همشهری آنلاین - سید ابوالحسن مختاباد: سیمین دانشور از چنان استحکام و تشخّصی در منش و رفتار برخوردار بود که ازدواج با چهره‌ای پرسر و صدا و هیمنه چون جلال هم نتوانست بر هویت و استقلال شخصیتی اش خدشه ای وارد سازد.

آنهایی که تاریخ ادبیات ایران را ،حتی به شکل گذرا مرور کرده باشند، در خواهند یافت که مرحوم جلال آل احمد با قلم روان و آتشینش چه‌ها که نمی‌کرد، پس بیرون آمدن از سایه‌ای به پهنای جلال و برکشانیده شدن و یافتن هویتی مستقل و سپس ارتفاع گرفتن و از منظری دیگر به زیست و زمانه نگاه کردن، چه تلاش وهمت طاقت‌سوزی را می‌طلبید.

بانو سیمین دانشور چنین مسیر پرتلاطمی را با طمانینه و تامل طی کرد و ارج و قربی یافت جدای از همسرش اگر چه شخص جلال هم به ازدواج با این بانوی ادبیات اشاره کرده است که «بعد از تلاطمات وناکامی‌های سیاسی در حزب توده با سیمین ازدواج کرد و به نوعی به او پناه آورد و نوشته‌ای نبود که ابتدا سیمین نخواندش و او نخستین نقاد نوشته‌های من بود» (نقل به مضمون).

چنین منشی محصول زندگی در خانواده‌ای متوسط از طبقه اشراف بود که چه از طرف مادری و چه از طرف پدری با هنر و فرهنگ و ادبیات عجین و آمیخته شده بودند. شهرت پدر به طبابت و تشخّص مادر به هنر نقاشی(او دختر عموی علی اصغرخان حکمت هم بود) فرزندی چون سیمین را هم علاقه مند و عاشق این موضوعات کرد.

خود دانشور کتابخانه مجهّز پدر و عشق پرشور خود به مطالعه را از دلایل اصلی خود برای کشیده شدن به سمت نویسندگی میداند.

دوران کودکی و نوجوانی او سرشار از شادی های انسانی و زیبایی های طبیعی است که این دو عامل سبب شده است تا از او چهره ای بسازد که خود از آن به عنوان فردی «با اعتماد به نفس  بالا و روحیه ای امیدوار» یاد می کند.

همنشینی با چهره هایی چون بانو پروین اعتصامی (کتابدار دانشسرای عالی) و مدتی بعد علی اکبر کسمایی و احمد شاملو دنیایی تازه را به روی او گشود.

سال 1327 سیمین و جلال با یکدیگر آشنا می شوند،زمانی که اتوبوسی مسافربری از اصفهان به تهران حرکت می کند و دست تصادف این دو را کنار یکدیگر می نشاند و این آشنایی که به عشقی شعله ور تبدیل شد، دو سال بعد پیوندی برکت خیز برای فرهنگ ایران را بین این دو رقم زد.

در دانشگاه و هنگام تحصیل چهره هایی چون بانو فاطمه سیاح،لطفعلی صورتگر،سید کاظم عصار،فاضل تونی،بهار،فروزانفر،عباس اقبال،علی اصغر حکمت،رضازاده شفق، بهمنیار و ... دروس مختلف را به سیمین آموختند. نگاهی به نام این اساتید خود می تواند موید این نکته باشد که سیمین از محضر چهره هایی بهره گرفت که اکنون هر کدامشان جهانی از دانش و بصیرت و معرفتند.

پایان نامه دوره دکتری دانشور که تا نیمه راه با بانو سیّاح بود، خود نشان از دقت نظر و هوش سیمین دارد. این پایان نامه که بعد از نیم قرن، سال گذشته و به همت دکتر مسعود جعفری از سوی انتشارات قطره  با عنوان «علم الجمال و جمال در ادب فارسی»به بازار کتاب عرضه شد،خود نشان می دهد که بعد از گذشت بیش از نیم قرن هنوز مباحث کتاب و دیدگاه هایی که خانم دانشور در زمینه زیبایی شناسی ادبیات وهنر عرضه کرده است قابل استناد و برای نسل امروز هم به رغم وجود این همه کتاب و نوشته در این موضوعات تازه و کاربردی است.

همنشینی او هنگامی که دانشیار زنده یاد علینقی وزیری بود هم از جمله توفیقات زندگی اش به شمار می رود. مردی که در منش و شخصیت بی همتا بود و  دانش او در موسیقی سبب شد تا بانو سیمین که سال ها با موسیقی غربی و باخ و بتهوون دمخور بود دنیای موسیقی ایرانی را هم به گوش جان بشنود و مجذوب آن شود.

تمامی این تجربه ها و بهره گیری از فرصت ها سبب شد تا او به سمت نویسندگی و داستان نویسی روی آورد. شاید در تاریخ معاصر ادبیات ما بتوان او و استاد شفیعی کدکنی را در یک ترازو قرار داد که هر دو، هم در تحقیق و پژوهش و هم در خلاقیت و آفرینش گری(یکی در شعر و دیگری در داستان نویسی) عرصه هایی نو را برای ادبیات ایران آفریدند. کدکنی آثاری در خور در حوزه شعر آفرید و دانشور رمان هایی ماندگار چون سووشون،جزیره سرگردانی،ساربان سرگردان و مجموعه داستان های کوتاه و ....

منش و شخصیت او حتی از دیده استادش در دانشگاه استنفورد(استنگر) پنهان نماند، آنجا که یک خصیصه ممتاز او را چنین توصیف می‌کند«شعاع‌های روحی والا، یعنی چیزی ورای کلام،سیمین دانشور را برای من شخصیتی ویژه می‌کند... این همان انسانیت ویژه‌ای است که چخوف هم داشت»

همین منش و هویت مستقل و آزاده  و بی حب و بغض او بود که جایگاه شایسته نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران را به حق برایش به ارمغان آورد.

حتی در دهه پایانی عمرش که نامه های خود و همسرش ،جلال را در چند جلد (انتشارات نیلوفر- به کوشش دکتر مسعود جعفری) انتشار داد هم باز شمایی دیگر از منش خود را به جامعه شناساند، منشی که نشان داد در پسله و پستوهای رابطه او و جلال چه چیزهایی می‌گذشت و این نامه‌ها که از هر دو سو با صداقتی وصف ناپذیر ،عریان و بر آفتاب نوشته شده تصویری شکوهمند از دو انسان به دست می دهد که دیدگاه های خود درباره هر آنچه در پیرامونشان می‌گذرد را در معرض داوری و قضاوت طرف  مقابل و اکنون سیل خوانندگان و علاقه مندان قرار می‌دهند.

این منش و آرامش حتی هنگام مرگ هم در چهره او هویدا بود.نگاهی به سیمای بانوی ادبیات داستانی ایران هنگامی که رخت مرگ بر تن کرد و به دیار باقی شتافت رضایت خاطر از زیستی 90 ساله را بر ذهن و ضمیر هر بیننده‌ای می‌نشاند. او به تعبیر زنده‌یاد شاملو «در بهار گیاه به تماشای رنگین‌کمان پروانه نشست، غرور کوه را دریافت، هیبت دریا را شنید، شریطه خود را شناخت و جهان را به قدر همت و فرصت خود معنا داد و شادمانه و شاکر از این جهان رخت بر بست» و ما را با پهنه‌ای تازه از ادبیّت و ادبیات آشنا ساخت. روحش شاد و یادش برکت دهنده ذهن ایرانیان باد.

منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها