در حقیقت این «خاورمیانه» بود که به بوش، حزب جمهوریخواه و جریان محافظهکاران جدید رأی منفی داد و در نتیجه هر دو مجلس در اختیار دموکراتها قرار گرفت.
از زمان روی کار آمدن بوش دوم، جهانداری آمریکا – که همة سیاستمداران آمریکایی بدان چشم دوختهاند- با یک تحول چشمگیر، خاورمیانه را به عنوان عرصة منازعه بینالمللی خود برگزید و بدین ترتیب به اولویت سیاست خارجی آمریکا مبدل شد.
بیآنکه تسلیم فضاسازی آمریکاییها شویم و بیش از اندازه به بحث خاورمیانه بزرگ یا جدید اهتمام ورزیم، میتوان سیاستهای خاورمیانهای آمریکا را در پنج محور مورد بررسی قرار داد:
1 – افغانستان: افغانستان شاید نقطة قوت سیاستهای خاورمیانهای آمریکا به شمار آید، زیرا آمریکا به دلیل فضای روانی ناشی از عملیات 11 سپتامبر، توانست اجماع جهانی را برای تهاجم به این کشور با خود همراه سازد.
درست است که در هجوم به افغانستان، نیروهای آمریکایی نقش اصلی را ایفا میکردند، لیکن این اقدام اولاً در چهارچوب قطعنامههای شورای امنیت صورت گرفت که حداقل در آن هنگام از مشروعیت بیشتری نسبت به امروز برخوردار بود، و ثانیاً علاوه بر ناتو تعداد قابل توجهی از کشورهای جهان نیز با اعزام نیرو، همراهی خود را با آمریکا در تهاجم به افغانستان اعلام داشتند.
اما با گذر زمان، صحنه افغانستان رو به تحول گذارد، و اینک در شرایطی قرار گرفتهایم که به گفتة سفیر آلمان در افغانستان، شاید در یک سال آینده شاهد سقوط دولت کنونی در برابر هجوم طالبان باشیم.
این در حالی است که بنا به اعتراف همة طرفهای ذیربط در افغانستان، دولت کنونی حداکثر بر 35 درصد از اراضی این کشور حکومت میکند و مابقی آن همچنان در اختیار مخالفان دولت است؛ مخالفانی که هدف آمریکا از هجوم به افغانستان، نابودی آنها بوده است. ناکامی آمریکا کار را به جایی رسانده که مقامات این کشور به ناچار مذاکره با طالبان را نیز در دستور کار خود قرار دادهاند.
2 – فلسطین: همواره سیاست فلسطینی آمریکا در واقع همان سیاست اسرائیل بوده است. اخیراً مشاهده میشود که جورج بوش، مدعی است او اولین رئیسجمهور آمریکاست که از تشکیل دو دولت مستقل در سرزمین فلسطین تاریخی سخن به میان آورده است.
برفرض صحت این ادعا، باید گفت که این تحول در موضعگیری آمریکا، از تحول در وضعیت اسرائیل ناشی میشود. کسانیکه مدام تحولات در صحنة فلسطین را پی میگیرند، با ادبیات دولتمردان اسرائیل آشنایند. در تمام توافقات انجام شده فیمابین اسرائیل و گروههای فلسطینی، همیشه این اسرائیل بود که توافق را نقض میکرد و میکوشید تا اراده خود را بر فلسطینیان تحمیل کند.
اما اینک شرایطی در صحنه پدیدار شده است که برای نخستین بار در تاریخ معاصر فلسطین، پس از توافق اخیر فلسطینیها و اسرائیل برای متوقف کردن عملیات نظامی گستردة متقابل در غزه که با وساطت مصر صورت پذیرفت، نخستوزیر رژیم صهیونیستی رسماً اعلام میدارد که به ارتش دستور داده است تا در برابر نقض آتشبس از سوی گروههای فلسطینی عکسالعملی نشان ندهد تا این آتشبس برقرار شود.
این سخن، بیانگر حصول تغییر اساسی در موازنة قوا و تغییر اساسی شرایط نسبت به گذشته است. ناکامیهای پیدرپی رژیم صهیونیستی در سرکوبی ملت فلسطین و پیروزیهای مکرر مبارزان فلسطینی که آخرین حلقه آن، موفقیت در حفظ اسیر اسرائیلی و وادار کردن رژیم صهیونیستی به پذیرش مذاکره برای تبادل اسرا بود، بخشی از نتایج سیاستهای خاورمیانهای آمریکا به شمار میآید.
لذا میتوان گفت که آمریکا در صحنة فلسطین نیز نهتنها هیچ دستاوردی برای خود رقم نزد، بلکه ناگزیر بود هزینة حمایت همهجانبةخود از اسرائیل را پرداخت نماید.
3 – لبنان: ناکامی آمریکا در فلسطین و همچنین عراق – که به آن اشاره خواهد شد– موجب شد تا به فعال کردن جبههای دیگر در منطقه خاورمیانه بیندیشد. از اینروی میتوان جنگ 33 روزة اخیر را در حقیقت یک جنگ آمریکایی به شمار آورد که هدف آن، ایجاد تغییر اساسی در موازنة قوا در منطقه بود.
آمریکا که برای تحقق هدف خود تقریباً تمام قدرتهای مهم جهانی و حتی مهمترین کشورهای عربی را برای حمایت از اسرائیل بسیج کرد، ناگهان با نتایج غیرمنتظره این جنگ مواجه گشت که از ناکامی مطلق اسرائیل و توان حزبالله در پایداری و استقامت در برابر یکی از مهمترین ارتشهای پیشرفته جهان حکایت میکرد.
حمایتهای همهجانبه آمریکا از اسرائیل و رویارویی مستقیم آن با ملت لبنان، بهطور طبیعی هزینههای سنگینی را بر سیاست خارجی آن کشور تحمیل میکرد.
4 – عراق: اوج ناکامیهای آمریکا در منطقه در صحنه عراق تجلی یافت. آمریکا به عراق آمده بود تا با مرکزیت آن کشور، مسأله فلسطین را حل کند. مقاله معروف کیسینجر تحت عنوان «راه صلح خاورمیانه از بغداد میگذرد» در واقع بیانگر این هدف آمریکا از حمله به عراق بود.
البته آمریکا درصدد بود تا با تثبیت حاکمیت خود در عراق، دیگر کشورهای مهم جهانی را وادار سازد تا برتری مطلق آمریکا در نظام بینالملل را بپذیرند. اما گذر زمان، ناکامی جدی آمریکا در عراق را رقم زد.
در آستانه انتخابات اخیر آمریکا، عراق حتی به تنهایی به یک انتخابگر جدی مبدل شده بود. تلفات سنگین آمریکا در یک ماه قبل از انجام انتخابات، در حقیقت تیر خلاصی بود که به جمهوریخواهان بهویژه محافظهکاران جدید اصابت کرد.
5 – مسأله اتمی ایران: در سیاست خاورمیانهای آمریکا در چند سال اخیر همواره ایران یک هدف بوده است. اما در آستانه انتخابات اخیر و ضربات سنگینی که بهویژه در صحنه عراق به آمریکا وارد میآمد، دولت بوش کوشید تا با صدور قطعنامة تحریم شورای امنیت علیه ایران بتواند در صحنة داخلی، بهرهبرداری لازم را از این «موفقیت» خود به عمل آورد و رأیدهنده آمریکایی را قانع سازد که در سیاستهای خاورمیانهای، موفقیتهایی نیز داشته است.
اما از آنجا که دولت کنونی آمریکا افزون بر دشمنی ملتهای منطقه، حساسیت همة رقبای جهانی خود را نیز برانگیخته است، با سماجت روسیه و چین مواجه شد که حاضر نبودند این امتیاز را به دولت بوش واگذارند. لذا قطعنامهای که دولت بوش انتظار صدور آن را داشت، به تعویق افتاد تا عملاً نتواند از آن بهرهبرداری کند.
بدین ترتیب در آستانه انتخابات، آمریکا کوشید تا با صدور حکم اعدام صدام، «موفقیت» خود در ساقط کردن این دیکتاتور را به رخ بکشد؛ غافل از آنکه کفة ناکامیهای پیدرپی آمریکا در خاورمیانه سنگینتر از آن بود که صدور حکم اعدام صدام بتواند آن را به تعادل درآورد. تراکم ناکامیهای خارجی، ناکامیهای جدی را در سیاست داخلی برای دولت بوش رقم زد.
کسری هنگفت در بودجه، افزایش دیون داخلی و خارجی، انتشار گزارش سری که بالاخره دولت بوش مجبور شد به آن اجازة انتشار بدهد و در آن رشد تروریسم به دلیل اشغال عراق مورد تأکید قرار گرفته است، شرایطی را به وجود آورد که در انتخابات با شکست جمهوریخواهان، هر دو مجلس به تصاحب دموکراتهای خوششانس درآمد.
سیاست خاورمیانهای آمریکا پس از انتخابات
برخی به دلیل اختیارات محدود مجالس در ساختار قدرت آمریکا، تأثیر پیروزی دموکراتها در سیاست خارجی این کشور را ناچیز میشمارند. در مقابل، گروهی دیگر براین باورند که با توجه به نتیجة انتخابات در حالیکه فقط دو سال دیگر به پایان دومین دورة ریاست جمهوری بوش دوم باقیمانده است و حدود یک سال دیگر آمریکا وارد کمپ انتخاباتی خواهد شد، رفتهرفته دموکراتها نقش اساسیتری در سیاستبازی آمریکا ایفا خواهند کرد.
به نظر میرسد به دور از افراط و تفریط و علیرغم نقش محدود مجالس در ساختار قدرت آمریکا، باید به این نکتة بسیار مهم توجه داشت که نتیجة انتخابات اخیر، حاکی از تغییر اساسی در افکار عمومی آمریکا است.
لذا دولت کنونی گرچه از اختیارات لازم برای پیشبرد سیاستهای خود برخوردار است، لیکن ناگزیر باید به سمتگیری افکار عمومی توجه کند تا شاید بتواند تلاشهای خود برای جلوگیری از شکست در انتخابات ریاستجمهوری را سامان دهد.
عکسالعمل سریع بوش و تغییر رامسفلد که به نماد محافظهکاران جدید مبدل شده بود، بیانگر این حقیقت است که رئیسجمهور آمریکا ناگزیر باید به افکار عمومی توجه کند.
از سوی دیگر نباید انتظار داشت که سیاستهای خاورمیانهای آمریکا چنان دچار دگردیسی شود که «اهداف» آن تغییر یابد. اساساً اختلاف دو حزب آمریکایی در اکثر حوزههای خاورمیانه آنقدر عمیق و گسترده نیست که نیازی به تغییر اهداف باشد.
در فلسطین، دموکراتها و جمهوریخواهان در مسابقه اسرائیلی بودن، گوی سبقت را از یکدیگر میربایند. در لبنان، آقای فیلتمن سفیر کنونی آمریکا در آن کشور، خود به حزب دموکرات تعلق دارد و نظرات دو حزب با یکدیگر تقریباً هیچ تفاوتی ندارد.
در افغانستان نیز نمیتوان به هیچ تفاوتی در دیدگاههای دو حزب دست یافت. شاید مهمترین مسألة مورد اختلاف بین دو حزب، عراق باشد، که با توجه به واقعیتهای کنونی میتوان این اختلافات را به تصمیمگیری در گذشته یعنی اشغال عراق ارجاع داد.
آنچه در این میان حائز اهمیت است، اختلاف اساسی دو حزب در مورد جایگاه خاورمیانه در اولویتهای خارجی آمریکاست. دموکراتها با درک دقیقتری که از منافع آمریکا در شرایط کنونی دارند، به خوبی دریافتهاند که نمیتوانند نسبت به رشد شتابان چین در عرصههای مختلف بیتوجه باشند؛ همچنانکه نمیتوانند گامهای استوار و سریع روسیه در صحنه بینالمللی را نادیده انگارند. لذا در صورتیکه دموکراتها در دو سال آینده به کاخسفید راه یابند، احتمالاً خاورمیانه از صدر اولویتهای آمریکا افول کرده و جایگاهی فروتر خواهد یافت.
اما تا آن هنگام باید گفت که یک حرکت تفاهمی میان دو حزب در حال شکلگیری است که نتیجة آن، تغییر روش آمریکا در خاورمیانه برای اجرای سیاستهای خود خواهد بود. تشکیل کمیتة مشترک دموکرات- جمهوریخواه برای بررسی مسأله عراق، این سمتگیری را هویدا میسازد.
افزون بر آنکه اقدام بوش در به کار گماردن گیتس – آنهم به جای رامسفلد – این تغییر روش را اعلام میدارد، توجه به شخصیت و سوابق گیتس میتواند به روشنتر شدن موضوع کمک کند.
گیتس به یک شخصیت واقعگرا معروف است که بیشتر به سیاست مرضیالطرفین -بین دو حزب- تمایل دارد. او در زمان بوش پدر، معاونت مشاوره امنیت ملی وقت یعنی برنت اسکوکرافت را عهدهدار بود و گفته میشود که شخصیتش بیشتر تحت تأثیر اسکوکرافت شکل گرفته است. در این میان، نقش او در تحریک صدام برای حمله به ایران و سپس حضور فعالش در ماجرای ایران – کنترا حائز اهمیت است.
سوابق طولانی حضور گیتس در سیا، از او شخصیتی امنیتی ساخته که بیشتر به روشهای پیچیده رو میآورد. شاید حرکت در جهت ایجاد فتنههای داخلی در منطقه، اصلیترین ویژگی این چهره جدید در کابینة بوش باشد.
گستردهتر شدن تلاش آمریکا برای دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی بهویژه در عراق که شیمون پرز معاون نخستوزیر اسرائیل نیز صریحاً به آن اشاره کرده، حرکت در جهت ایجاد اختلاف حتی میان خود شیعیان، و همچنین کوشش گسترده برای ایجاد اختلاف دربین فلسطینیان و نیز به جان هم انداختن دولتهای منطقه، اصلیترین مشخصة رفتار آمریکا در خاورمیانه خواهد بود. این سیاست در یکی دو هفتة اخیر در رفتار و موضعگیری مقامات مختلف آمریکا نمود داشته است که به چند نمونه از آن اشاره میشود:
- تلاش شدید آمریکا برای دامن زدن به اختلافات محمود عباس و جنبش حماس و کوشش جدی در جهت جلوگیری از عملی شدن توافق اولیه فتح و حماس برای تشکیل کابینة وحدت ملی؛
- اظهارات رایس مبنی بر عملی شدن قریبالوقوع اختلافنظر میان جنبش امل و حزبالله؛
- تلاش جدی و همهجانبة جورج بوش برای دور کردن مالکی از جریان صدر و کوشش برای ایجاد برخورد میان شیعیان عراق؛
- تلاش گستردة عملی و تبلیغی برای شعلهور ساختن درگیری شیعه و سنی در کل منطقه با محوریت عراق؛
اما اظهارات ضدونقیض درخصوص نحوة برخورد با ایران و سوریه در مورد عراق، بیشتر بیانگر سردرگمی مقامات واشنگتن در تعامل با واقعیتهای پیچیده منطقه است؛ هرچند که نمیتوان هدف آنها در ایجاد فتنه میان کشورهای منطقه را از ذهن دور داشت.
در مجموع باید گفت در دو سال آینده نمیتوان در انتظار تغییر اساسی در سیاستهای خاورمیانهای آمریکا بود، بلکه صرفاً روشها آنهم برای دستیابی به اهداف، تغییر خواهند کرد.
اما همچنان این پرسش باقی میماند که در صورت بینتیجه ماندن روشهای جدید، آیا ایالات متحده آمریکا از این توان برخوردار است که شکست سیاستهای خود در خاورمیانه را پذیرا شده و خود را با نتایج آن هماهنگ سازد یا آنکه بار دیگر به سیاست زور و فشار روی خواهد آورد.