اما بههرحال این موجود دوپا که بنا به موقعیت گاهی هم یک پا دارد تا این اندازه در حوزه اقتصاد و معیشت مملکت ما سرشناس شده است. در همین گیرودار، همکارم آمد سراغم و گفت: داری جدول حل میکنی؟!
گفتم: نه، رفتم توی نخ قیمت مرغ...!
خندید و گفت: من یکی وضعم خوبه، نمیدونم، تو چرا این همه دلواپس قیمتها هستی؟
با حیرت نگاهش کردم و پیش از آنکه چیزی بگویم، ادامه داد: مگه نشنیدی یک مقام بلندپایه دولت گفت وضع مردم خوب است. خب تو دیگه چرا نگران قیمت مرغ هستی؟!
هنوز در این فکر بودم که همکارم که به لطف همسایگی و بودن در یک مجتمع مسکونی مشترک به دیدنم آمده بود، از باب مزاح چنین حرفهایی میزند، اما سکوت او، برایم حیرتآورتر بود.
این لحظههای ساکت چندان طول نکشید و او کاغذی را به من نشان داد که روی آن پر از نمودار و عدد و رقم بود.
تعارف کردم بنشیند و رفتم چای آوردم. او ضمن آنکه چای را جرعهجرعه مینوشید، شروع کرد به خواندن ارقام روی کاغذ و گفت: ببین با این سرعتی که قیمت مرغ بالامیره، به این نتیجه رسیدم که یک دور تصاعدی پیدا کرده و اونم تصاعد هندسی نه حسابی. به همین دلیل فعلا من وضعم خوبه چون قیمت مرغ روزانه بالامیره، روزی وضع من بدخواهد شد که قیمت مرغ، هرساعت یکبار بالابره... پس به این نتیجه میرسم که ما وضعمون خوبه و آن مقام موصوف، بیراه نگفته!
گفتم: پس باید بریم از ایشون قدردانی هم بکنیم که به این کشف بزرگ نایل آمدن...!؟
کاغذ را تا کرد وگفت:ببین، من برای اینکه بفهمم وضعم خوبه حدود پنجساعت وقت صرف کردم تا به این همه ارقام و اعداد واستدلال رسیدم. حالا اون که گفته وضع مردم خوبه، چند صدورق باید سیاه کرده باشه تا به این نتیجه برسه!
لحظاتی در سکوت فیمابین، خیره نگاهش کردم و مترصد بودم خودش اعتراف کند که عقلش به قول قدیمیها کمی پارهسنگ برمیدارد!
فکرم را خواند و با خندهای بلند گفت: بیا مثل من فکر کن که وضعت خوبه وگرنه اگر همینجوری دلواپس قیمتها باشی، تحلیل میری، زود به زود گرسنه میشی و باید مرغ، گوشت، برنج و روغن بیشتری بخری. اونوقت چون حقوقت کفاف نمیده، دیگر وضعت بد میشه!همکارم رفته بود اما من همچنان داشتم به مقوله عقل و پارهسنگ فکر میکردم!
دلواپس قیمت مرغ!