذاکره با ایران و حل سیاسی اختلافنظرها
پیروزی دموکراتها در کنگره آمریکا علیالظاهر به معنای شکست زیادهطلبیهای نظامی نومحافظهکاران تصور شده است و بر اساس همین برداشت، این ذهنیت تقویت شده است که حمله احتمالی نظامی به ایران منتفی است و آمریکا گرایش بیشتری به طرف مذاکره و حل سیاسی اختلافاتش با ایران از خود نشان خواهد داد. وضعیت عراق و کمک احتمالی ایران به آمریکا که آبرومندانه خود را از باتلاق عراق بیرون بکشد، نقطه آغاز چرخش سیاست آمریکا در قبال ایران تصور شده است.
بهویژه آن که ایران از قدرت نظامی و اراده سیاسی کافی برای بر هم زدن معادله منطقهای قدرت به زیان آمریکا در خاورمیانه برخودار است. منتها حقیقت آن است که چنین برداشت خوشبینانهای مطلق نیست. ساخت ذهنی قدرت در ایران، ایدئولوژیک است و حذف یا حداقل تعدیل آن به قصد حذف در بلندمدت، هدف اصلی آمریکا است.
دموکراتها و جمهوریخواهان در این هدف، مشترک به نظر میرسند. هر چند که روشها و شیوهها متفاوت خواهد بود. بنابر این حتی اگر به دلایل متفاوتی حمله نظامی آمریکا به ایران در هیج سطحی عملی تصور نشود، مذاکره برای تعدیل و در نهایت حذف قدرت ایدئولوژیک در ایران، هدفی است که تغییر عمدهای در آن در کوتاهمدت متصور نخواهد بود.
در عین حال باید توجه داشت که شکست آمریکا در خاورمیانه، شکست اسرائیل و پیروزی ایران را در پی خواهد داشت و مجموعه حاکمیت در شرایط کنونی در آمریکا آمادگی شکست و عقبنشینی در این حد را ندارد. این احتمال نیز منتفی نیست که تمایل به مذاکره علنی با ایران، پوششی برای طرحهای نظامی پشت پرده نیز باشد.
محاسبه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2008 در همین رابطه مهم است و نباید برخورد سخت با ایران را به عنوان حربهای در دست نومحافظهکاران برای بقا در کاخ سفید بهطور کلی نادیده گرفت.
4 – سوریه
سوریه یک بازیگر مهم در خاورمیانه است و دشمن اصلی و مانع تسلط اسرائیل بر کل منطقه به نظر میرسد. تحولات لبنان و شکست اسرائیل، موقعیت سوریه را حساستر کرده است. هدف اولیه، حذف نفوذ سوریه در لبنان است که هر چند کامل نشده است ولی در سیری خلاف انتظارات سوریه امکان تحرک یافته است.
در ابعاد دیگری، سوریه از این ظرفیت برخوردار است که در صورت بازسازی قدرت روسها در مسکو، در اتحاد مجدد با روسیه قرار گیرد. از اینرو هدف بلندمدت، تحمیل تغییر در ساختار قدرت حزب بعث و برکناری بشاراسد از قدرت است ولی چنین امری به سادگی ممکن نیست. حزب بعث در سوریه از انسجام و قدرت کافی برخوردار است.
از طرف دیگر، ساختار قدرت در سوریه بهگونهای هست که با آمریکا و اسرائیل وارد معامله شود. جولان، بهای هرگونه معاملهای خواهد بود. از چنین زاویهای میتوان گفت که سرنوشت جولان میتواند در معاملهای کلیتر بر سر بحران خاورمیانه راهحلی سیاسی بیابد. سوریه این آمادگی را دارد، هر چند که ملاحظات سیاسی خاص خود را داشته باشد.
در عین حال ساخت متمرکز قدرت در سوریه در بین دموکراتهای آمریکا نیز نامطلوب تصور میشود. بنابر این گمان نمیرود که پیروزی حزب دموکرات در کنگره و حتی پیروزی بعدی قابل انتظار ریاست جمهوری و انتخابات 2008 تحول عمدهای در سیاست آمریکا بهسود سوریه بهوجود بیاورد. محاسبات فرانسه و تضاد منافعش با آمریکا در سوریه و لبنان نیز وجود دارد و نمیتوان آنها را بهطور کلی نادیده گرفت.
از اینرو با ضریب اطمینان قابل قبولتری میتوان گفت که وضعیت سوریه در سیاست خاورمیانهای آمریکا در همین وضعیت کنونی و بدون تغییرات عمدهای باقی بماند. بدینمعنا که اگر سیاست حمایتی آمریکا از اسرائیل تغییر نکند و بحران فلسطین راهحلی سیاسی نیابد، انتظار تحول در وضعیت سوریه وجود نخواهد داشت.
قدر مسلم آن است که خط قرمز سوریه بلندیهای جولان است و تغییر در ساختار قدرت نیز عبور از این خط قرمز را باعث نخواهد شد.
5 – طرح خاورمیانه بزرگ
پیروزی حزب دموکرات در انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا طرح خاورمیانه بزرگ را با ابهامی بیشتر از گذشته روبرو کرده است. اساس طرح خاورمیانه بزرگ آنگونه که نومحافظهکاران آمریکا پیگیر آن هستند، ایجاد تحول در ساختارهای قدرت در کشورهای عربی است. دو سناریو در این باره میتواند وجود داشته باشد:
اول: تحمیل نظامی نظیر آن چه در عراق پیش آمد.
دوم: تحمیل سیاسی نظیر آن چه در مصر و عربستان سعودی مد نظر است.
این انتظار وجود دارد که پیروزی دموکراتها با ادعاهای حقوق بشریشان سیاست نظامیگری را تضعیف و سیاست نرمتری را در خاورمیانه تقویت کند. در چنین فضایی، میانهروی در جهان عرب مورد تشویق قرار خواهد گرفت و این به معنای آن است که اصلاحات سیاسی با لحاظ کردن دیدگاههای کشورهای عرب امکانپذیر میشود و نه از طریق اعمال فشار آمریکا که خطر فروپاشی قدرتها و خارج شدن شرایط از کنترل را در بردارد.
با این حال نباید چنین برداشت کرد که سازوکارهای دموکراتیک در سطحی مورد توجه قرار بگیرند که نیروهای اسلامگرا نظیر اخوانالمسلمین را در کشوری نظیر مصر به قدرت برسانند.
دموکراتها واقعبینتر از نومحافظهکاران هستند ولی در هدف حفظ تسلط اسرائیل بر خاورمیانه و حفظ برتری استراتژیک آن بر کل خاورمیانه و نیز حفظ روند سالم جریان نفت و انرژی به بازار مصرف جهانی، نومحافظهکاران و دموکراتها اشتراک دارند.
بنابراین قابل انتظارترین تأثیرگذاری دموکراتها در کنگره آمریکا، کاهش میل به تحمیل تغییرات در ساختارهای قدرت عربی از طریق نظامی و افزایش میل به تحمیل تغییرات از طریق سیاست است.
برندگان این نگرش در خاورمیانه، مصر و عربستان سعودی خواهند بود که اصلاحات سیاسی را با توجه به اقتضائات شرایط داخلی خود آغاز کردهاند؛ اصلاحاتی که از نظر نومحافظهکاران ناکافی است و به نظر دموکراتها احتمالاً لازم خواهد بود.
در عین حال دموکراتها و محافظهکاران در این باره که اصلاح ساختارهای قدرت در جهان عرب نباید باعث قدرت گرفتن جناح اسلامی شود، وحدت نظر دارند. اسلام رادیکال و القاعده همچنان دشمنان مشترک حکومتهای عرب و آمریکا جدا از تحولات درونی قدرت حزبی در این کشور باقی خواهند ماند.
لااقل در آیندهای قابل پیشبینی، برقراری چنین معادلهای محتملتر از سایر معادلات به نظر میرسد.
جنوب آسیا
از آنجا که تحولات در جنوب آسیا و بهویژه وضعیت جاری در افغانستان و پاکستان در شکست محافظهکاران آمریکا در انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا مؤثر بوده است، تأثیر پیروزی دموکراتها بر تحولات این بخش از جهان، حائز اهمیت خواهد بود.
هر چند که تأثیرگذاری مسائل جنوب آسیا در سطح خاورمیانه در شکست نومحافظهکاران به نظر نمیرسد، با این حال تحولات سیاسی و جابجایی حزبی قدرت در آمریکا، بر مناسبات این کشور با هند و پاکستان، تحولات افغانستان و اسلام سیاسی طالبان و القاعده و همچنین احزاب اسلامی پاکستان مؤثر است.
1 – افغانستان
بدون شک افغانستان بعد از عراق، عامل مهمی در شکست محافظهکاران در انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا بوده است. ولی در این باره که پیروزی دموکراتها عاملی در تغییر اهداف و جهتگیریهای سیاسی و نظامی آمریکا در افغانستان باشد، باید قدری با احتیاط برخورد کرد. با این حال دو احتمال اکنون در افغانستان تقویت شده است:
اول: تشدید گرایش آمریکا برای مذاکره با طالبان و شریک ساختن آنها در قدرت در کابل
دوم: تغییر وضعیت ارتشهای آمریکا و ناتو و استقرار در پایگاههای نظامی امنتر
لازمه تحقق این هر دو هدف، تقویت ارتش ملی افغانستان و واگذاری مسؤولیت حفظ امنیت به آن خواهد بود؛ امری که در اسرع وقت، قابل حصول به نظر نمیرسد. تحت هر شرایطی ساختار قدرت کنونی در کابل علیالقاعده باید اصلاح شود و از این ظرفیت برخوردار شود که طالبان میانهرو را در درون خود جذب کند.
طالبان میانهرو حزب اسلامی حکمتیار اگر در قدرت جذب شوند و اداره بعضی از ولایات شرقی و جنوبی به آنها واگذار شود، ارتش آمریکا میتواند در پایگاههای توافق شده مستقر شود و به صورت پشتیبان ارتش ملی افغانستان در مواقع ضروری عمل کند. پیروزی دموکراتها در آمریکا چنین روندی را تقویت خواهد کرد، ولو آن که در اسرع وقت، چنین تحولی امکانپذیر نباشد و نیاز به گذشت زمان بیشتری داشته باشد.
احتمال قابل قبولتر، پیشبرد روند آشتی ملی و حمایت کنگرة تحت کنترل دموکراتها در افغانستان خواهد بود. اما این تصور که آمریکا شکست از طالبان و القاعده را بپذیرد، تا حدی دور از ذهن است و القاعده و طالبان در موقعیتی قرار ندارند که ناتو و ارتش آمریکا را مجبور به قبول شکست نظامی قاطعی بر اساس الگوی شکست روسها نمایند.
2 – هند و پاکستان
ظن غالب آن است که پیروزی دموکراتها در سیاست منطقهای آمریکا در شبه قاره هند تغییر عمدهای ندهد و گرایش امریکا به طرف هند در مقابل پاکستان همچنان بدون تغییر ادامه یابد. در این بین، این احتمال وجود دارد که دموکراتها به هند و پاکستان کمک کنند که مذاکرات سازندهتری در قبال بحران کشمیر در پیش بگیرند.
بنابر این به احتمال زیاد، پاکستان همچنان در مظان اتهام حمایت از رادیکالهای اسلامی باقی خواهد ماند و این بهرغم آن است که پاکستان خود را محوریترین همکار آمریکا در مبارزه علیه تروریسم، طالبان و القاعده معرفی میکند.
پاکستان از یک طرف، تحت فشار هند در ارتباط با گروههای جهادی کشمیری مورد حمایتش قرار خواهد داشت و از طرف دیگر فشارهای مشابهی را از ناحیه افغانستان در ارتباط با طالبان و حزب اسلامی حکمتیار متحمل خواهد شد. هر چه هند به آمریکا نزدیکتر شود، پاکستان آسیبپذیرتر خواهد شد و در این سیاست آمریکا، دموکراتها و محافظهکاران یکسان عمل خواهند کرد.
3 – اسلام سیاسی طالبان و القاعده
پیروزی دموکراتها در کنگره آمریکا تأثیر قابل توجهی بر سیاستهای آمریکا در ارتباط با طالبان و القاعده بر جای نخواهد گذاشت؛ بهویژه آن که این دو گروه، از اسلام رادیکال و مدعی مبارزه با تسلط آمریکا حمایت میکند و در افغانستان و عراق برخوردهای نظامی با آمریکا را باعث شدهاند.
نقش طالبان والقاعده در همین سطح که وسیله تبلیغاتی مناسبی در اختیار دموکراتها قرار دادند، محدود باقی خواهد ماند و از این به بعد، دموکراتها در کنار جمهوریخواهان برای مقابله با اسلام سیاسی و رادیکال قرار خواهند گرفت.
بهویژه ادعای القاعده که نوعی خلافت اسلامی را در کل جهان اسلام و در مقابل غرب تبلیغ میکند، برای هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات آمریکا نامطلوب تصور میشود.
رسوخ تفکر طالبانی در پاکستان و حمایت جناحهای اسلامی از این تفکر بهویژه در دو ایالت حساس بلوجستان و سرحد پاکستان بر حساسیت موضوع میافزاید و دموکراتها را در کنار نومحافظهکاران قرار میدهد تا این جریانها را تحت کنترل دربیاورند.
حال اگر در عمل به چنین هدفی دست نمییابند، بحث دیگری است و در اصل هدف، خدشهای وارد نمیکند. با این حال، قابل تصور است که دموکراتها تلاش کنند اسلام سیاسی را از طریق شیوههای ملایمتر و نه الزاماً نظامی که جمهوریخواهان پیگیری میکردهاند، تحت کنترل دربیاورند. ولی اگر شیوههای ملایم جواب مساعد ندهد، تردیدی در کاربرد مؤثر نظامی نیز نخواهند کرد.
جمعبندی
حزب دموکرات آمریکا از سیاست ناکام نظامیگری نومحافظهکاران در عراق و افغانستان، استفاده مطلوب خود را کرد و کنگره آمریکا را به دست گرفت. اما این تحول الزاماً بدین معنا نخواهد بود که سیاستهای استراتژیک منطقهای آمریکا بهویژه در خاورمیانه متحول شده است.
هر چند که رقابتها طی دو سال باقیمانده از قدرت جورجبوش حول محور انتخابات ریاست جمهوری 2008 متمرکز خواهد شد، ولی انتظار تحولی عمیق و همهجانبه در سیاستهای استراتژیک آمریکا وجود ندارد.
اهداف استراتژیک آمریکا در خاورمیانه تسهیل شرایط برای تسلط اسرائیل، ادامه بدون مشکل جریان انرژی به بازار مصرف جهانی، جلوگیری از پیروزی اسلام سیاسی و رادیکال ضدغرب و تسلط بر بازار مصرف و بازار تسلیحاتی خاورمیانه است.
دموکراتها در این اهداف تغییر نمیدهند و تنها ممکن است در شیوهها و تاکتیکها تغییراتی جزئی داده شود تا چهره آمریکا را در خاورمیانه قدری بهبود بخشد. بهویژه عراق که ناکامی نظامی آمریکا رامسفلد وزیر دفاع را از کاخ سفید بیرون کرد و عامل مهمی در پیروزی دموکراتها در کنگره شد، همچنان تأثیرگذار در تحول حزبی قدرت در واشنگتن باقی خواهد ماند.
منتها باید توجه داشت که دموکراتها نیز خواهان خروج با افتخار از عراق هستند و نه خروج ذلتبار. شاید بهتر باشد تغییر وضعیت و استقرار در پایگاههای نظامی را به جای خروج ارتش آمریکا راهحل نهایی عراق تصور کنیم که برای دموکراتها و جمهوریخواهان، هر دو قابل قبولتر خواهد بود.
در عین حال این احتمال منتفی نیست که دموکراتها در ارتباط با بحران خاورمیانه راهحلهای سیاسی را به عنوان یک تاکتیک کنترل اوضاع در پیش بگیرند و تسلط نظامی اسرائیل بعد از شکست در لبنان، در سطح گذشته مورد حمایت دموکراتها قرار نگیرد و تسلط سیاسی و اقتصادی اسرائیل بر منطقه و شکلگیری دولتی فلسطینی به عنوان راهحل نهایی از حمایت دموکراتها برخوردار شود؛ هر چند چنین حمایتی در اسرع وقت نخواهد بود و تا انتخابات 2008 ریاست جمهوری آمریکا در نوسان باقی خواهد ماند.
اگر تحول خاصی اتفاق نیفتد، پیروزی احتمالی بعدی دموکراتها میتواند زمینهساز توجه عمیقتر آنها به مشکل خاورمیانه باشد.