وی کار بازیگری را از اواسط دهه هفتاد شروع کرد و دو چهره مشهور دنیای سینما یعنی رامبو و راکی بالبوا با بازی او روی پرده سینما به تصویر کشیدهاند. این دو کاراکتر- چه موافق آنها باشیم و چه نباشیم- در حال حاضر دو کاراکتر در یاد ماندنی تاریخ سینما هستند. البته استالونه این روزها شهرت و محبوبیت دهه هشتادی خود را ندارد. اما همین روزها با قسمت آخر مجموعه فیلم ورزشی و درام «راکی» دوباره به دیدار تماشاگران سینما میآید. «راکی بالبوا» فیلمی ساده و کمخرج مثل قسمت اول این مجموعه فیلم است، همان فیلمی که جان آویلدسن آن را کارگردانی کرد و اسکار بهترین فیلم سال 1975 را گرفت.
* چرا فکر میکنید وقتی در یکی از قسمتهای فیلم «راکی» بازی میکنید، این فیلم ارتباط خوب و نزدیکی با تماشاگران برقرار خواهد کرد؟
- «راکی» غیرمعمولی در این فیلم وجود دارد. فکر میکنم کشور ما هنگام نمایش این فیلم کمی باوقارتر بود. این نکته حداقل در مورد نحوه اکران عمومی فیلمهای سینمایی در آن زمان صدق میکند. «راکی» در تعداد محدودی سالن سینما به نمایش درآمد و همین باعث شد تا مدت زمان زیادی روی پرده بماند. در عین حال این نوع نمایش باعث شد تا هم در ذهن تماشاگران باقی بماند و هم عموم مردم متوجه نمایش عمومی آن شوند.
من هم بهشدت با آن احساس همذاتپنداری میکردم. موفقیت «راکی» نشان داد که آندسته از پروژههایی که از صمیم قلب کار میکنم مورد پسند تماشاگران قرار میگیرد و اگر پروژهای کاملاً باب میل خودم نباشد، آن فیلم کاری ناامیدکننده خواهد بود و شکست تجاری میخورد. همین نکته را در مورد «اولین خون» هم میتوانم بگویم. این فیلم- به همان دلیلی که گفتم- بهترین فیلم اکشنی است که تا به حال بازی کردهام.
* چهقدر به کاراکتر راکی وابسته هستید و آن را از خودتان میدانید؟
- آنها خیلی شبیه هم هستند. موضوعاتی که فیلمهای «راکی» مطرح میکند، موضوعاتی شخصی هستند. من بهقدر کافی آدم خوششانسی بودهام که متوجه شوم چه چیزی باعث ناراحتی و آزردگی خاطرم میشود. سؤالاتی که درباره زندگی مطرح میکنم، سؤالاتی کلی و عمومی هستند.
ااین سؤالات حالا توسط آدمی مثل راکی بالبوا مطرح میشوند. اگر خودم این سؤالات را میپرسیدم همان تأثیر را نداشتند. راکی آدمی سخت و خشن و در عین حال بچهوار است. به همین دلیل وقتی پرسشی مطرح میکند، حال و هوایی کمیکوار پیدا میکند و انگار که از زاویهای کمدی مطرح شده است. نوع حرف زدنش، لهجهاش و نگرانیهایش، همه این حال و هوا را میرسانند. برای مثال در «راکی 3» کاراکتر راکی از این میترسد که مبارزه کند. طبیعی است که وقتی تو چیزی را بهدست آوردی که میخواستی، دیگر حاضر نیستی آن را از دست بدهی.
حرف کلی فیلم همین نکته بود: غلبه بر ترس. مربی تو مرده است و تو احساس میکنی که ساختار همه چیز را از دست دادهای و حالا با دنیایی روبهرو هستی که نمیدانی چیست و تو آمادگی رویارویی با آن را نداری.
در «راکی» جدید حالا با این موضوع سروکار داری که چگونه میتوانی با این غم و درد روبهرو شوی. خودم این نکته را با پیرتر شدن متوجه شدهام و راکی در صحنهای از فیلم میگوید: «هرچه پیرتر میشوم، چیزهای بیشتری را پشت سر خودم میگذارم و دیگر نمیتوانم آنها را بهدست بیاورم.» هیچکس تو را برای رسیدن به چنین موقعیتی آماده نمیکند. تو فکر میکنی وقتی بزرگتر و پیرتر میشوی، بهدست آوردن خیلی چیزها آسانتر میشود، اما اینطور نیست، به عنوان یک بچه کوچک اغلب اوقات تو نمیدانی که با موضوع از دست دادن و گم کردن چیزهای مختلف روبهرو هستی.
این نکته را وقتی که بزرگ شدی میفهمی و این خیلی بیرحمانه است. این مثل آن است که حالا چگونه تلاش میکنی تا با آن به یک ترکیب مناسب برسی.
* فکر میکنید چهقدر کاراکتر راکی به زندگی خودتان ارتباط پیدا میکند؟
- از اینکه خودم هستم احساس خوبی دارم و فکر میکنم این نوع احساس آرامبخش باعث شد تا برای ساخت این فیلم مبارزه کنم. به همین دلیل است که راکی دوباره به رینگ برمیگردد. اصلاً اهمیتی نداشت که او میبرد یا میبازد. او دیگر نمیخواست برای حتی یک بار مسابقه بدهد و حالا تصمیم گرفته است که این کار را انجام دهد.
پسرش او را میدید و میدانست که وی چگونه فکر میکند. این قصه مثل یک فانتزی است، اما فکر میکنم که آدمها آرزو میکنند میتوانستند در سالهای آخر زندگیشان فرصت آن را داشته باشند تا بتوانند به تمام آرزوهای برآورده نشدهشان رنگ واقعیت بزنند.
* در مقایسه با «راکی»های قبلی، تعلیمات ورزشی مربوط به این فیلم چگونه بود؟
- تمرینهای این فیلم خیلی سخت و مشکل بود. آن چیزهایی که سی سال قبل کارساز بودند، حالا کمی دشوار هستند. (میخندد) احساس کسی را داشتم که قرار است یک کار غیرممکن را انجام دهد. بهشدت سنگین شده بودم.
با کمک سخاوتمندانه مربیام کارم را پیش بردم. در طول تمرینها دست او آسیب دید و من هم پایم را شکستم! من باید داخل رینگ مبارزه میکردم و طبیعی است که کارم سخت بود. چند صحنه فیلم اسلوموشن فیلمبرداری شد، زیرا امکان آسیبدیدن ما زیاد بود. وقتی به لاسوگاس رفتیم واقعاً عصبی بودم. باید جلوی چشم نههزار تماشاچی بازی میکردم. خب، به هیچ وجه آمادگی این کار را نداشتم. این یک مسابقه معمولی نبود.
* از نقطهنظر مشتزنی، فیلم شما حقیقتاً یک کار خوب به نظر میرسد. آیا هیچ تلاشی هم کردید که برای این جنگجو و مبارز یک ارثیه و ماترک خلق کنید، چیزی مثل اینکه راکی بتواند حیات بیشتری داشته باشد؟
- میدانید که نمیشود راکی را در مقابل جو فریزر یا مایک تایسن قرار داد. اما شما درست میگوئید، فکر میکنم نوعی خلأ در مشتزنهای مطرح و معتبر وجود دارد؛ کسانی مثل جو فریزر- که همیشه چیزی بیشتر از یک مبارز و قهرمان مشتزنی بودهاند- کاملاً با سبک کار میکنند و حضوری قاطع و قابل تشخیص دارند.
این روزها آدمهایی مثل آنها کم پیدا میشود زیرا آنها عادت داشتند یک بخش باشند که کم کم تبدیل به دو تا میشود. حالا چهار یا پنج تا از آن وجود دارد. نوع مسابقات بهطور مداوم تغییر میکند و تصورم بر این است که این مسئله باعث نابودی این ورزش میشود.
آنچه اتفاق افتاده این است که «راکی» به دنبال عزمی است که دنبال کرده است. با آنکه زخمی میشوی- تو بزرگترین مهارتهای جهان را با خودت نداری- اما اگر با درندهخویی مسابقه بدهی، بعضی وقتها میتوانی بر رقیب غلبه کنی. در زندگی واقعی راکی، بعضی وقتها شکست هم وجود دارد. شاید او شکست بخورد، اما با خونسردی این شکست را میپذیرد.
* همکاری دوباره با برت یانگ چگونه بود؟
- برت خود همان کاراکتری است که در فیلم نقشش را بازی میکند. او گرایش به این مسئله داشت که کمی مهربان باشد. فقط کافی است دوربین را روبهروی او قرار دهی تا وی یک بازی بیهمتا ارائه دهد. این بار در فیلم جدید، او صحنههای بیشتری داشت که همه آن را در نسخه DVD فیلم خواهند دید.
این صحنهها از نسخه سینمایی حذف شدند زیرا بهشدت عاطفی بودند. برت حتی یک بار نزدیک بود سکته هم بکند، اما بازیاش را خیلی خوب ارائه داد. او از خودش «خوبی» صادر میکند.
* میدانیم که در حال بازی در قسمت جدید «رامبو» هم هستید. آیا بهجز این فیلم باید در انتظار فیلمهای دیگری هم باشیم که در آنها دوباره در نقش کاراکترهای قدیمیتان ظاهر میشوید؟
- خب، حالا مشغول ساخت فیلمی به نام «راین استون» هستیم. علتش هم این است که رامبو کاراکتری است که فکر میکنم در آخرین قسمت فیلم بهخوبی بیان نشد و نتوانستیم او را بهدرستی به تصویر بکشیم. با آنکه او در افغانستان بود (کشوری که ویتنام روسیه بود) ده روز قبل از اکران عمومی فیلم گورباچف رئیس جمهور وقت ملاقات دوستانهای با نانسی ریگان (همسر رئیس جمهور وقت آمریکا) انجام داد.
جنگ سرد که برای پنجاه سال ادامه داشت، تمام شده بود، حالا رامبو و من تبدیل به آدم بد ماجرا شده بودیم. از من میپرسیدند چرا دارم با روسها میجنگم؟ میگفتم: «تا همین دو هفته پیش شما بمب بر روی مواضع روسها پرتاب میکردید و حالا از من اینجور سؤالها را میپرسید؟» متوجه یک واقعیت شدم. وقتی در فیلمت با موضوعات سیاسی سروکار داری، نمیتوانی حدس بزنی که فردا چه اتفاقی میافتد و با فیلم تو چه برخوردی خواهد شد. همین مسئله باعث شد تا اگر بخواهم دوباره چنین کاری را انجام دهم، خیلی مراقب باشم و با احتیاط عمل کنم.
«رامبو» جدید یک رامبوی معمولی است. او بهشدت بدوی و از نظر روحی درهمشکسته است. او به شکلی درویشی زندگی میکند و فکر میکنم کاراکتری جالب توجه خواهد بود که جای مطالعه هم دارد. تا قبل از این چنین کاراکتری را روی پرده سینما ندیدهام. نوع رفتار و عملکرد او نشان میدهد که نسبت به اتفاقاتی که پشت سر گذاشته کمی ناراحت و ناراضی است و با این حال، وی نمیتواند از گذشتهاش فرار کند.
* آیا احتمال دارد شما را دوباره در فیلم کوچک و کمخرجتری مثل «کاپ لند» ببینیم؟
- بهصورت طبیعی هر زمان که تو یک فیلم پرخرج و بزرگ بازی میکنی، باید در یک فیلم کمخرج هم حضور داشته باشی. این مسئله باعث حفظ توازن میشود. دلم میخواهد که بعد از «راکی» فیلم «پو» را کارگردانی کنم. میخواهم پشت دوربین قرار بگیرم و این کاری است که همیشه میخواستم انجام دهم.
دربارهاش خیلی صحبت کردهام شاید که از نظر مالی با موفقیت روبهرو نشود؛ با این حال میخواهم آن را بسازم. این فیلم موضوعی سخت و پیچیده دارد که یک کاراکتر کاملاً فانتزی در رأس ماجراهای آن قرار دارد. بعد از این فیلم سراغ چه کاری خواهم رفت؟ کسی نمیداند!
کوتاه شده از Movieweb.com