مازیار معاونی: به‌عنوان یک اصل کلی هر مجموعه داستانی تلویزیون که به فضای واقعی تعلق داشته و در قالب ژانرهای فانتزی و تخیلی ساخته نشده باشد لزوماً باید به یکسری قواعد و مقررات زمانی و مکانی پایبند باشد تا باورپذیر و دور از تحریف تاریخ به‌نظر بیاید؛ اصلی که نقض آن در 3مجموعه اخیر تلویزیون بیشتر از مجموعه‌های گذشته این رسانه به چشم می‌آید:


«از یاد رفته» به کارگردانی فریدون حسن‌پور

در قسمت‌های اولیه این مجموعه کاراکتر مرتضی (با بازی عمار آقایی) به همراه دوستان دانشجویش در آپارتمانی زندگی می‌کنند که آیفون تصویری دارد و این بدان مفهوم است که مقطع زمانی سریال در آن قسمت‌ها باید بعد از سال 1375 باشد که برای نخستین بار این پدیده مدرن به خانه‌ها راه یافت و جایگزین آیفون‌های قدیمی شد و البته چند سالی هم طول کشید تا همه‌گیر شود اما با ادامه مجموعه، داستان به بیست و چند سال بعد که مقارن با زمان حاضر (سال 1390 شمسی) است، می‌رسد درحالی‌که اگر زمان پایان سریال را زمان حاضر بدانیم که طبق منطق داستان اینچنین بود در آن‌صورت با بازگشت به حدود 25سال قبل، به سال 1365 می‌رسیم که نه آیفون تصویری در کار بود، نه به خاطر شرایط جنگی کشور اتومبیل اُپِل (اتومبیل متعلق به کاراکتر مینا) به کشور وارد شده و در دسترس عموم بود و نه رستوران‌های فست‌فود با سبک و سیاق امروزی و پیشخدمت‌های ملبس به لباس فرم (رستوران پدر کاراکتر مازیار) باب شده بودند. نکته تعجب‌آور ماجرا اینجاست که حسن‌پور به واسطه سن و سالش خود همه این تغییرات اجتماعی را به چشم دیده و حالا در مجموعه‌اش چنین اشتباهاتی را مرتکب ‌شده است.

در دانشکده پزشکی محل تحصیل کاراکتر مرتضی برخلاف دانشکده‌های پزشکی سراسر دنیا در ترم اول به جای آموزش دروس علوم پایه، علائم بالینی بیماری‌های مختلف مانند همین سوزش سردل که در سریال نمایش داده شد را تدریس می‌کردند و در ترم‌های بالاتر که زمان آموزش علوم بالینی است درس بیوشیمی که درس ترم اول رشته پزشکی است تدریس می‌شد. شاید هم کارگردان محترم روی این ماجرا حساب نکرده بوده که به جز ده‌ها هزار پزشک سراسر کشور که متوجه چنین اشتباهات فاحشی می‌شوند و امکان دست به قلم بردن ندارند صاحب این قلم و دوستان عزیز پزشک- منتقد دیگر به تعداد کافی وجود دارند که هم متوجه این خطاهای آشکار می‌شوند و هم می‌توانند زبان انتقاد دیگران باشند.

وضعیت سفید به کارگردانی حمید نعمت‌الله

نعمت‌الله اگرچه یکی از بهترین و در عین حال یکی از دشوارترین مجموعه‌های کل تاریخ تلویزیون را خلق کرده اما در پاره‌ای جاها در دهان کاراکترهایش الفاظ و واژه‌هایی گذاشته که به زمان وقوع حوادث سریال یعنی زمستان 66 و بهار 67 که انصافاً تلاش بسیاری هم برای خلق درست ویژگی‌های آن شده تعلق ندارند.

کاراکتر رضا در یکی از قسمت‌های پیشین سریال که اعضای خانواده، کاراکتر امیر را قال گذاشته و او را به ملاقات داماد خانواده (با بازی سیدجواد هاشمی) نبرده بودند برای توصیف این اتفاق از واژه «پیچوندن» استفاده کرد درحالی‌که همه می‌دانند که این واژه و واژه‌های مشتق شده از آن نظیر «بپیچ»، «پیچش» و... قدمتی زیر10سال دارند و در اواسط دهه80 بود که برای نخستین بار به فرهنگ اصطلاحات عامه راه‌یافته و به سرعت فراگیر شدند.

اصطلاحات دیگری مثل «سه‌شدن» و «ضایع شدن» هم همین وضعیت را دارند؛ اصطلاحاتی متعلق به دهه70 که اصلاً نشانی از آنها در نیمه دهه60 نبود. البته شاید گروه سازنده وضعیت سفید این ایرادات را سختگیرانه بداند ولی وقتی قرار است تمام ویژگی‌های فرهنگی، اجتماعی و... یک مقطع زمانی خاص به درستی و با امانتداری به تصویر کشیده شود بذل دقت و توجه کافی در نگارش دیالوگ‌های آدم‌هایی متعلق به آن دوره زمانی هم خود بخش مهمی از کار محسوب می‌شود که نمی‌توان از کنار آن به آسانی گذشت.

«شوق پرواز» ساخته یدالله صمدی

بازآفرینی سرگذشت زندگی یک شخصیت متعلق به تاریخ معاصر آن هم در یک شهــــر مذهبی‌- سنتی مثل قزوین نیاز به رعایت اصولی دارد که یدالله صمدی تا حد زیادی از آنها چشم‌پوشی کرده است. قزوینی بودن تمام پرسوناژهای مجموعه شوق پرواز محدود شده به کاربرد افراطی واژه «بالام جان» یا فتحه‌گذاری‌های تصنعی روی کلمات «خانَمان» به جای «خونمون» از زبان پرسوناژهایی که کمترین شباهت ممکن را با آدم‌های سنتی این شهر آن‌هم در مقطع زمانی متجاوز از 4دهه قبل دارند. به‌نظر می‌رسد که برای فیلمسازی مانند یدالله صمدی نباید مردم قزوین و فرهنگ سنتی آن همین یکی دو شبه‌لهجه باشد و از نظر مابقی ویژگی‌ها از ادای سایر کلمات و واژه‌ها گرفته تا نحوه پوشش و معاشرت با دیگران دقت لازم در کاراکترهای سریال ارزشمند یدالله صمدی صورت نگرفته باشد.البته نزدیک شدن به ویژگی‌های بومی مناطق مختلف ایران کار دشواری است که نیاز به صرف وقت و انرژی بیشتری دارد.