این کارگاه یک خوبی هم دارد. هر ماه چند نویسنده را دعوت میکند تا برای شما از تجربههایشان در نوشتن بگویند. دو ماه گذشته هنرمندهای مهمان این کارگاه از دفترچه یادداشت و نقش آن در زندگیشان گفتند. اینکه دفترچه یادداشت به چه دردی میخورد، چه چیزهایی میتوان تویش نوشت و در زندگی کسی که اهل نوشتن است، چه نقشی دارد. حالا سومین و آخرین قسمت از موضوع دفترچه یادداشت پیش روی شماست.
تا یادم نرفته این را اضافه کنم که شما هم میتوانید با کارگاه ادبیات همکاری کنید. برای ما بنویسید دوست دارید نویسندههایی که برای کودکان و نوجوانان می نویسند، در این کارگاه از چه چیزهایی حرف بزنند.
منتظریم.
به نظر من نویسندهها و شاعرها خیلی خوشبختند. دلیلهای مختلفی برای این خوشبختی وجود دارد. یکی از آن دلیلها، سادگی ابزار کارشان است. فقط قلم و کاغذ. همین! این فوق العاده است.
داشتن یک دفترچه یادداشت هم خیلی مهم وکارساز است. بهخاطر همین، داشتن یک دفتر یاداشت برای یک نویسنده لازم است تا با تکهبرداری از جزییات جذاب زندگی، بعدها از آنها برای واقعی کردن داستانش استفاده کند. حالا این جزییات میتوانند طعمهای مختلفی داشته باشند.گاه تخیلی هستند،گاه ماجرایی است که دریک سهشنبهی تلخ توی خیابان دیدهایم، گاه اتفاق شیرینی است که نزدیک کیوسک روزنامهفروشی نزدیک محل کارمان رخ داده، گاهی حتی دیدن چشمهای خوابآلود یک دختربچهی گلفروش، خودش میتواند یک ماجرای داستانی در ذهنمان بسازد. بهشرطیکه آن را یادداشت کنیم تا یادمان نرود...
اشارههای کوچک هم معمولاً کافیاست و باعث میشود کل ماجرارا به یاد بیاوریم. این اشارهها گاه خودشان میتوانند باعث خلق یک داستان مستقل شوند و گاهی خرده داستانهای یک رمان را میسازند.
دفترچه یادداشت برای نویسنده، گاهی مثل نمک و ادویه است برای یک آشپز. این یادداشتها، خیلی وقتها میتوانند به داستانی که مینویسیم، رنگ و بوی بهتری بدهند و داستان را واقعیتر و دلچسبتر کنند.
گاهی به حافظهمان اطمینان میکنیم و فکر میکنیم چیزی را که دیده یا شنیدهایم، هرگز از یاد نمیبریم و در حقیقت ارزش دفتر یادداشتمان را نادیده میگیریم. اما تجربه به من یکی که ثابت کرده، توی این ترافیک و هوای گل و بلبل تهران، همین که نشانی خانهمان یادمان میماند، شاهکاراست.
به هر حال از من گفتن، از شما شنیدن: «کوچک است، اما میتواندجهانی را در خود، جای دهد.»
مینوکریمزاده برای نوجوانها نوشته است:
-قلبهای نارنجی
-پیش از بستن چمدان
من همیشه دفترچه یادداشت داشتم و دارم. معمولاً اگر بیرون از خانه باشم این دفتردر کیفم همراهم است و اگر خانه باشم آن را در کمدم نگه میدارم. دفتری دوستداشتنی است، جلد قشنگی دارد و کاغذهایش جنس و شکل خوبی دارند. بیشتر مواقع هرجا که بروم این دفتر را هم همراهم میبرم. طرحهای اولیهی خیلی چیزها در این دفترچه متولد شدهاند. مثل طرحهای داستانی که ناگهان به ذهنم میرسند. البته جملههای قشنگی را که اینطرف و آنطرف میشنوم هم در این دفترچه یادداشت میکنم. بعضی لطیفهها هم در این دفترچه یادداشت میشوند. لطیفههایی که برای من چیزی بیشتر از یک لطیفهاند و دوست دارم به خاطر بسپارمشان.
فکرهایی که ناگهان به ذهنم میرسند، ایدهای که به سرم میزند، همه و همه در این دفتر یادداشت میشوند. یکی دیگر از کاربردهای این دفتر، نوشتن جملههایی است که راجع به مفاهیمی مثل پدر و مادر، تجربه، خوششانسی و بدشانسی و... به ذهنم میرسد. جملههایی که بعداً دربارهشان فکرمیکنم و از آنها در جایی که لازم باشد استفاده میکنم.
آدمها همیشه مجبورند همزمان به چیزهای زیادی فکر کنند. این چیزها میتوانند فکرهایی خوشایند و گاهی ناخوشایند و ناراحتکننده باشند. اما دفترچه یادداشت من، دفتری است که فقط چیزهایی را که دوست دارم و فکرهای دوستداشتنیام را در آن مینویسم. حالا این دفتر برای من خیلی عزیز شده و حتی به این فکر افتادهام که نوشتههایش را جایی دیگر هم یادداشت کنم که اگر خدای نکرده دفترم را گم کردم نوشتههایم از دستم نروند. یکی دیگر از تجربههای جالب من در رابطه با دفتر یادداشت این است که وقتی به صفحه های قدیمیاش میروم و نوشتههای قدیمیتر را میخوانم باورم نمیشود اینها را من نوشته باشم. برایم تازه و هیجانانگیزند و خواندشان لذتبخش است.
حمیدرضا شاهآبادی برای نوجوانها نوشته است:
-نیمکتهای پاییزی
-اعترافات غلامان
تا چند وقت پیش که هنوز عادت نداشتم نوشتههایم را تایپ کنم، دفترچه یادداشت داشتم. یک دفترچه با جلد سرمهای که سیمی بود و عمودی باز میشد. دفترچهای کوچک که همه جا همراهم بود. گاهی وقتها اسمی به ذهنم میرسید که بهنظرم اسم جالبی بود و به یک شخصیت میآمد. این اسمها را در این دفتر، یادداشت میکردم. گاهی موضوع داستانم را در این دفتر مینوشتم. مثلاً دربارهی دوستی دو تا کرم. یک وقتهایی بخشی، یا جملهای یا عبارتی که شروع یک داستان را رقم میزد، در این دفتر یادداشت میکردم. مثل«ما آدم نیستیم و روی قارچها زندگی نمیکنیم.» که بعداً شروع یک داستان شد. گاهی یک درونمایه به ذهنم میرسید و آن را مینوشتم. مثلاً مینوشتم «فقر» که بعداً دربارهی آن بروم و بنویسم. دقت میکردم چه موضوعاتی در داستان کودک کمتر به کار گرفته شده و آنها را یادداشت میکردم.
الآن دیگر دفترچه یادداشت ندارم. موضوعاتی را که به ذهنم میرسد در موبایلم تایپ میکنم و وقتی جایی نوشتمشان یا ازشان استفادهای بردم یکییکی پاکشان میکنم. دفترچه یادداشت الآن برای من تبدیل به وسیلهای برای یادداشت کردن کارها و برنامه هایم شده است.
به نظرم خیلی ضروری است نوجوانهایی که میخواهند وارد دنیای نویسندگی بشوند دفترچه یادداشت داشته باشند. سوژه در این سنها معمولاً به صورت جرقه به ذهن میرسد و خوب است که یادداشت شود. چون میآید و میرود و فراموش میشود. نوشتن در دفترچه یادداشت از آن کارهایی است که خیلی وقت است فراموش شده و خوب است بودنش را دوباره به خودمان یادآوری کنیم.
نوید سید علیاکبر برای کودکان نوشته است:
-بچهغول باید توی مدرسه بماند
-ملیکا و گربهاش