همینطور که جماعت داشتند متفرق میشدند، در گوشهای از خیابان یک ورق کاغذ که رویش سطرهایی نقش بسته بود توجهم را جلب کرد. کاغذ را برداشتم و با نهایت شگفتی دیدم، نامه سرگشاده جناب عقاب است که بیکم و کاست به استحضار شما خوانندگان عزیز همشهری میرسانم:
خانمها، آقایان! بگذارید خیالتان را راحت کنم که آن عقابهای بلند پرواز که بر ستیغ کوهها آشیانه دارند و در شعر شاعران جولان میدهند، سالهاست به اسطورهها پیوستهاند. من از نوادگان آنها هستم اما یک عقاب صددرصد شهرنشینام!
روزی روزگاری در حوالی کوههای بلند کندوان و در همسایگی چالوس آشیانه داشتم اما از بس آدمها، درختها را کندند و کوه و دره را پر از زباله کردند، جایی برای لانهسازی ما باقی نماند. من که خودم صاحب دو جوجه هستم به پسماند غذای آدمها که به وفور در کنار رودخانهها و در جوار زبالههای جورواجور یافت میشود، روی آوردهام و نوعی تنبلی گریبانگیرم شده است چون اغلب این پسماندها از نوع فستفود هستند.
ما عقابها هم به نوعی فستفوت خوارشدهایم! از آن طرف از اقوامم که در کوه دماوند سکونت دارند، شنیدم که دارند آنجا را آسفالت میکنند و آنها هم بهزودی مثل من و جوجههایم به شهرنشینی روی میآورند. البته شهرنشینی برای ما عقابها که در طول هزارهها در ستیغ کوهها زیستهایم، مخاطراتی دارد، از جمله گرفتاری در باغوحش و... و به تازگی متوجه شدم که جوجههایم پیام های صوتی من را دریافت نمیکنند و یکی از همنوعانم که زودتر از من شهرنشین شده گفت که امواج آنتن های موبایل، نمیگذارد صدای عقابها به همدیگر برسد.
بیچاره کلاغها و گنجشکها و قمریها هم لابد همین مسائل را دارند! به ناچار یک دستگاه موبایل برای جوجههایم که در همین حوالی به سر میبرند بردهام و یک موبایل هم به گردن خودم آویختهام تا در صورت نیاز بتوانیم با هم گفتوگو کنیم؛ گو اینکه میگویند امواج موبایل هم برای ما پرندهها ضرر دارد، ولی چارهای نیست! بنابراین اگر در گوشه و کنار کلانشهر تهران یا کرج یا هر شهر دیگری، عقاب دیگری دیدید، حیرت نکنید و خبر داشته باشید که عقابها هم به مرور شهرنشین میشوند!