خوزهماریا ازنار و سیلویو برلوسکونی بهخاطر حمایت از سیاستهای یکجانبهگرایانه آمریکا در حمله به عراق، از عرصه قدرت به حاشیه رانده شدند.
تونیبلر نخستوزیر انگلیس، تحت فشار جناح ضدجنگ حزب کارگر، طی چند ماه آینده باید جای خود را به گوردون براون وزیر خزانهداری بدهد.
دونالد رامسفلد پیش از حمله به عراق در واکنش به مخالفتهای محور ضد جنگ پاریس و برلین، از پایان عصر اروپای قدیم و آغاز عصر اروپای جدید سخن گفت.
اما انتخابات هفتم نوامبر به عصر نومحافظهکاران آمریکا پایان داد. جورج بوش تا پیش از انتخابات میاندورهای کنگره در برابر تمام فشارهای داخلی برای برکناری دونالد رامسفلد مقاومت کرد. رامسفلد در حلقه اصلی نومحافظهکاران آمریکا قرار دارد که بیانیه معروف را در سال 1997 منتشر کردند.
در پی رسوائیهای سیاسی، اطلاعاتی و ناتوانی دولت بوش در کنترل ناآرامیهای عراق، تعدادی از نومحافظهکاران برجسته آمریکا مجبور به کنارهگیری از مقام خود شدند و عدهای نیز همچون فرانسیس فوکویاما و ریچاردپرل از نظریهپردازان نئوکانها، در جناح منتقدین دولت بوش قرار گرفتند.
با این وجود، جورج بوش از سیاستهای نظامی وزیر دفاعش در عراق حمایت کرد. اما شکست جمهوریخواهان در انتخابات کنگره آنقدر سهمگین بود که برای دونالد رامسفلد، راهی جز ترک پنتاگون باقی نگذاشت و استعفای رامسفلد، نشانهای از تغییر رویکرد کاخ سفید از یکجانبهگرایی به چندجانبهگرایی برای کنترل ناآرامیهای عراق و افغانستان و هدایت بحران هستهای کره شمالی و ایران در جهت سیاستهای منطقهای خود در شرق آسیا و منطقه خاورمیانه است.
هر چند دولت بوش هنوز گام عملی در این زمینه برنداشته است، اما نشانهها حاکی از دوری آمریکا از رویکرد یکجانبهگرایی است. تحرکات دیپلماتیک آمریکا با شرکای اروپاییاش افزایش یافته است. در مقابل، دولتهای اروپایی با جسارت بیشتری به دنبال مشارکت در مدیریت بحرانهایی مثل عراق، افغانستان و فلسطین هستند که سرنخهای آن در دست آمریکا است.
یکی از تحرکات دیپلماتیک مهم در این زمینه، طرح صلح خاورمیانه سه رهبر اروپایی، ژاکشیراک، زاپاتهرو و رومانو پرودی است.
اگرچه مخالفت با جنگ بر فضای سیاسی حاکم بر اکثر کشورهای اروپایی غلبه دارد، اما تغییرات سیاسی در کشورهای اروپایی بهنحوی نبوده است که اتحادیه اروپا به عنوان یک قطب اقتصادی و سیاسی قدرت بتواند از فضای ایجاد شده پس از شکست سنگین انتخاباتی جمهوریخواهان آمریکا نقشآفرینی مناسب را داشته باشد.
در اسپانیا و ایتالیا چپهای مخالف جنگ، قدرت را در دست گرفتند. خروج سربازان این دو کشور از عراق، ضربهای جدی به موقعیت آمریکا وارد کرد. ولی ایتالیا و اسپانیا بدون فرانسه و آلمان قادر به نقشآفرینی در خارج از اتحادیه اروپا نیستند.
یکی از انگیزههای خوزه ماریا ازنار نخستوزیر محافظهکار سابق اسپانیا در حمایت از سیاستهای جنگطلبانه آمریکا، پیدا کردن جایگاه بینالمللی در سایه آمریکا بود؛ سیاستی که سرانجام سرنگونی او و حزبش را به دنبال داشت.
سیلویوبرلوسکونی نخستوزیر سابق ایتالیا نیز همین هدف را دنبال میکرد. برخلاف احزاب راست این دو کشور، چپها با اعتقاد به همگرایی اروپایی به دنبال ایفای نقش فعالی در عرصه اروپا و نظام بینالملل هستند. اما روند تحولات در فرانسه و آلمان در جهت تقویت همگرایی اروپایی نبوده است.
در آلمان، به قدرت رسیدن آنجلامرکل از حزب دموکرات مسیحی، تضعیف محور برلین – پاریس به عنوان موتور محرکه اتحادیه اروپا را به دنبال داشته است. هیچ پروژه همگرایی در اروپا در نیمقرن گذشته بدون همگرایی فرانسه و آلمان پیش نرفته است.
آنجلامرکل با وعده بهبود روابط با آمریکا پس از یک دوره تنش در دوره صدارت گرهارد شرودر به قدرت رسید؛ اگرچه تغییرات سیاسی در آلمان موجب تقویت دولتهای اروپایی آتلانتیکگرا نشد، با پیروزی چپها در اسپانیا و ایتالیا این دو کشور از جرگه کشورهای حامی آمریکا در اشغال عراق خارج شده بودند و دیگر کشورهای اروپایی حامی آمریکا نیز تحت فشار افکار عمومی با احتیاط بیشتری از سیاست این کشور دنبالهروی میکردند.
در این میان، تنها تونیبلر نخستوزیر انگلیس است که همچنان از سیاست همگرایی با آمریکا حمایت میکند. البته بلر نیز با اتخاذ این سیاست، تحت فشار همحزبیهای مخالف جنگ، مجبور به اعلام کنارهگیری از نخستوزیری در اواسط سال آینده میلادی شده است.
حتی آنجلامرکل صدراعظم آلمان نیز نتوانست انتظارات آمریکا برای بهبود روابط را برآورده کند. مرکل برای دنبالهروی از سیاستهای آمریکا با محدودیتهای داخلی متعددی مواجه شد. یکی از این موانع، ائتلاف شکننده با حزب سوسیال دموکرات بود. وزارت خارجه و وزارت دفاع در کنترل سوسیال دموکراتهای مخالف جنگ قرار گرفت.
مانع دوم و بزرگتر، مخالفت افکار عمومی آلمان با حمایت از سیاستهای جنگطلبانه آمریکا است. آنچه موجب شکست گرهارد شرودر در انتخابات پارلمانی شد، مواضع ضدجنگ او، که اعتراض به برنامه اصلاحات اقتصادی او بود. شرودر در سال 2002 با وجود نارضایتی گسترده از سیاستهای اقتصادیاش توانست با شعار مخالفت با جنگ، حزب سوسیال دموکرات را برای یک دوره دیگر در قدرت نگه دارد. اما این شعار در انتخابات سال 2005 نتایج مورد انتظار را نداشت.
فرانسه نیز با تحولات داخلی عمیقی روبرو شده است که تضعیف جایگاه این کشور به عنوان یک کشور پیشرو در همگرایی اروپایی را به دنبال داشته است. شکست همهپرسی قانون اساسی اتحادیه اروپا و شورش سه هفتهای مهاجران حاشیهنشین، ضربهای جدی به جایگاه فرانسه در اتحادیه اروپا وارد کرد.
پروژه قانون اساسی اتحادیه اروپا، مهمترین پروژه همگرایی سیاسی در این اتحادیه، در فرانسه متوقف شده است و احیا، تصویب و اجرای آن نیز از فرانسه امکانپذیر است.
این در حالی است که در چگونگی احیای روند تصویب و اجرای قانون اساسی اتحادیه اروپا اختلافنظر عمیقی میان اعضای این اتحادیه وجود دارد. هماکنون همه توجهات در مورد موقعیت و رویکرد فرانسه در اتحادیه اروپا به رقابتهای داخل و نتایج انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی فرانسه در بهار سال آینده جلب شده است.
سیاست خارجی فرانسه نیز تحتالشعاع این رقابتها است. نگاهی به تاریخ سیاسی فرانسه پس از جنگ جهانی دوم نشان میدهد که دو جناح راست و چپ فرانسه به دنبال یک فرانسة مستقل و نقشآفرین در اروپا و صحنه بینالملل بودهاند. اما در مقابله با چالشهای اقتصادی و سیاسی ایجاد شده برای فرانسه در سالهای اخیر، نیکلا سارکوزی اصلیترین نامزد راستگراها و سگولن رویال نامزد حزب سوسیالیست، رویکردهای متفاوتی را مطرح کردهاند. در بعد سیاست خارجی، سارکوزی از روابط نزدیک با آمریکا حمایت میکند.
متقابلاً سگولن رویال معتقد به فاصله گرفتن از آمریکا و اتخاذ سیاست مستقلتری است. انتخاب هر یک از این دو به جانشینی ژاکشیراک، بیتأثیر بر سیاست خارجی فرانسه نخواهد بود. جناح راست حاکم در فرانسه سعی میکند از تصمیمگیریهای خطیر و هزینهآور که میتواند موقعیت راستگرایان را در انتخابات متزلزل کند، دوری گزیند. از موارد قابل اشاره در این زمینه، مخالفت فرانسه با درخواست آمریکا و انگلیس برای اعزام نیروی بیشتر به افغانستان است.
در حال حاضر، مرزبندیای که میان کشورهای اروپامحور و آتلانتیکگرا در جریان آمادگی آمریکا برای حمله به عراق و سپس اشغال این کشور ایجاد شده بود، از بین رفته است. تغییر این مرزبندیها نه در جهت وحدت و اشتراکنظر میان اعضای اتحادیه اروپا که در جهت تشتت، پراکندگی و تردید در رویکرد سیاست خارجی مشترک بوده است.
آمریکا در بحرانهایی گرفتار شده است که مشارکت اروپا در مدیریت این بحرانها نیازمند اراده و پشتوانه سیاسی قوی برای مداخله سیاسی و نظامی است که دولتهای اروپایی، پشتوانه سیاسی داخلی لازم برای پرداخت چنین هزینههایی را ندارند.
افکار عمومی اروپا به مداخلات نظامی در دیگر کشورها بسیار حساس است و بازگشت اولین تابوت سربازانشان میتواند بحرانآفرین باشد.
ناآرامیهای عراق از کنترل آمریکا خارج شده است. دولتهای اروپا تحت هیچ شرایطی حاضر به پذیرش مأموریتی حتی در چهارچوب قطعنامههای سازمان ملل در عراق نخواهند بود. در افغانستان نیز که دولتهای اروپایی در قالب پیمان ناتو و در چهارچوب قطعنامههای سازمان ملل به این کشور نیرو اعزام کردند، با گسترش درگیریها با نیروهای طالبان، برخی کشورها مثل بلژیک موضوع خروج سربازانشان را مطرح کردند.
در همین حال به غیر از هلند و انگلیس، کشور اروپایی دیگری به درخواست آمریکا برای اعزام نیروی بیشتر پاسخ مساعد نداده است.
دولت بوش در رویکرد چندجانبهگرایی خود همچنان میخواهد با اهرم نظامی، اهداف خود را پیش ببرد. این در حالی است که دولتهای اروپایی به دنبال راههای سیاسی و کمهزینه هستند. دولت بوش برخلاف چهار سال قبل نمیتواند دیدگاههای شرکای اروپاییاش را نادیده بگیرد.
آمریکا به مساعدت کشورهای اروپایی برای مدیریت بحران عراق، افغانستان و فلسطین نیازمند است. از سویی، دولتهای اروپایی در راهحلهای سیاسی خود اعتقادی به مرزبندیها و دستهبندی کشورها توسط آمریکا در کانونهای بحرانی منطقه ندارند.
پیشنهاد ماسیمودالما وزیر خارجه ایتالیا برای تشکیل کنفرانس جهانی در مورد افغانستان یا طرح ژاکشیراک رئیس جمهوری فرانسه برای تشکیل گروه تماس افغانستان با حضور کشورهای همسایه، رویکرد کشورهای اروپایی برای استفاده از تمام پتانسیل منطقهای و جهانی برای نقشآفرینی را نشان میدهد.
برای جمهوری اسلامی ایران، فرصت مغتنمی است که با هوشمندی، درایت، دوراندیشی، از این موقعیت نهایت استفاده را برای ایفای نقش منطقهای خود و خنثی کردن سیاستهای آمریکا ببرد.