میهمانی را جناب شیرین کام، صاحب قنادی و اخیرا کافیشاپ محله ما ترتیب داده بود تا هم تغییر شغلاش را از شیرینیفروشی به برجسازی اعلام کند و هم با پختن یک کیک شکلاتی به شکل برج کام ما زوجهای جوان را شیرین کند.
خانه پدری من البته با 40 نفر وارث هنوز کلنگ بسازوبفروشها بر فرقش فرود نیامده و میتواند پذیرای 50 میهمان هم باشد اگرچه غمگنانه در محاصره برجهای سر به فلک کشیدهای که این طرف و آن طرفاش برپا شدهاند، نمیتواند مثل قدیمها عرضاندام کند.
این میهمانی آکنده از شیرینی و شیرین کامی یک پشت صحنه هم داشت؛ ما 7 زوج جوان در زمره اولین خریداران آپارتمانهایی بودیم که قرار بود با همت جناب شیرینکام، برپا شود. از اینرو، جناب ایشان هر آنچه سلیقه، ذوق و مهارت از پشت در پشت نیاکان قنادشان به ارث برده بود به کار بست تا به قول خودش خوشمزهترین کیک شکلاتی برج آسا را تقدیم میهمانان جوان یا در واقع مشتریان پروپا قرص برج نساختهاش کند.
همان شب سرانگشتی حساب شد که هر کدام از ما چقدر پول باید به قناد دیروز و برجساز امروز بدهیم تا حداکثر یکسال بعد در آپارتمانهای خودمان در یکی از محلههای شمالغربی تهران زندگی کنیم. خیلیها مثل ما مختصر طلاهایی را که معمولا هنگام ازدواج هر زوج جمعوجور میشود فروختند و آنچه داشتند در طبق اخلاص گذاشتند. تا جناب شیرین کام با لبی خندان، روز شمار ساخت برج رؤیایی را پیش روی ما بگذارد.
حالا از آن زمان 5 سال گذشته و هر چقدر در حولوحوش آسمان و افق شمالغربی تهران چشم میاندازیم همه جور برج میبینیم الا برج رؤیایی خودمانرا! از آن طرف هم عارض نشدیم و شکایتی نکردیم چون به قول قدیمیها جناب شیرین کام گز نکرده پاره کرده بود و به قول خودش نمیدانست که برجسازی هزار جور فوت و فن و... لازم دارد تا آجر روی آجر قرار بگیرد.
ما چشم انتظار ماندهایم و او که قنادی آباء و اجدادیاش را از دست داده، به تازگی یک ملک قدیمی کلنگی موروثی در حوالی قیطریه را به فروش گذاشته تا بلکه قسمتی از بدهیهایش را به ما بپردازد.
کاش جناب شیرین کام به همان خوبی که پشت صحنه میهمانی خاطرهانگیز خانه ما را میشناخت، از پشت صحنه و فوت و فن برجسازی هم خبر داشت تا کار ما زوجهای جوان و آرزومند به اینجا نکشد!