خیلی از دوستان بهحال من غبطه میخوردند و یکی دو نفرشان هم رفتند و پیه هزینه کارت طلایی را به تن خودشان مالیدند و مثل من صاحب کارت طلایی شدند. توی مجتمع مسکونی ما 2نفر هم صاحب کارت طلایی بیمه بودند و میگفتند بله از هر بیمارستانی که دلمان بخواهد، پذیرش میگیریم، البته من یکی توان مالیاش را نداشتم که مثل آن دو همسایه کارتطلایی بیمه هم بگیرم، چون آن وقت چیزی از حقوقم باقی نمیماند و دلم خوش بود که یک کارت طلایی توی جیبم هست.
از شما چه پنهان در این 5-4سالی که کارت طلایی داشتم، خوب رانندگی کردم و به قول معروف خال به ماشینم نیفتاد اما تابستان امسال حوالی شهریور ماه یک تصادف ناجور داشتم و جلوبندی خودروام باید عوض میشد.
طرف مقابل مقصر بود و بعد آمد و رفت بسیار، یک خسارت مختصر که بعد از کسر پول عکس و فرانشیز و... گیرم آمده بود، به اعتبار کارت طلایی، سینهام را سپر کردم تا بروم چند قطعه اصلی و حساس ماشین را که خسارت دیده بود، در تعمیرگاه مجاز عوض کنم. خوب که نگاه کردم دیدم چند تا ماشین توی نوبت هستند. بعد از پرسوجو فهمیدم که دستکم 4نفرشان مثل من کارت طلایی دارند. اما مثل همه کسانی که کارت طلایی ندارند، برای تأمین قطعه معطل ماندهاند.
فکر کردم شاید نتوانستهاند ثابت کنند که کارت طلایی دارند. به هر طریق به داخل رفتم و خودم را به مدیر تعمیرگاه رساندم. کوتاه و مقطع گفت که قطعه نداریم!
خودم فهمیدم که وقتی قطعه نیست، کارت طلایی و نقرهای و برنزیاش فرقی نمیکند و آن طبقهبندی کارتها و تبلیغات پرطمطراق مال زمان فراوانی است!
یکی از رانندهها گفت: قطعه توی بازار سیاه هست، اما خیلی گرونه. مثل اینکه کشف تازهای کرده باشم، دوباره دویدم توی تعمیرگاه و رفتم سراغ مدیر و قضیه بازار سیاه را به او یادآوری کردم. گفت: ما قطعه نداریم، آن بازار هم ربطی به ما نداره... .
بنا به تجربه میدانستم که اگر نروم و قطعه را گرانتر نخرم، ممکن است یکی دو روز دیگر همان هم چند برابر شود.
وقتی به خانه برمیگشتم، همسایه خوبمان آقای خوشاخلاق را دیدم. بعد از احوالپرسی و چاق سلامتی گفت: خوش به حالت کارت طلایی داری، ما که یه کارت منزلت داشتیم، حالا هیچی بابتاش نمیدن! گفتم: کارت طلایی منو بذار کنار کارت منزلت خودت، چون شبیه هم هستن!
همینطور که از پلهها بالا میرفتم، توی دلم بابت اون همه پز دادن به خاطرکارتطلایی، از دوستان و همسایگان پوزشمیخواستم!