گروه ادب و هنر - مایا شرفی: وقتی جعبه موسیقی ساخته شد علاقه‌مندان به کارهای فرزاد موتمن با اشتیاق فراوانی پای آخرین ساخته آن زمان او نشستند تا ببینند بعد از «شب‌های روشن» و «صداها» این بار قرار است شاهد چه فیلمی از این کارگردان باشند؛ اثری که بعد از نمایش در بیست‌وششمین جشنواره فیلم فجر به مذاق خیلی‌ها خوش نیامد؛ اثری که وقتی امروز با سازنده‌‌اش صحبت می‌کنیم با علاقه از آن سخن می‌گوید و ابراز خرسندی دارد از اینکه این کار را به کارنامه کاری‌‌اش اضافه کرده است.

  • با توجه به اینکه سینمای ایران سابقه خوبی از رفتن به سوی سینمای ماورایی ندارد چه طور شد که تصمیم گرفتید به سمت این نوع از سینما بروید؟

فکر می‌کنم بهتر است بگوییم سینمای ایران سابقه خیلی خوبی در رفتن به طرف خیلی از انواع سینما را ندارد. انگار ما در کشورمان عادت کرده‌ایم که فقط یا فیلم‌های لوده بسازیم یا درام‌های اجتماعی ولی این اتفاق نباید مانع از تلاش ما شود ولو اینکه شکست بخوریم. بالاخره باید تلاش کرد تا چیزی شکل بگیرد. درام‌های ماورایی از ابتدای تاریخ سینما با سینما بوده‌اند. دومین فیلمی که ادیسون ساخته، زندگی مسیح، یک درام ماورایی است. ولی ما در سینمایمان خیلی طرف ماوراء نرفته‌ایم و هر وقت هم این کار را انجام داده‌ایم یا حاصل خوبی نداشته یا اینکه خیلی محدود بوده.

  • وقتی فیلمنامه را خواندید چه ویژگی‌هایی در آن دیدید که علاقه‌مند به ساختش شدید؟

جعبه موسیقی یک ویژگی‌ای دارد که من را جذب خودش کرد. اینکه ما تا به حال هر زمان که سراغ مقوله معجزه رفته‌ایم این اتفاق بر شخصیت‌های فیلم یا در بیابان‌ها رخ داده، مثل خیلی دور خیلی نزدیک، یا اینکه برای افراد عقب مانده جسمی و ذهنی اتفاق افتاده مثل دو چشم بی‌سو یا در اطراف امامزاده‌ها رخ داده مانند یک تکه نان و قدمگاه. اما جعبه موسیقی جذابیت ‌اش برای من این بود که این ماجرا در شهر، در محیط صنعتی و برای آدم‌های باهوش و تحصیل‌کرده اتفاق می‌افتد و برای آدمی که کراواتی است.

در کنار این مسئله، فیلمنامه جعبه موسیقی یک خصوصیت خیلی بارز دیگر هم داشت که من را به ساختش ترغیب می‌کرد اینکه به 13 کارگردان پیشنهاد شده بود و هیچ کدام قبول نکرده بودند که آن را بسازند به‌دلیل اینکه اعتقاد داشتند فیلمنامه خیلی خوبی نیست. بر همین اساس مصر شدم که آن را بسازم. چراکه هیچ وقت نترسیدم از اینکه فیلمی را بسازم که بد شود. مگر چه اتفاقی می‌افتد؟ جان فورد هم فقط 7، 8 فیلم خوب دارد و بقیه فیلم هایش خوب نیستند... سینما همین است. این اثر با افراطی‌ترین قصه ممکن کار می‌کند. پسری می‌میرد در برزخ مادرش را می‌بیند و بعد از آن دوباره به بیمارستان بازمی گردد و زنده می‌شود و این افراطی‌ترین قصه‌ای است که امکان دارد اتفاق بیفتد. مطمئن بودم در لحظه‌ای که این فرد دوباره زنده می‌شود همه از این اتفاق به خنده می‌افتند به همین خاطر همه تلاشم را کردم که این لحظه را طوری بسازم که وقتی این اتفاق می‌افتد، کسی نخندد و مسخره نکند.

  • جعبه موسیقی در زمانی ساخته می‌شود که مسئولان وقت از ساخت چنین آثاری استقبال و حمایت می‌کنند و در مورد فیلم شما هم می‌بینیم که فارابی هزینه ساخت آن را متقبل می‌شود. آیا قرار بود فرزاد موتمن با ساخت این اثر انتظار خاصی را برآورده کند؟

نه واقعا. تا آنجا که من می‌دانم فارابی شریک در ساخت فیلم بود و بیشتر هزینه‌های ساخت را محمد خزاعی، تهیه‌کننده فیلم داد و حتی به خاطر کمبود پول پروژه چند بار تا مرز متوقف شدن هم رفت. ما این فیلم را خیلی با دست باز نساختیم و روزهای سختی را گذراندیم تا این فیلم ساخته شود. اگرچه فارابی حامی اصلی فیلم بود ولی چیزی را به ما دیکته نکرد. فیلمنامه را مسعود احمدیان نوشته بود که در آن زمان از کارکنان بخش فرهنگی فارابی بود و امروز در بخش دفتر جشنواره فعالیت می‌کند. در بازنویسی فیلمنامه هم مسعود فراستی در کنار ما بود و نسخه نهایی فیلمنامه را او ویراستاری کرد.

  • به‌نظر شما چه اتفاقی می‌افتد که سینمای ماوراء که در مقطعی مورد حمایت مسئولان قرار می‌گیرد، یکباره به حاشیه رانده می‌شود و دیگر کسی به آن توجهی ندارد؟

به‌دلیل اینکه فیلم‌هایی که تا به حال ما ساخته‌ایم نتوانسته‌اند به لحاظ تجاری هم موفق باشند، رفتن به طرف آنها از لحاظ مالی ریسک بزرگی است. در سال‌های اخیر سینمای ایران با بحران سختی دست به گریبان است و ما فیلمسازان در بدترین شرایط ممکن داریم زندگی می‌کنیم. در این وضعیت همه معنا و ماوراء را نادیده می‌گیرند و به طرف آن نمی‌روند. البته صادقانه بگویم درام‌های ماورائی خیلی ژانر مورد علاقه من در سینما نیستند و من همه جا این را می‌گویم تا بلکه در پیشنهادهایی که می‌خواهند به من بدهند مورد توجه‌شان قرار بگیرد. من عاشق فیلم‌های عاشقانه و جنایی هستم. جمله معروفی است که همیشه آن را می‌گویم: «سینما یعنی فیلم جنایی، باقی ژانرها فرعی هستند». اما ظاهرا سینمای ایران خیلی به فیلم‌های جنایی و عشقی علاقه ندارد و خیلی از پیشنهادهایی که به من می‌شود دقیقا آن چیزی نیستند که من دوست دارم. ولی مسئله‌ای که وجود دارد این است که بلدم در ژانرهایی که دوست‌شان هم ندارم خوب کار کنم.

جعبه موسیقی هم در شرایط ویژه‌ای به من پیشنهاد شد؛ یعنی زمانی که 3سالی می‌شد کاری را انجام نداده بودم. بعد از باج خور تمام پروژه‌های من یا به بن بست رسید یا رد شد؛ 16فیلمنامه به فارابی و تهیه‌کنندگان دادم که فیلمنامه‌های خوبی بودند و سعید عقیقی، امید روحانی یا شادمهر راستین آنها را نوشته بودند. زمان‌هایی متوهم می‌شدم که من بایکوتم و قرار نیست دیگر فیلم بسازم؛ شاید این احساس واقعی بود شاید هم نبود؛ مسئله‌ای که هیچ وقت از آن مطمئن نشدم. تا بالاخره پروانه ساخت آفتاب پرست را گرفتم که آقای تخت‌کشیان تهیه کنندگی آن را بر عهده داشتند و شادمهر راستین هم فیلمنامه‌‌اش را نوشته بود.

دوستش داشتم به‌دلیل اینکه این اثر در ژانر وحشت بود و من در این زمینه تجربه‌ای نداشتم آن را بسازم مضاف بر اینکه سینمای ایران هم چنین کاری را تا به حال نکرده بود. خیلی با انرژی به سمت این کار رفتم اما به محض اینکه خواستیم پروژه را شروع کنیم زمزمه‌های ناموافقی از فارابی شنیدیم و به همین دلیل هم تهیه‌کننده منصرف شد. وقتی این کار لغو شد به فاصله یکی، دو هفته جعبه موسیقی را به من پیشنهاد دادند. فیلمنامه این کار خیلی از آن جنسی نبود که من مشتاق به ساختش باشم اما وقتی پیشنهاد شد گفتم چرا که نه به قول برتولوچی غرب نشد، می‌ریم شرق؛ نشد فیلم جنایی و ترسناک بسازم فیلم معناگرا می‌سازم. من دوست دارم ژانرهای مختلف را تجربه کنم به‌دلیل اینکه هیچ وقت خودم را یک فیلمساز روشنفکر و کسی که دغدغه دارد، ندیدم و هیچگاه احساس نکردم صاحب فلسفه‌ای هستم و ایدئولوژی‌ای دارم که اگر مردم از آن آگاه نباشند چیزی را از دست داده‌اند. من عمله‌گری سینما را می‌کنم ولی این کار را خوب بلدم انجام دهم. به همین دلیل ژانرهای گوناگون را تجربه می‌کنم و همیشه سعی‌ام بر این بوده که کارهایم آبرومند ساخته شوند مگر اینکه جایی کارم متوقف و همه چیز از دستم خارج شود. در جعبه موسیقی هم همین اتفاق افتاد؛ وقتی قبول کردم این فیلم را بسازم شروع کردم به مطالعه‌کردن و فیلم دیدن و ایده‌گرفتن. جلسات طولانی با مسعود احمدیان، مسعود فراستی و محمد خزاعی داشتیم و در واقع فیلم پس از تبادل نظرهای خیلی وسیع درآمد.

  • انتخاب بازیگران این فیلم به چه صورت انجام گرفت؟ با توجه به اینکه نیکی کریمی در زمانی این نقش را می‌پذیرد که هنوز در فیلم‌هایی که نقش کوتاه یا مکمل هستند، حضور پیدا نمی‌کند.

نیکی کریمی از بازیگران مورد علاقه من است و ما چند بار با هم کار کرده بودیم. نقش مادر، در واقع نقشی است که هر کسی می‌تواند آن را بازی کند اما ما به نیکی کریمی احتیاج داشتیم به‌دلیل اینکه در فیلم هیچ زن دیگری حضور ندارد. شخصیت اصلی فیلم بچه است و کاراکترهای فرعی هم بیشتر پیرمردها هستند به همین دلیل در جایی که حضور یک زن را می‌بینیم باید یک بازیگر نام آشنا و ستاره می‌گذاشتیم تا تماشاچی بتواند آن را بشناسد که به‌نظرم بهترین انتخاب‌مان برای این نقش نیکی کریمی بود و من فکر می‌کنم او از روی لطفی که به من داشت آمد و سر کار حاضر شد.

  • در مورد رامبد جوان چطور؟ نخستین انتخاب‌تان بود؟

رامبد جوان ابتدا قرار نبود در این فیلم بازی کند به‌دلیل اینکه جمشید هاشم پور انتخاب ما برای ایفای این نقش بود اما همانطور که قبلا هم گفتم به‌دلیل اینکه فیلم مشکلات مالی داشت شروع پروژه به تاخیر افتاد و زمانی ما فیلمبرداری را شروع کردیم که 6 ماه از زمان قراردادمان گذشته بود و در آن زمان جمشید هاشم پور درگیر چند پروژه دیگر بود و به همین دلیل نمی‌توانست سر کار ما حضور داشته باشد.

  • رامبد جوان و جمشید هاشم پور! فکر نمی‌کنید خیلی انتخاب‌های متفاوت و دوری هستند؟

بله، خیلی فرق دارند. در فیلمنامه کاراکتر فرشته شخصیتی نداشت که به ما بگوید دقیقا چه کاری انجام می‌دهد تا ما بتوانیم بگوییم او چه جور کاراکتری است؛ دلیلش هم ماهیت خود فرشته بود. فرشته در باورهای اسلامی با باورهای مسیحی خیلی فرق دارد. در مسیحیت فرشتگان مقامی بالاتر از انسان‌ها دارند و در اسلام این موضوع بر عکس است و فرشته‌ها خدمتگزارند. تصور اسلام از فرشتگان این است که خودشان تصمیم‌گیرنده نیستند بلکه برای آنها تصمیم گرفته می‌شود به همین خاطر هم است که فرشته جعبه موسیقی می‌گوید مامورم و معذور و فقط به افراد کارت می‌دهد. این ویژگی‌ها باعث می‌شد که بتوانیم سراغ هر بازیگری برویم. ابتدا ما فرشته را کمی خشن‌تر می‌دیدیم که می‌شد جمشید هاشم‌پور، تیره‌تر و بی‌رحم‌تر و... ضمن اینکه ترکیب مردی با سن بالاتر با یک بچه برایمان جذاب‌تر بود اما وقتی این همکاری نتوانست اتفاق بیفتد سراغ رامبد رفتیم.

  • چه ویژگی‌ای در رامبد جوان دیدید که به این نتیجه رسیدید می‌تواند گزینه خوبی برای این نقش باشد؟

به‌دلیل اینکه یک بار در دفتر کار آقای تخت‌کشیان بودیم که رامبد آمد و برای ما ناهار درست کرد. در آنجا حین کار حرکاتی را محض شوخی به شکل عروسک از خودش نشان داد. این صحنه در ذهن من مانده بود و زمانی که به این کار رسیدیم احساس کردم او می‌تواند این نقش را خوب ایفا کند؛ به همین دلیل هم از او دعوت به کار کردیم. البته نمی‌دانم که این آگاهانه است یا ناآگاهانه اما رامبد در این فیلم کمی جک لمون و لورل را هم در خودش دارد.

  • فیلم شما سال85 ساخته می‌شود، سال86 در جشنواره فیلم فجر به اکران درمی‌آید و سال90 اکران عمومی می‌شود. ارزیابی‌تان از مسیری که جعبه موسیقی طی کرده چیست؟

نمی دانم چه بگویم فقط می‌دانم که در جشنواره آن سال با این فیلم برخورد سردی شد.جعبه موسیقی تا حدودی ریتم کندی پیدا کرده است. این فیلم دقیقا 10 دقیقه اضافه دارد به‌دلیل اینکه ما چهار داستان فرعی داشتیم که ابتدا باید آنها بسته می‌شد تا قصه اصلی شروع شود، یعنی زمانی که بچه به کما می‌رود. اما حجم این پلان‌ها خیلی زیاد بود و باعث می‌شد داستان اصلی دیر شروع شود. به همین دلیل با مسعود فراستی و مسعود احمدیان بسیاری از داستان‌ها را تا جایی که اطلاعات فیلم ناقص نشود، از فیلمنامه حذف کردیم با این وجود داستان اصلی که به کما رفتن پسر است 10 دقیقه عقب است. ولی از طرفی هم مجبور بودیم که داستان‌های فرعی را تا این حد نگه داریم. شاید در کاتینگ می‌توانستیم فیلم را سریع‌تر کات کنیم و خانم مفخم ابتدا این کار را کردند اما وقتی من آن نسخه را دیدم از خانم مفخم خواستم که کمی این کار را تعدیل کنند به‌دلیل اینکه مقوله انتظار و مرگ مقوله‌های کندتر و ایستئاتری‌اند و احساس کردم اگر سریع‌تر این اتفاق بیفتد ما معنای فیلم را از دست می‌دهیم.

  • از وضعیت اکران فیلم‌تان در این شرایط راضی هستید؟

در مورد اکران جعبه موسیقی من امضا دادم که فیلم در این شرایط نمایش داده شود به‌دلیل اینکه اگر اکران نمی‌شد روانه شبکه خانگی می‌شد. قرار بود ما این فیلم را 3،2سال پیش اکران کنیم و حتی سینماهای وسیعی را هم برایش در نظر گرفتیم اما متأسفانه زمان اکران مصادف شد با تظاهرات‌های خیابانی و به همین دلیل خواستم جلوی اکرانش را بگیرند. شاید هم تصمیم اشتباهی بود و اگر فیلم در آن شرایط اکران می‌شد هیچ اتفاقی هم نمی‌افتاد ولی باتوجه به اینکه یک فیلم دینی بود من هراس این را داشتم که یکباره کسی شیشه‌ای را بشکند و به‌دنبال آن جنجالی به پا شود. در نتیجه خواستم فیلم اکران نشود البته بعد پشیمان شدم چون پس از آن دیگر نتوانستیم سینماهایی را به آن شکل اول بگیریم. به هر حال حجم فیلم‌هایی که در کشور ما ساخته می‌شود با اندازه سینماهایمان نمی‌خواند. به هر شکل من راضی هستم که فیلم در حال اکران است تا آنهایی که دوست دارند درام ماورائی یک مقدار متفاوت‌تری ببینند، برای تماشایش بیایند و امیدوارم که دوستش داشته باشند.