بدون شک هنوز بسیاری از ما «هفت دقیقه تا پاییز» را با بازی منحصربه فرد بازیگران آن به خاطر داریم. این بار هم امینی دست روی سوژهای گذاشته که میتواند تا مدتها ذهن مخاطب را درگیر کند و او را به فکر فرو برد. انتهای خیابان هشتم، عنوان آخرین ساخته اوست که بالاخره بعد از 15ماه کشاکش فراوان و با اصلاحیههایی که بر آن اعمال شده، امروز در سینماهای تهران در حال اکران است.
- ابتدا از اینجا شروع کنیم که ایده ساخت انتهای خیابان هشتم از کجا در ذهنتان شکل گرفت؟
قبل از اینکه هفت دقیقه تا پاییز را بسازم سوژه انتهای خیابان هشتم در ذهنم بود منتها بهدلیل اینکه مدیریت آن دوره پروانه ساخت این فیلم را به ما نداد، هفت دقیقه تا پاییز را ساختم تا زمانی که مدیریت تغییر کرد و توانستم پروانه ساخت این فیلم را هم بگیرم.
در کل من 3سوژه اجتماعی مربوط به خانواده و جوانان در ذهنم داشتم: هفت دقیقه تا پاییز، انتهای خیابان هشتم و« بلوک 9، خروجی 2» که امروز موفق شدم این دو فیلم را بسازم. فیلمنامه سومین سوژه مورد نظرم هم امروز آماده است و تصمیم دارم کار ساخت آن را نیز شروع کنم.
- ظاهراً زمانی که فیلمبرداری انتهای خیابان هشتم را آغاز کردید، فیلمنامه آن بهطور کامل نوشته نشده بود؟
بله اما سر سکانسها یعنی ابتدا، میانه و انتهای داستان و همینطور روند پیش رفت قصه کاملا مشخص بود. در مورد دیالوگها هم باید بگویم که شکل خطی آن را داشتیم اما غالبا بهصورت بداهه هنگام تمرین برای فیلمبرداری کامل میشد.
- این اتفاق باعث نشد زمان بیشتری صرف ساخت فیلم شود؟
نه، بهدلیل اینکه اصلا سبک کاری من به این شکل است. فیلمهای قبلیام را هم به این سبک جلو بردم.
- انتخاب بازیگران فیلم بر چه اساسی صورت گرفت؟
من معمولا وقتی کار نوشتن فیلمنامه را به پایان میرسانم در انتها براساس آنچه نوشتهام انتخابهایم را انجام میدهم. در مورد انتهای خیابان هشتم هم همین اتفاق افتاد. باتوجه به داستان، بازیگرانم را انتخاب کردم و آن را با تهیهکننده در میان گذاشتم. اکثر کسانی هم که امروز در فیلمام حضور دارند انتخابهای اولم هستند.
- اگر موافق باشید کمی در مورد پایان فیلم صحبت کنیم.
پایان فیلم با انفجار پمپ بنزین تمام میشد. با ریتمی که من جلو میرفتم قصه باید با یک فاجعه ختم میشد. من 2پایان را برای نیلوفر گرفته بودم. یکی اینکه بعد از انفجار پمپ بنزین نیلوفر بلند میشد و به سمت آن مراسم میرفت. در ورژن دیگر اما این اتفاق نمیافتاد. یعنی نیلوفر تا انتها همانجا روی صندلی مینشست و همچنان در فکر میماند که پایان بازتری داشت. بخش دوم، پایانی بود که خودم هم دوست داشتم اتفاق بیفتد و از همان هم استفاده کردم.
- فکر نمیکنید پایانی که به این اندازه باز باشد نارضایتی مخاطب را با خود همراه میکند؟
صددرصد، اما مسئله اینجاست که بودجه ساخت این فیلم 15 ماه خوابیده بود و باید به سرانجامی میرسید. شاید اگر فیلم خودم بود هیچگاه به آن دست نمیزدم. اما از آنجایی که این فیلم با سرمایه خصوصی و هزینهای حدود 600-500 میلیون تومان ساخته شده بود مجبور بودیم که با اصلاحیههایی که به فیلم خورده بود کنار بیاییم تا هم فیلم را نجات دهیم و هم اینکه بتوانیم آن را اکران کنیم. باز هم میگویم که این طبیعی است وقتی شما از هر فیلمی بخشی از آن را بردارید مبهم میشود.
- این اصلاحیهها از لحاظ زمانی چند دقیقه بود؟
ابتدا ما چیزی حدود 28-27دقیقه اصلاحیه داشتیم! اما تلاشهای شبانهروزیمان به این منجر شد که به 3-2دقیقه ختم شد. آقایان شمقدری و سجادپور واقعا به این فیلم کمک کردند چرا که ابتدا عنوان میشد این فیلم با چیزی حدود 30 دقیقه اصلاحیه برای اکران برود که خدا را شکر به حدود 3 دقیقه ختم شد. منتها همین 3 دقیقه هم اذیتم میکرد. اینکه شما چند دیالوگ را از فیلم حذف کنید باز هم باعث ابهام آن میشود. مثلا قضیه 50 میلیون وامی که به نیلوفر داده نمیشود و اینکه چرا این اتفاق نمیافتد دیالوگ دارد و برای مخاطب مشخص میکند اما 20 ثانیه دیالوگی که در این میان حذف شده برای مخاطب ایجاد ابهام میکند.
- به غیراز حذف قسمت پایانی و این چند ثانیه در بخش دیگری هم به فیلم اصلاحیه خورد؟
به شکل پلانی این اتفاق افتاد. مسئله اینجاست که ما فکر میکنیم اینها تنها چند ثانیه است اما واقعیت این است که حذف همین زمان کوتاه هم به فیلم آسیب میرساند.
- اصلاحیه اول که اشاره کردید حدود 30 دقیقه میشد، به چه صورت بود؟
آن بیشتر مربوط به حذف تصاویر بود که اگر اتفاق میافتاد فیلم را نابود میکرد. خوشبختانه با حمایت سجادپور و شمقدری به اینجا رسید وگرنه باید به اندازه 60 دقیقه اکران میشد.
- البته مخاطب تا انتهای فیلم میتواند پاسخ خود را بگیرد که چرا 50 میلیون را به نیلوفر نمیدهند.
بله، اما حرف من این است که وقتی این مسئله صراحتا بیان میشود چرا باید قضیه را بپیچانیم. چرا باید ذهن مخاطب را درگیر کنیم که به این موضوع فکر کند که چرا آنجا آن اتفاق افتاد و به جای اینکه به مسائل اصلی فیلم فکر کند ذهنش درگیر این مسائل شود. البته میتوان حدس زد که چه اتفاقی افتاده، تاکید میکنم میتوان حدس زد اما تصویر آنچه را که باید، نشان نمیدهد و رسیدن به چرایی آن را بهعهده تماشاگر میگذارد.
- این موقعیت را داشتید که بخواهید پایان دیگری را برای فیلم بسازید؟
نه، به هیچ وجه. من در همینجا میخواهم از تماشاگران این فیلم عذرخواهی کنم و بگویم که برای نجات فیلم چارهای جز این کار برایمان وجود نداشت.
- با این حرف که میگویندانتهای خیابان هشتم سیاه نمایی است، موافقید؟
ببینید این فیلم سیاه نمایی نیست بلکه یک نقد اجتماعی است. آیا ما میتوانیم چشم مان را روی مسائلی که اتفاق میافتد ببندیم؟! اگر مصیبتی وجود دارد که فیلمساز آن را ایجاد نکرده، بلکه هست و من هم بهعنوان فیلمساز فقط آن را نشان میهم.
- وقتی تصمیم به ساخت انتهای خیابان هشتم گرفتید نگران این موضوع نبودید که با مشکلاتی مانند آنچه در اکران داشتید، روبهرو شوید؟
من از نخستین فیلمام دچار این مشکل بودم. فکر میکنم که آدم باید خودش را برای همه چیز آماده کند. مگر کسی فکر میکرد که «گشتارشاد» و «زندگی خصوصی» وقتی در جشنواره پخش میشوند و اتفاقی نمیافتد در اکران عمومی با چنین مسئلهای روبهرو شوند؟ بهنظر من از آنجایی که نمیدانیم در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد نباید خودمان را سانسور کنیم و باید چیزی را که دلمان میگوید، بسازیم و آماده این باشیم که هر اتفاقی ممکن است بیفتد.